عوامل ایجاد حس ملی گرائی

احساس ملی یا ناسیونالیسم عبارت است از وجود احساس مشترک با وجدان و شعور جمعی در میان عده ای از انسان ها که یک واحد سیاسی یا ملت را می سازند و این وجدان جمعی است که در درون شخصیت افراد حاضر جامعه و بین آنها و گذشتگان آنها رابطه و دلبستگی هایی ایجاد می کند و روابط و مناسبات آنها را با هم و با سایر ملل رنگ می دهد و آمال و آرمان های آنان را به هم نزدیک و منطبق می سازد.
تعریف کلاسیک غربی این است که این وجدان جمعی زائیده شرایط اقلیمی، نژادی، زبان مشترک، سنن و آداب تاریخی و فرهنگ مشترک است، ولی دقت بیشتر در واقعیت های فردی و اجتماعی بشر نشان می دهد که این عوامل نقش بنیانی و درونی در تکوین وجدان جمعی ندارند و نمی تواند برای همیشه مایه و ملاک و ملاط همبستگی و چسبندگی افرادی از ابناء بشر تحت یک ملیت گردند.

نظر فرانتس فانون در خصوص ملیت گرایی:
فرانتس فانون، نویسنده و جامعه شناس آفریقایی که در زمینه بیداری شعور ملی در میان ملل آفریقایی تحقیقات روانی و جامعه شناسی جالبی کرده است. به این نتیجه رسیده که عوامل تاریخی، زبان، سنن و شرایط اقلیمی مشترک در پیدا شدن شعور ملی نقشی لحظه ای دارند نه دائمی.
برای مثال در کشورهای درگیر مبارزه برای استقلال طلبی و آرمان های اصلی و اساسی انسان در عواملی نظیر سنت ها و تاریخ و زبان مشترک پیاده می شوند، ولی به محض پیروزی و وصول به این اهداف؛ یعنی در صبحگاه استقلال باز وجوه تفرقه و تنازع ظاهر می شود. اغنیاء راه خود را از توده فقیر جدا می کنند و در پی کسب و تحکیم مقام و موقعیت خویش از آنها بهره برداری می کنند و بدین ترتیب همین ملت به دو یا چند طبقه که آرمان های متضاد دارند، تقسیم می شوند، در حالیکه افراد این طبقات همگی دارای یک زبان و یا سلسله رسوم و فرهنگ و تاریخ هستند و شواهد بسیاری از مبارزات طبقاتی و مذهبی درون ملت های موجود در دست داریم که همگی حاکی از عدم اصالت دایمی عوامل زبان، تاریخ، سنن، فرهنگ و شرایط اقلیمی هستند.
به عنوان مثال غرب امروز به لحاظ فرهنگ و اقتصاد به صورت یکپارچه در برابر جهان سوم قرار گرفته است، بنابراین رنگ های ملی و تضادهای ناسیونالیستی را لااقل در حیطه منافع اقتصادی مشترک منطقه ای کنار گذاشته اند و این ها همه نشان از این دارد که ملاک های روشنفکران غربی برای تقسیم ملت ها و ملیت گرایی نمی تواند ملاک های دائمی باشد، بلکه باید با دید عمیق تری عوامل ایجاد همبستگی ملت ها را جستجو کرد.
از سویی دیگر، حقیقت این است که ادعای جدا بودن خون ها و نژادها خرافه ای بیش نیست. زیرا نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر تنها در گذشته ای دور بوده است اما به دلیل امتزاج و اختلاط و نقل و انتقالات صورت گرفته در طول تاریخ بر اثر حوادث گوناگون، دیگر اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.
چه بسا، بسیاری از مردم ایران که ایرانی و فارسی زبانند و داعیه ایرانی گری دارند، یا عربند یا ترک و یا مغول، همچنانکه بسیاری از اعراب که با حماسه زیادی دم از عربیت می زنند از نژاد ایرانی، ترک یا مغول می باشند، اگر ما به مکه و مدینه توجه کنیم و اکثر مردم ساکن آنجا در اصل اهل هند، ایران، بلخ، و یا بخارا و یا جای دیگری هستند.
به عنوان مثال اگر ما ایرانیان بخواهیم بر اساس نژاد قضاوت کنیم و کسانی را ایرانی بدانیم که نژاد آریا داشته باشند، بیشتر ملت ایران را باید غیرایرانی بدانیم و به این ترتیب بسیاری از مفاخر خود را از دست بدهیم. بنابراین ملاک نژاد، خون، قومیت جغرافیا که در طول زمان دچار تغییر و نقل و انتقال شده اند، نمی توانند به طور دائم هویت بخش جمعی باشند، بلکه عامل همبستگی انسانی را بایستی در میان سایر خصوصیات بشری که ویژگی فرازمانی و فرامکانی دارند، جستجو کنیم.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 27و32و33

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/23066