نظریات مختلف در باب ماهیت معجزه

در باب ماهیت معجزه مجموعا سه نظریه است که با نظریه نیکوین می شود چهار نظریه. یک عده که اساسا معجزه را به هیچ معنایی قبول نمی کنند، اصلا منکر معجزه هستند و قهرا منکر نبوت هم هستند و اینها را از اساس یا دروغ محض می دانند یا نظیر کارهای جادوگران و ساحرها که مردم خیال می کنند، چیزی است و در حقیقت چیزی نیست. اینکه انکار کلی است اما آنهائی که مسلمانند و مؤمن و معجزه را قبول دارند سه دسته اند.

نظریه مادی گرایان در باب معجزه
بعضی از افرادی که منکر معجزه هستند معجزه را طوری تعریف می کنند که از همان تعریف معلوم بشود که یک امر ناشدنی است. معمولا در کتابهای مادیین این جمله پیدا می شود. در کتابهای دکتر ارانی من مکرر این تعبیرات را دیده ام، معجزه را مرادف با صدفه یعنی تصادف (می گیرند)، صدفه به این معنا که یک حادثه ای در جهان پیدا شود بدون آنکه علتی داشته باشد یعنی ما حادثی داشته باشیم که آن حادث اساسا علت نداشته باشد. معلوم است که این یک امر محالی است و اگر الهیون صدفه را به این معنا قبول کنند که حادثه ای پیدا شود بدون آنکه هیچ علتی داشته باشد، اولین ضربه بر خودشان وارد است و آن این است که دیگر دلیلی بر وجود خدا ندارند، خدا را به عنوان پدید آورنده اشیاء معتقدند، و معتقدند که هرچه در جهان طبیعت هست بلا استثناء حادث است و هر حادثی و پدیده ای پدید آورنده لازم دارد یا لااقل -قبلا گفته ایم- یکی از راههای استدلال الهیون که از قدیم می رفته اند همین راه بوده. معلوم است که این تعریف که معجزه یعنی یک حادثه ای پیدا شود خود به خود، بدون علت، بدون اینکه یک مبدأ و قوه ای در به وجود آوردن آن دخالت داشته باشد، تعریف مغرضانه است و گذشته از اینکه دلیل الهیون در باب اثبات خدا را از میان می برد، آیت هم برای نبوت هیچ پیغمبری نمی شود. اگر یک حادثه خود به خود به وجود آمده و هیچ قوه ای در ایجاد آن دخالت نداشته، این چه ربطی دارد به اینکه دلیل شود که این شخص پیغمبر است؟! یک حادثه ای خود به خود پیدا شده. این که معلوم است که حرف نامربوطی است.

نظریه تأویل در باب معجزه
طرفداران این نظریه معجزه را قبول کرده اند ولی تأویل کرده اند، که این هم در واقع انکار است اما یک انکار محترمانه ای است، انکاری است که نمی خواهیم بگویم آن کسی که منکر شده است خواسته اسلام را انکار بکند، ولی اینجور فکر می کند. مثل مرحوم سید احمد خان هندی. اگرچه من کتابش را نخوانده ام (ولی) در کتابهای دیگران دیده ام که از او نقل کرده اند و در شرح حالش هم خوانده ام، که در خود هندوستان هم خیلی سر و صدا راه انداخت و سبب شد که علمای اسلامی هند او را طرد کردند، و حتی صبغه سیاسی هم به او زدند چون او از نظر سیاست هندوستان -آنطور که در بعضی کتابهایی که من خواندم (آمده است)- طرفدار همزیستی و سازش با انگلستان بود از نظر سیاست هند، و بعضی اساسا او را در سیاستش هم متهم به خیانت می کردند و در این افکارش هم او را متهم به خیانت به اسلام می کردند. ایشان تفسیری نوشته است که مرحوم فخر داعی، همه یا قسمتی از آن را به فارسی ترجمه کرده. یک مرد مؤمن و مسلمانی است، یکی از علمای اسلامی است ولی فکر می کند که اینجور توجیه و تفسیری که در باب معجزات شده است که به اینها جنبه خرق عادت داده اند اینها همه خرافه ها و پیرایه هایی است که بعد به اسلام بسته اند. تمام معجزاتی را که در قرآن آمده است ایشان کوشش می کند که یک توجیه عادی و طبیعی بکند. حتی مثلا عبور کردن موسی از دریا را می خواهد یک توجیه عادی و طبیعی بکند که نه، این یک جریان غیرعادی نبوده، یک جریان عادی بوده که واقع شده است، و همچنین اژدها شدن عصای موسی. همه اینها را یک توجیه و تأویل های خیلی دوری می کند که البته به نظر ما که نمی شود اصلا احتمال این تأویلها را هم داد.

نظریه اشاعره در باب معجزه
طرفداران این نظریه در باب معجزه درست نقطه مقابل نظریه تأویل است یعنی اساسا کوچکترین تفاوتی میان معجزه و غیر معجزه قائل نیستند از نظر اهمیتی که ما بخواهیم توجیه و تفسیر بکنیم. این نظریه ریشه اش از علمای اشعری است ولی بعضی از فضلا و اکابر خودمان هم آن را قبول کرده اند و آن این است که می گویند معجزه یک پیغمبر یعنی آیتی که از طرف خداوند به وسیله آن پیغمبر و به دست او پیدا می شود. شما می گویید پیغمبری مرده ای را زنده می کند یعنی خداوند برای اینکه ثابت کند بر مردم که گفته این پیغمبر بر حق است مرده ای را زنده می کند. یعنی خداوند برای اینکه ثابت کند بر مردم که گفته این پیغمبر بر حق است مرده ای را زنده می کند. اینجا این کار کار پیغمبر نیست کار خداست و هرچه در عالم هست معجزه است و آیت خداست، آنچه که معجزه نیست آن را شما به ما نشان بدهید. هرچه در عالم واقع می شود معجزه است یعنی کار خداست و خداوند هم هر چه را که در عالم واقع است آیت می داند، منتها نشانه ای می داند برای قدرت و حکمت پروردگار. ولی معجزه های پیغمبران که به صورت استثنایی صورت می گیرند اینها هم آیت خدا هستند ولی آیتی است از طرف خداوند برای صدق نبوت پیغمبران. مشیت خداوند قرار گرفته است که نظام عالم را اینطور قرار بدهد که داده.
عالم یک جریان منظمی دارد که ما می بینیم و این جریان منظم را که ما می بینیم روزی پی شب و شبی پی روز پیدا می شود و هیچ وقفه ای در حرکت شبانه روز پیدا نمی شود یا اگر سنگی بالا باشد بیفتد به زمین، یا اگر گیاهی بخواهد موجود بشود به این شکل موجود بشود، یا اگر جسمی می خواهد برود بالا باید نیرویی ضد نیروی جاذبه وجود داشته باشد که آن را ببرد بالا، اینها قانونهایی است که خدا خودش وضع کرده برای عالم.
از نظر ما انجام دادن برخلاف اینها یک امر ناممکن است، یعنی اگر ما بخواهیم پرواز کنیم برویم بالا، بدون وسیله نمی شود، چرا؟ زیرا خدا قانون عالم را اینجور وضع کرده. عمل ما برخلاف قانونی است که خدا وضع کرده. ولی از نظر خود خداوند که واضع این قانون است و قانون بودن این قانون بستگی دارد به مشیت و اراده او، خواسته اینجور باشد، همان لحظه ای که خداوند می خواهد اینجور نباشد دیگر اینجور نیست. پس در باب معجزه دیگر صحبتی نیست که ما بحث بکنیم. مگر یک انسان می خواهد معجزه بکند که بگویید: یک انسان چطور می تواند از بحر احمر اینجور عبور بکند و برود؟! این خلاف قانون عالم است! خلاف قانون عالم است برای من و تو که قانون را خدا وضع کرده و من و تو محکوم قانون خدا هستیم، اما برای وضع قانون که قانون بودن این قانون تابع اراده اوست فقط و فقط، تابع مشیت اوست فقط و فقط، هر لحظه که مشیت او بخواهد برخلاف آن عمل کند فورا قانون عوض می شود، این دیگر چه بحثی است که ما بیاییم بحث کنیم که آیا این امر محال است یا محال نیست؟ اصلا صحبت محال بودن و محال نبودن و این حرفها معنی ندارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 108-104 و 100-99

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/23297