رویکرد تفسیری به تاریخ

بعضی از علما که خواسته اند به تاریخ علمیت بدهند، از راه خاصی وارد شده اند؛ یعنی به جای تعلیل حوادث، به تفسیر حوادث پرداخته اند. حال ببینیم "به جای تعلیل حوادث به تفسیر حوادث پرداختن" چه معنی می دهد؟ در منطق گفته می شود که هر تفسیری در نهایت به تعلیل منتهی می شود؛ ولی تعلیل ها دو گونه است:
یک وقت یک شیء را اصلا تفسیر نمی کنیم. مثلا می پرسیم: این چیست؟ و پاسخ می دهیم: قالی است؛ شیئی است که می بینید با این ابعاد و حجم و اسمش هم قالی است، اما یک وقت هست که ما این قالی را می خواهیم تفسیر کنیم و توضیح دهیم. آن وقت توضیحش دو گونه است:
1- یکی آنکه محتوای آن را می شکافیم، یعنی اجزائش را تحلیل می کنیم. مثلا می گوییم این از نخ پشم یا نخ پنبه است که به این شکل خاص و با این کیفیت خاص ساخته شده است.
2- دیگر اینکه آن را با علتهای خارجی اش توضیح می دهیم. مثلا می گوییم این، محصول فلان دستگاه است. (اگر طرف آن دستگاه را بشناسد). مثلا گاهی شیء را با علل چهارگانه آن تعریف می کنیم. مثلا می گوییم این چیزی است که از آن برای نشستن استفاده می کنند. البته به یک معنا همه اینها تعلیل است. به اصطلاح منطق، یک وقت ما یک شیء را به علل چهارگانه یا علت غائی تعریف می کنیم و یک وقت به علل چهارگانه و علت صوری؛ یعنی اجزاء شیء هم به یک تعبیر علل شیء هستند. به این معنا هر تفسیری در نهایت به تعلیل بر می گردد؛ ولی کسانی که این سخن را گفته اند مقصودشان از علت، علت خارجی، آن هم علت فاعلی است و به علت غائی کاری ندارند. گفته اند برای اینکه تاریخ صورت علمی پیدا کند، چه ضرورتی دارد که ما دنبال علل برویم؟ بلکه ما دنبال ماهیت و چیستی می رویم. برویم ببینیم ماهیت یک واقعه چیست؟ مثلا می گوییم مشروطیت در ایران پیدا شد یک وقت هست که ما می رویم دنبال عللی که باعث شدند نهضت مشروطه پیدا شود و منتهی شدند به وضعی که ما اسمش را گذاشته ایم "مشروطه"؛ و یک وقت هست که ما اصلا به علت کاری نداریم بلکه می گوییم: مشروطیت چیست؟ و ماهیت آنچه را که وجود پیدا کرده است می شکافیم. البته شکی نداریم که تفسیر کامل، هم علت خارجی شیء را بیان می کند و هم ماهیت شیء را در باب علوم. در این باره نهضتی پیدا شد و کسانی آمدند و گفتند که علمای قدیم خیلی کوشش می کردند دنبال علتها بروند، ولی علم جدید تمایل پیدا کرد به اینکه دنبال علت نرود، دنبال کیفیت و چگونگی برود؛ زیرا اگر به کیفیت و چگونگی یک شیء دست پیدا کند، بهتر می تواند از آن استفاده کند تا اینکه دنبال علت آن برود. مثل کاری که در علم شیمی انجام می دهند که یک جسم را تجزیه می کنند و ماهیتش را به دست می آورند. حال علتش هر چه هست، باشد. اینها چه تأثیری دارد؟ ماهیتش را که شناختیم بهتر می توانیم از وجودش استفاده کنیم. یا مثلا اگر در لامپ الکتریسیته جریان پیدا کند، روشن می شود. چیزی که برای ما مهم است این است که بدانیم این تحت چه شرایطی روشن می شود؟ چگونه خاموش می شود؟ چطور ممکن است برق به یک انسان صدمه بزند؟ چه عایقی برایش به وجود بیاوریم؟ اما اینکه برویم دنبال علت واقعی آن، اثری برایمان ندارد.
این بوده که بعضی به جای اینکه در تاریخ دنبال علل تاریخی بروند، دنبال بحث های ماهیت تاریخی رفته اند ولی این، کار کاملی نیست، چون تا علل شیء به دست نیاید، ماهیتش نیز به درستی به دست نمی آید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 204-202

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/23351