قرائن و شواهدی مبنی بر عدم کتابسوزی در ایران و مصر

در مورد کتابخانه اسکندریه، علاوه بر نبودن مأخذ و علاوه بر اینکه ناقل ها به صورت فعل مجهول که نشانه بی اعتمادی است نقل کرده اند، یک سلسله قرائن خارجی هم بر دروغ بودن قضیه بود از آن جمله اینکه تاریخ می گوید این کتابخانه قرن ها قبل از اسلام به باد رفته است.
در مورد کتابسوزی ایران نیز برخی قرائن خارجی در کار است. یکی اینکه اساسا تاریخ وجود کتابخانه ای را در ایران ضبط نکرده است. برخلاف کتابخانه اسکندریه که وجود چنین کتابخانه در سالهای میان سه قرن قبل از میلاد تا حدود چهار قرن بعد از میلاد قطعی تاریخ است.
اگر در ایران کتابخانه هائی وجود می داشت، فرضا سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط می شد، خصوصا با توجه به اینکه می دانیم اخبار ایران و تاریخ ایران بیش از هر جای دیگر در تواریخ اسلامی وسیله خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.

رابطه شعوبیگری و قضیه کتابسوزی
دیگر اینکه در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب می کرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتما ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبیگری است. شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالت خواهانه و ضد تبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژاد پرستانه و ضدعرب، ایرانیان شعوبی مسلک کتاب ها در مثالب و معایب عرب می نوشتند و هر جا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان می نوشتند و پخش می کردند، جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا می کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمی کردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانه ها را آتش زده بود خصوصا کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنی عباس به حکم سیاست ضد اموی و ضد عربی که داشتند به آنها پر و بال می دادند درباره اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صد کلاغ کرده و جار و جنجال راه می انداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوه به این مطلب نکرده اند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتابسوزی ایران.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 308-307

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/23547