منشأ تعالیم معنوی و آداب سیر و سلوک عرفانی

در مورد سیر و سلوک و طی مراحل قرب حق تا آخرین منازل کافی است که برخی آیات مربوط به "لقاءالله" و آیات مربوط به "رضوان الله" و آیات مربوط به وحی و الهام و مکالمه ملائکه با غیر پیغمبران مثلا حضرت مریم و مخصوصا آیات معراج را مورد نظر قرار دهیم. در قرآن سخن از نفس اماره، نفس لوامه، نفس مطمئنه آمده است. سخن از علم افاضی و لدنی و هدایت های محصول مجاهده آمده است: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ و کسانی که در راه شناخت ما تلاش نمایند، ما راه های هدایت را به آنها نشان می دهیم.» (عنکبوت/ 69) در قرآن از تزکیه نفس به عنوان یگانه موجب فلاح و رستگاری یاد شده است: «قد افلح من زکیها* و قد خاب من دسیها؛ رستگار شد کسی که پرهیزگاری پیشه نمود و هر که به کیفر پلید گردد، زیانکار خواهد بود.» (شمس/ 9- 10)
در قرآن مکرر سخن از حب الهی مافوق همه محبت ها و علقه های انسانی یاد شده است. قرآن از تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان سخن گفته است و به تعبیری از آن یاد کرده که مفهومش این است که اگر شما انسانها تفقه خود را کامل کنید آن تسبیح ها و تحمیدها را درک می کنید. به علاوه قرآن در مورد سرشت انسان مسأله نفخه الهی را طرح کرده است. اینها و غیر اینها کافی بوده که الهام بخش معنویتی عظیم و گسترده در مورد خدا و جهان و انسان، و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا بشود. همچنانکه اشاره شد، سخن در این نیست که عرفای مسلمین از این سرمایه ها چگونه بهره برداری کرده اند، درست یا نادرست؟ سخن درباره اظهار نظرهای مغرضانه گروهی غربی و غرب زده است که می خواهند اسلام را از نظر معنویت، بی محتوا معرفی نمایند. سخن درباره سرمایه عظیمی در متن اسلام است که می توانسته الهام بخش خوبی در جهان اسلام باشد. فرضا عرفای مصطلح نتوانسته باشند استفاده صحیح کرده باشند، افراد دیگری که به این نام مشهور نیستند، استفاده کرده اند. به علاوه روایات و خطب و ادعیه و احتیاجات اسلامی و تراجم احوال اکابر تربیت شدگان اسلام نشان می دهد که آنچه در صدر اسلام بوده است صرفا زهد خشک و عبادت به امید اجر و پاداش نبوده است. در روایات و خطب و ادعیه و احتجاجات، معانی بسیار بلندی مطرح است تراجم احوال شخصیتهای صدر اول اسلام از یک سلسله هیجانات و واردات روحی و روشن بینی های قلبی و سوزها و گدازها و عشق های معنوی حکایت می کند.

نظر نیکلسون و ماسینیون دو تن از مستشرقین در خصوص منشأ عرفان اسلامی
مستشرقین در جستجوی منبعی غیر از اسلام برای عرفان هستند که الهام بخش معنویت های عرفانی باشد و این دریای عظیم را نادیده می گیرند، آیا می توانیم همه این منابع را اعم از قرآن کریم و حدیث و خطبه و احتجاج و دعا و سیره انکار کنیم برای آنکه فرضیه بعضی از مستشرقین و دنباله روهای شرقی آنها درست درآید؟! خوشبختانه اخیرا افرادی مانند نیکلسون انگلیسی و ماسینیون فرانسوی که مطالعات وسیعی در عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند، صریحا اعتراف دارند که منبع اصلی عرفان اسلامی قرآن کریم و سنت است. نیکلسون می گوید: در قرآن می بینیم که می گوید: «الله نور السموات و الارض؛ خدا نور آسمانها و زمین است.» (نور/ 35) «هو الاول و الاخر؛ او اولین و آخرین است.» (حدید/ 3) «لا اله الا هو؛ هیچ خدایی غیر او نیست.» (قصص/ 88) «کل من علیها فان؛ همه چیز غیر او نابود می شود.» (رحمن/ 26) «و نفخت فیه من روحی؛ من در انسان از روح خود دمیدم.» (حجر/ 29) «انا خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما انسان را آفریدیم و می دانیم روحش با او چه می گوید، زیرا ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.»(ق/ 16) «فاینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر کجا رو کنید همانجا خدا است.» (بقره/ 115) «و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور؛ به هر کس خدا روشنی ندهد او به کلی نور نخواهد داشت.» (نور/ 40) محققا ریشه و تخم تصوف در این آیات است و برای صوفیان اولی، قرآن نه فقط کلمات خدا بود، بلکه وسیله تقرب به او نیز محسوب می شد، به وسیله عبادت و تعمق در قسمت های مختلف قرآن، مخصوصا آیات مرموزی که مربوط به عروج (معراج) است متصوفه سعی می کنند حالت صوفیانه پیغمبر را در خود ایجاد نمایند. (کتاب میراث اسلام، مجموعه ای از مقالات مستشرقین درباره اسلام صفحه 84)
و هم او می گوید: اصول وحدت در تصوف، بیش از همه جا در قرآن ذکر شده و همچنین پیغمبر می گوید که خداوند می فرماید: چون بنده من در اثر عبادت و اعمال نیک دیگر به من نزدیک شود من او را دوست خواهم داشت، بالنتیجه من گوش او هستم به طوری که او به توسط من می شنود، و چشم او هستم به طوری که او به توسط من می بیند، و زبان و دست او هستم به طوری که او به توسط من می گوید و می گیرد. (ترجمه این حدیث قدسی است: «لا یزال العبد یتقرب الی بالنوافل حتی اذا احببته فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش بها.»)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 559-555

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/23845