توریه در فقه اسلامی

توریه
توریه در جایی است که دروغ لازم است یعنی از نگفتنش مفسده برمی خیزد، مثل این که کسی آمده و یک کاردی هم به دست دارد و می خواهد به ناحق کسی را بکشد و می پرسد فلان کس اینجاست یا نه؟ باید گفت اینجا نیست. در اینجا می گویند برای اینکه عادت به دروغ گفتن نکنی در دلت غیر از آن چیز را خطور بده، بگو نیست و در دلت خطور بده که در اینجا نیست. نه اینکه انسان هر دروغی که دلش می خواهد بگوید و توریه کند! به بچه ها می گوید بگویید نیست، ولی بچه ها! وقتی می گویید نیست یعنی در این در گاهی اتاق نیست. اینجا که می توانی راست بگویی چرا توریه می کنی؟

توریه از نظر اسلام
اساسا آیا این درست است که دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است؟ در این جا باید بین دروغ مصلحت آمیز و دروغ منفعت خیز فرق گذاشت. خیلی افراد، دروغ منفعت خیز را با دروغ مصلحت آمیز اشتباه می کنند یا می خواهند اشتباه بکنند. دروغ مصلحت آمیز یعنی دروغی که فلسفه خودش را از دست داده و فلسفه راستی را پیدا کرده است، یعنی دروغی که با آن انسان حقیقتی را نجات می دهد. ولی دروغ منفعت خیز یعنی انسان دروغ می گوید که خودش سودی برده باشد. مسئله مصلحت با مسئله منفعت نباید اشتباه بشود. مصلحت، دائر مدار حقیقت است. مصلحت و حقیقت دو برادر هستند که از یکدیگر جدا نمی شوند. مصلحت یعنی رعایت حقیقت را کردن نه رعایت سود خود را کردن، که این منفعت است. افرادی دروغ می گویند، دروغی به منفعت خودشان. می گوئید چرا دروغ گفتی؟ می گوید دروغ مصلحتی گفتم. برای اینکه شندرغاز بیشتر سود ببرد دروغ می گوید و می گوید دروغ به مصلحت گفتم. این مصلحت نیست، دروغی است مثل همه دروغ های دیگر. پس این مطلب اشتباه نشود: دروغ مصلحت آمیز غیر از دروغ منفعت خیز است. در فقه اسلامی هم غیبت و دروغ هر کدام موارد استثنائی دارند و حق هم این است. مثلی می آورند که شخصی از دکان مرغ فروشی، خروسی خرید به قیمت های قدیم دو قران، خروس خیلی خوبی که بیشتر از این هم می ارزید. رفت خانه اش. تا وارد شد زنش گفت این چیست که آورده ای؟ گفت: خروس. گفت: یک آدم باغیرت هم خروس می آورد در خانه؟! آدمی که زنش در خانه اش است. زود صورتش را پوشید و خودش را مخفی کرد، گفت من هرگز حاضر نیستم در خانه ای که جنس نر وجود داشته باشد زندگی کنم. یا این باید باشد یا من، دیگر از کنج خانه بیرون نمی آیم. مرد گفت: خروس که عیبی ندارد، انسان را گفته اند. گفت: نه، آدم باغیرت خروس هم در خانه نمی آورد. خیلی خوشحال شد، گفت: الحمدلله چقدر زن ما باعفت و با عصمت است. خروس را برد نزد مرغ فروش و گفت: اگر ممکن است این را بگیرید و دو قران ما را پس بدهید. گفت: چرا؟ اتفاقا این خروس بیشتر می ارزد، دو قرون و ده شاهی می ارزد، ما ده شاهی هم به شما تخفیف دادیم. گفت: به هر حال من نمی خواهم. گفت: اگر خیال می کنی ممکن است به تو دروغ گفته باشم بدان که حتما بیشتر می ارزد. گفت: نه، به آن علت هم نیست، می دانم بهتر است ولی نمی خواهم. گفت: جرا نمی خواهی؟ گفت: حالا چه کار داری که من چرا نمی خواهم. این هم لج کرد و گفت: تا علتش را نگویی من خروس را از تو پس نمی گیرم. گفت: پس یک قران به من بده. گفت: تا راستش را نگویی، ده شاهی هم بگویی من از تو قبول نمی کنم. باید حقیقت را بگویی. گفت: حقیقت این است که زن من خیلی با عفت و عصمت است و حاضر نیست یک خروس را در خانه راه بدهد. مرغ فروش زود خروس را گرفت و دو قران را به او داد و گفت: این دو قران را بگیر ولی یقین داشته باش که زنت زن بد عملی است. اگر زن با عفت و عصمتی بود این جور حرف نمی زد. این حرف حرف یک زنی است که اصلا عفت و عصمت ندارد که این جور گزاف و گز نکرده به اصطلاح پاره می کند. زنی که واقعا با عفت و عصمت باشد هیچ وقت از خروس رو نمی گیرد.
اینکه انسان آن جا هم که راستی واقعا فلسفه خودش را صد در صد از دست می دهد و از راستی انسان دریای خون جاری می شود، بگوید در این جا هم باید راست گفت، همان رو گرفتن از خروس است. منتها در اینجا اسلام سخن دیگری هم گفته است که نکته خیلی بزرگی است. می گوید برای اینکه روحت عادت نکند به دروغ گفتن، در آن جا که اجبار پیدا می کنی (چیزی به ذهنت خطور بده و به زبانت چیز دیگری بیاور) و تا اجبار نباشد نمی توانی چنین کنی. همانطور که بیان شد دروغ منفعت خیز را با دروغ مصلحت آمیز اشتباه نکنید. فقه اسلامی می گوید: آن جا که مصلحت است و از یک راستی مفسده ها برای جامعه بپا می شود (مثلا جاسوسهای دشمن در پی افراد مظلومی دارند خانه به خانه می گردند. از تو می پرسند. می گویی من آدم راستگویی هستم باید به آنها اطلاع بدهم کجا هستند. تو جانی هستی نه راستگو)، آنجا که مجبور هستی به خاطر یک مصلحت و نه به خاطر منفعت دروغ بگویی، برای اینکه ذهنت کج نشود و عادت نکند به انحراف، یک چیزی به ذهنت خطور بده و به زبانت چیز دیگری بیاور. مثلا وقتی می گوید ندیدی؟ بگو نه، ولی مقصودت از نه در ذهنت خطور بده یک چیز دیگری را. مستقیم ذهنت را با دروغ مواجه نکن که ذهنت عادت نکند به دروغ گفتن. اسم این «توریه» است.
امیرالمؤمنین (ع) از پیغمبر (ص) نقل می کند که فرمود: «لایستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لایستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه»؛ ایمان بنده استوار نمی شود مگر اینکه قلبش استوار گردد و قلبش استوار نمی گردد مگر اینکه زبانش استوار گردد. (سفینةالبحار، ج 2، ص 510: نهج البلاغه فیض الاسلام، خ 174، ص 567) حالا بعضی هم دائما دروغ می گویند و اسمش را می گذارند توریه. ما با این جور افراد کاری نداریم، حقیقت را می گوییم.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 79-78

  2. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 88-82

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24051