مقدس مآبی خوارج و حساسیت مبارزه امام علی با آنها

خوارج به احکام اسلامی و ظواهر اسلام سخت پایبند بودند. دست به آنچه خود آن را گناه می دانستند نمی زدند. آنها از خود معیارها داشتند و با آن معیارها خلافی را مرتکب نمی گشتند و از کسی که دست به گناهی زد بیزار بودند. زیاد بن ابیه یکی از آنان را کشت سپس غلام شخص مقتول را خواست و از حالات او جویا شد. گفت نه روز برایش غذائی بردم و نه شب برایش فراشی گستردم. روز را روزه بود و شب را به عبادت می گذرانید. هر گامی که بر می داشتند از عقیده منشأ می گرفت و در تمام افعال مسلکی بودند. در راه پیشبرد عقائد خود می کوشیدند.
امام علی (ع) در خطبه 61 نهج البلاغه درباره آنان می فرماید: «لا تقتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه؛ خوارج را از پس من دیگر نکشید، زیرا آن کس که حق را می جوید و خطا رود همانند آنکس نیست که باطل را می جوید و آن را می یابد». یعنی اینها با اصحاب معاویه تفاوت دارند. اینها حق را می خواهند ولی در اشتباه افتاده اند اما آنها از اول حقه باز بوده اند و مسیرشان مسیر باطل بوده است. بعد از این اگر اینها را بکشید به نفع معاویه است که از اینها بدتر و خطرناکتر است. قبل از آنکه سایر خصیصه های خوارج را بیان کنیم لازم است یک نکته را در اینجا که سخن از قدس و تقوا و زاهدمابی خوارج است یادآوری کنیم، و آن اینکه یکی از شگفتیها و برجستگیها و فوق العادگیهای تاریخ زندگی علی (ع) که مانند برای آن نمی توان پیدا کرد همین اقدام شجاعانه و تهورآمیز او در مبارزه با این مقدس خشکه های متحجر و مغرور است.
علی (ع) بر روی مردمی اینچنین ظاهر الصلاح و آراسته، قیافه های حق به جانب، ژنده پو ش و عبادت پیشه، شمشیر کشید و همه را از دم شمشیر گذرانده است. ما اگر به جای اصحاب او بودیم و قیافه های آنچنانی را می دیدیم مسلما احساساتمان برانگیخته می شد و علی (ع) را به اعتراض می گرفتیم که آخر شمشیر به روی اینچنین مردمی کشیدن؟!. از درسهای بسیار آموزنده تاریخ تشیع خصوصا، و جهان اسلام عموما، همین داستان خوارج است. علی (ع) خود به اهمیت و فوق العادگی کار خود از این جهت واقف است و آن را بازگو می کند. می گوید: «فانا فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجتری علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتد کلبها؛ چشم این فتنه را من درآوردم. غیر از من احدی جرأت چنین کاری را نداشت پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبه ه ناکی آن بالا گرفته بود و هاری آن فزونی یافته بود» (نهج البلاغه، خطبه 93).
امیرالمؤمنین (ع) دو تعبیر جالب دارد در اینجا: یکی شبه ه ناکی و تردیدآوری این جریان. وضع قدس و تقوای ظاهری خوارج طوری بود که هر مؤمن نافذ الایمانی را به تردید وامی داشت. از این جهت یک جو تاریک و مبهم و یک فضای پر از شک و دودلی به وجود آمده بود. تعبیر دیگر اینست که حالت این خشکه مقدسان را به کلب تشبیه می کند. کلب یعنی هاری. هاری همان دیوانگی است که در سگ پیدا می شود. به هر کس می رسد گاز می زند و هر اتفاقا حامل یک بیماری (میکروب) مسری است. نیش سگ به بدن هر انسان یا حیوانی فرو رود و از لعاب دهان آن چیزی وارد خون انسان یا حیوان بشود آن انسان یا حیوان هار پس از چندی به همان بیماری مبتلا می گردد. او هم هار می شود و گاز می گیرد و دیگران را هار می کند. اگر این وضع ادامه پیدا کند، فوق العاده خطرناک می گردد. اینست که خردمندان بلافاصله سگ هار را اعدام می کنند که لااقل دیگران از خطر هاری نجات یابند.
علی می فرماید اینها حکم سگ هار را پیدا کرده بودند، چاره پذیر نبودند، می گزیدند و مبتلا می کردند و مرتب بر عدد هارها می افزودند. وای به حال جامعه مسلمین از آن وقت که گروهی خشکه مقدس یک دنده جاهل بی خبر، پا را به یک کفش کنند و به جان این و آن بیفتند. چه قدرتی می تواند در مقابل این مارهای افسون ناپذیر ایستادگی کند؟ کدام روح قوی و نیرومند است که در مقابل این قیافه های زهد و تقوا تکان نخورد؟ کدام دست است که بخواهد برای فرود آوردن شمشیر بر فرق اینها بالا رود و نلرزد؟ اینست که علی می فرماید: «و لم یکن لیجتری ء علیها احد غیری؛ غیر از من احدی جرأت بر چنین اقدامی نداشت». غیر از علی و بصیرت علی و ایمان نافذ علی احدی از مسلمانان معتقد به خدا و رسول و قیامت به خود جرأت نمی داد که بر روی اینها شمشیر بکشد. اینگونه کسان را تنها افراد غیرمعتقد به خدا و اسلام جرأت می کنند بکشند، نه افراد معتقد و مؤمن معمولی. اینست که علی به عنوان یک افتخار بزرگ برای خود می گوید: این من بودم، و تنها من بودم که خطر بزرگی که از ناحیه این خشکه مقدسان به اسلام متوجه می شد درک کردم. پیشانیهای پینه بسته اینها و جامه های زاهد مابانه شان و زبانهای دائم الذکرشان و حتی اعتقاد محکم و پابرجایشان نتوانست مانع بصیرت من گردد. من بودم که فهمیدم اگر اینها پا بگیرند همه را به درد خود مبتلا خواهند کرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرایی و تقشر و تحجری خواهند کشانید که کمر اسلام خم شود.
مگر نه اینست که پیغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شکستند: عالم لا ابالی، و جاهل مقدس ماب. علی می خواهد بگوید اگر من با نهضت خارجیگری در دنیای اسلام مبارزه نمی کردم دیگر کسی پیدا نمی شد که جرأت کند این چنین مبارزه کند. غیر از من کسی نبود که ببیند جمعیتی پیشانیشان از کثرت عبادت پینه بسته، مردمی مسلکی و دینی اما در عین حال سد راه اسلام، مردمی که خودشان خیال می کنند به نفع اسلام کار می کنند اما در حقیقت دشمن واقعی اسلامند، و بتواند به جنگ آنها بیاید و خونشان را بریزد. من این کار را کردم. عمل علی راه خلفا و حکام بعدی را هموار کرد که با خوارج بجنگند و خونشان را بریزند. سربازان اسلامی نیز بدون چون و چرا پیروی می کردند که علی با آنان جنگیده است، و در حقیقت سیره علی راه را برای دیگران نیز باز کرد که بی پروا بتوانند با یک جمعیت ظاهرالصلاح مقدس ماب دیندار ولی احمق پیکار کنند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جاذبه و دافعه- صفحه 136-140

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24082