کلید شخصیت امام حسین (ع)

ادعای اینکه کسی بگوید من کلید شخصیت کسی مانند امام علی (ع) یا امام حسین (ع) را بدست آورده ام، انصافا ادعای گزافی است، و من جرأت نمی کنم چنین سخنی بگویم، اما این قدر می توانم ادعا بکنم که در حدودی که من حسین (ع) را شناخته و تاریخچه زندگی او را خوانده ام و سخنان او را که متاسفأنه بسیار کم به دست ما رسیده است (علت اینکه مقدار کمی از سخنان حسین (ع) بدست ما رسیده این است که عصر اموی، عصر اختناق و سانسور درباره علی (ع) و فرزندان علی (ع) بود و کسی جرأت نمی کرد که با آنها تماس بگیرد و یا سخنی از آنها نقل کند) به دست آورده ام، و در حدودی که تاریخ عاشورا را که خوشبختانه این تاریخ مضبوط است مطالعه کرده و خطابه ها و نصایح و شعارهای حسین (ع) را بدست آورده ام، می توانم این طور بگویم که از نظر من کلید شخصیت حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق پرستی است.
سخنانی که از حسین بن علی (ع) نقل شده نادر است، ولی همان مقداری که هست، از همین روح حکایت می کند. از حسین بن علی (ع) پرسیدند، شما سخنی را که با گوش خودت از پیغمبر شنیده باشی برای ما نقل بکن. ببینید انتخاب حسین (ع) از سخنان پیغمبر چگونه است، از همین جا شما می توانید مقدار شخصیت او را بدست آورید.
حسین (ع) گفت آنچه که من از پیغمبر شنیده ام این است: «ان الله تعالی یحب معالی الامور و اشرافها و یکره سفسافها؛ خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست می دارد، از چیزهای پست بدش می آید» (جامع الصغیر، ج 1، ص 75). رفعت و عظمت را ببینید که وقتی می خواهد سخنی از پیغمبر نقل کند، این چنین سخنی را انتخاب می کند. در واقع دارد خودش را نشان می دهد. از حسین (ع) اشعاری هم بدست ما رسیده است که باز همین روح در آن متجلی است:
سبقت العالمین الی المعانی *** بحسن خلیقة و علو همه
ولاح بحکمتی نورالهدی فی *** لیال فی الضلالة مدلهمه
یرید الجاحدون لیطفؤن *** و یابی الله الا ان یتمه (بحارالانوار، ج 44، ص 194)
از جهانیان با اخلاق خوش و همت عالی پیشی گرفتم، با حکمتم نور هدایت در شب های تاریک پراکنده شد، منکران می خواهند نورم را خاموش کنند ولی خداوند اراده کرده که آن را نگهدارد.
سخنان بسیار محدودی که از حسین (ع) به ما رسیده همین طور است. اینها مربوط به حادثه عاشورا هم نیست، مربوط به قبل از آن است و ربطی به آنجا ندارد. سخن دیگر از او این است: «موت فی عز خیر من حیاش فی ذل؛ مردن با عزت و شرافت از زندگی با ذلت بهتر است». جمله دیگری که باز از او نقل کرده اند این است: «ان جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها، بحرها و برها و سهلها و جبلها عند ولی من اولیاء الله و اهل المعرفة بحق الله کفیئی الظلال؛ جمیع آنچه خورشید بر آن طلوع می کند، تمام دنیا و مافیها، دریای آن و خشکی آن، کوه و دشت آن در نزد کسی که با خدای خودش آشنائی دارد و عظمت الهی را درک کرده است و در پیشگاه الهی سرسپرده است، مثل یک سایه است.» (لمعة من بلاغة الحسین، ص 95، به نقل از نفس المهوم حاج شیخ عباس قمی)
ضمنا شما از اینجا بفهمید یک مردی که حماسه الهی است فرقش با دیگران چیست؟
بعد این طور ادامه می دهد: «الا حر یدع هذه اللماظة لاهلها؛ آیا یک آزادمرد پیدا نمی شود که به دنیا و مافیهای آن بی اعتناء باشد؟» (همان مأخذ) دنیا و مافیها برای انسانی که بخواهد خود را برده و بنده آن بکند، به آن طمع داشته باشد و آن را هدف کار خودش قرار بدهد، مثل لماظه است. می دانید لماظه چیست؟ آدم وقتی غذا می خورد، لای دندانهایش یک چیزهایی، مثلا یک تکه گوشتی باقی می ماند که با خلال آن را در می آورد، همان را لماظه می گویند. یزید و ملک یزید و دنیا و مافیهایش در منطق حسین (ع) لماظه هستند. بعد می گوید، ایهاالناس در دنیا بجز خدا چیزی پیدا نمی شود که این ارزش را داشته باشد که شما جان و نفس خودتان را به آن بفروشید، خودتان را نفروشید، آزادمرد باشید، خودفروش نباشید.
جمله ای دیگر: «الناس عبیدالدنیا؛ مردم بنده دنیایند» مردم را به حالت بردگی و بندگیشان این طور تحقیر می کند که عیب مردم این است که بنده دنیا هستند، برده صفت هستند، بنده مطامع خودشان هستند. روی همین جهت، دین که جوهر آزادی است و انسان را از غیر خدا آزاد و بنده حقیقت می کند، در عمق روحشان اثر نگذاشته است «و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛ دین بر دور زبان هایش مالیده شده است تا زندگانی راحتی داشته باشند دور دین می گردند ولی هنگامی که با سختی آزمایش می شوند دینداران کم می شوند» (تحف العقول، ص 250 و مقتل الحسین، مقرم، ص 231 و مقتل الحسین خوارزمی، ص 237، و فی رحاب ائمة اهل البیت، ج 3، ص 101).
ابوذر غفاری را عثمان تبعید می کند و اعلام می کند که احدی حق ندارد این مرد را که از نظر حکومت مجرم است مشایعت کند. ولی علی (ع) اعتنا به این فرمان خلیفه نمی کند و خودش و حسن و حسین (ع) او را مشایعت می کنند. هر کدام از آنها جمله هائی دارند، حسین بن علی (ع) هم جمله ای دارد که مبین پرتو روحش است.
ابوذر شیعه علی (ع) است و در سنین عمری مانند سنین علی (ع)، و شاید هم از علی (ع) بزرگتر باشد لذا حسین (ع) او را عمو خطاب می کند و می گوید عمو جان! نصیحت من به تو این است: «اسأل الله الصبر و النصر، و استعذ به من الجشع و الجزع؛ عموجان! از خدا مقاومت و یاری بخواه و از اینکه حرص بر تو غالب بشود که بدبخت می شوی بر خدا پناه ببر، از جزع بترس. عمو جان!» (الغدیر، ج 8، ص 302). توصیه من به تو این است که مبادا در مقابل فشارها و ظلمها اظهار جزع و ناتوانی بکنی. این چه روحیه ای است که در تمام سخنانش این روح که ما از آن غافل هستیم متجلی است. آن سخن اولش، که گفت: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف؛ مرگ برای انسان ها مانند گردنبند بر گردن دختران جوان است. چقدر من مشتاق دیدار نیاکانم هستم مانند اشتیاق یعقوب برای دیدن یوسف» (بحارالانوار، ج 44، ص 366 و اللهوف، ص 25 و مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 5 و نفس المهموم، ص 100 و ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 598 و کشف الغمه، ج 2، ص 29).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حماسه حسینی 1- صفحه 148-152

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24490