دو جنبه حماسه و خیرخواهی در واقعه عاشورا

اگر از یک زاویه به واقعه عاشورا نگاه کنیم (از دیدی که دعبل و کمیت اسدی و امثال اینها نگریسته اند)، مرد پرخاشگری را می بینیم که در مقابل دستگاه جبار قیام کرده است و به هیچ نحو نمی شود او را تسلیم کرد. گویی از دهانش آتش می بارد، همه اش دم از عزت و شرافت و آزادی می زند: «لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛ من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم.»، «هیهات منا الذله؛ ذلت چقدر از ما دور است.»، «الموت اولی من رکوب العار؛ مرگ بهتر از ننگ است.»، «لا اری الموت الا سعادة و الحیواة مع الظالمین الا برما؛ مرگ را جز سعادت و زندگی با ظالمین را جز ملالت نمی بینم.»
اینها را که آدم نگاه می کند، می بیند حماسه است و شجاعت، و به تعبیر اعراب ابا، یعنی عصیان و امتناع و زیر بار نرفتن است. عرب آن مردمی را که حاضر نیستند زیر بار ظلم و زور بروند "ابات" می گوید، یعنی مردمی که به هیچ وجه زیر بار زور نمی روند. ابن ابی الحدید یک عالم سنی است، می گوید: حسین بن علی (ع) سید ابات است. سالار کسانی که زیر بار زور نرفتند حسین بن علی است. از این دید که نگاه می کنیم، همه اش حماسه و پرخاشگری و اعتراض و انتقاد می بینیم. از دید دیگری نگاه می کنیم. یک مقام دیگر، در یک کرسی دیگر، یک خیرخواه، یک واعظ، یک اندرزگو را می بینیم که حتی از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است که اینها چرا باید به جهنم بروند، چرا این قدر بدبختند. در اینجا آن تحرک حماسه، جای خودش را می دهد به سکون اندرز. ببینید در همان روز عاشورا و غیر عاشورا چه اندرزها به مردم داده است. اصحابش چقدر اندرز داده اند. حنظله بن اسعد الشبامی چه اندرزها داده، زهیر بن قین چه اندرزها داده، حبیب بن مظاهر چه اندرزها داده است!
وجود مبارک اباعبدالله از بدبختی اینها متأثر بود، نمی خواست حتی یک نفرشان به این حال بماند. با مردم لج نمی کرد بلکه به هر زبانی بود، می خواست یک نفر هم که شده از آنها کم بشود. او نمونه جدش بود: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم، حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم؛ همانا شما را پیامبری آمد که رنج و زیانتان بر او گران است، به هدایت شما اصرار دارد و به مؤمنان دلسوز و مهربان است». (توبه/ 128)
آیا می دانید معنی عزیز علیه ما عنتم، چیست؟ یعنی بدبختی شما بر او گران است. بدبختی دشمنان پیامبر اکرم (ص) بر پیغمبر گران بود. آنها خودشان که نمی فهمیدند، این بدبختیها بر اباعبدالله گران بود. یکدفعه سوار شتر می شود و می رود، باز برمی گردد، عمامه پیغمبر را بسر می گذارد، لباس پیغمبر را می پوشد، سوار اسب می شود و به سوی آنها می رود بلکه بتواند از این گروه شقاوت کاران کسی را کم کند. در اینجا می بینیم حسین یکپارچه محبت است، یکپارچه دوستی است که حتی دشمن خودش را هم واقعا دوست دارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حماسه حسینی 1- صفحه 300-298

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24572