نقش سیدجمال الدین اسدآبادی در بیداری مسلمین

سیدجمال الدین اسدآبادی که یک مصلح بزرگ اسلامی بود، اغلب کشورهای اسلامی را رفته و در همه جا هم فعالیت می کرده است. وی ملیت خود را مخفی می کرد و از اینکه بگوید اهل کدام کشورم ابا داشت. چنان که محققین ایرانی تحقیق کرده اند و ظاهرا تحقیقشان هم درست است، این مرد ایرانی بوده. ولی او به هر جا که می رفت نمی گفت من ایرانی هستم، برای اینکه اگر می گفت من ایرانی هستم، آن عرب و افغانی علیه او تحریک می شد و می گفت من بیایم و حرف یک ایرانی را بپذیرم؟! مخصوصا در میان سنی ها اگر می گفت من ایرانی و شیعه هستم، کارش پیش نمی رفت.
کسی از ایران بلند شود برود مثلا به مصر، بگوید من ایرانی و شیعه هستم و بعد هم همه علمای مصر بیایند زیر بالش را بگیرند و به عنوان شاگردی در مقابل او زانو بزنند! این یک امر عملی نبود. سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله اخیر، سیدجمال الدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد.

ابعاد نهضت سید جمال الدین اسدآبادی
نهضت سیدجمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او می خواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها. او در یک شهر و یک کشور و حتی در یک قاره توقف نکرد، هر چند وقت در یک کشور به سر می برد. آسیا و اروپا و افریقا را زیر پا گذاشت. در هر کشور با گروه های مختلف در تماس بود همچنان که نوشته اند در برخی کشورهای اسلامی عملا وارد ارتش شد برای اینکه تا دل سپاهیان نفوذ نماید. مسافرت سید به کشورهای مختلف اسلامی و بازدید آنها از نزدیک سبب شد که آن کشورها را از نزدیک بشناسد و ماهیت جریانها و شخصیت های این کشورها را به دست آورد، همچنان که جهان پیمائیش و مخصوصا توقف نسبتا طولانیش در کشورهای غربی او را به آنچه در جهان پیشرفته می گذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سیدجمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سیدجمال مهم ترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی می دانست. بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد. اتحاد اسلام را تبلیغ می کرد. دست های مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیر مذهبی می دید و رو می کرد.
سید جمال که می خواست مسیح وار روح اسلام راستین را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت اسلامی آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگی برای انحطاط مسلمین تلقی کرد. اگر روح صلیبی هنوز در رگ و پیوند غربی هست، چرا مسلمان روح مجاهدگری خود را از یاد ببرد. سیدجمال الدین اسدآبادی به همبستگی دین و سیاست می اندیشید و طرح همبستگی دین و سیاست را برای دو جبهه لازم می دانست: جبهه استبداد داخلی و جبهه استعمار خارجی. کوشش فراوان داشت که شعور مذهبی مسلمانان را برای مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و برای این برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحی دیگر حق تقدم قائل بود.

جامعه آرمانی سیدجمال الدین
آرمان اصلاحی سید و جامعه ایده آلش در جامعه ای اسلامی خلاصه می شود که وحدت بر سراسر آن حاکم باشد، اختلافات نژادی، زبانی، منطقه ای، فرقه ای، بر اخوت اسلامی آنها فائق نگردد و وحدت معنوی و فرهنگی و ایدئولوژیکی آنها را آسیب نرساند، مردم مسلمان مردمی باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر، و آزاد از هرگونه قید استعمار و استبداد، تمدن غربی را با روح اسلامی نه با روح غربی اقتباس نمایند، اسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد بدون پیرایه ها و ساز و برگ ها که بعدها در طول تاریخ به آن بسته شده است، روح مجاهدگری به مسلمانان باز گردد، احساس عزت و شرافت نمایند، زیر بار ظلم و استبداد و استعباد نروند. سیدجمال در نشریات و خطابه های خود کوشش داشت مسلمانان را عمیقا مؤمن سازد که اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی، مسلمانان را نجات و رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانی دارد.
مسلمانان باید مطمئن باشند که برای تأمین سعادت خود نیاز به مکتب دیگر ندارند و نباید به جانب مکتب دیگر دست دراز کنند. از این رو در آثار و نوشته های خود به ذکر مزایای اسلام می پرداخت از قبیل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال و از قبیل اینکه تعلیمات اسلام بر اساس شرافت فرد انسانی و قابلیت او برای رسیدن به هر تعالی به استثنای نبوت است، و از قبیل اینکه اسلام دین علم است، دین عمل و سختکوشی است، دین جهاد و مبارزه است، دین اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهی از منکر است، دین عزت و عدم قبول ذلت است، دین مسئولیت است و... سید مخصوصا روی توحید اسلامی و اینکه اسلام توحید را جز بر مبنای یقین برهانی پذیرفته نمی داند و اینکه توحید برهانی و استدلالی ریشه سوز همه عقاید باطله است، تکیه فراوان داشت و معتقد بود جامعه ای که معتقد باشد اساسیترین معتقداتش را باید با نیروی برهان و یقین، نه ظن و تخمین و نه تعبد و تقلید به دست آورد کافی است که زیر بار خرافه و اوهام نرود. پس باید مردم را به توحید برهانی دعوت کرد تا احترام واعتبار عقل از نظر دینی برای آنها مسلم و مسجل گردد.
ظاهرا ندای اتحاد اسلام را در برابر غرب اولین بار سیدجمال بلند کرده است. منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبی که امری غیرعملی است، نبود. منظور اتحاد جبهه ای و سیاسی بود یعنی تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر. سید به مسلمانان هشدار می داد که روح صلیبی همچنان در غرب مسیحی، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب علی رغم اینکه با ماسک آزادمنشی، تعصب را نکوهش می کند خود در دام تعصب (خصوصا تعصب مذهبی علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید علی رغم آنچه فرنگی مابان، تعصب را نکوهش می کنند، مدعی بود تعصب بد نیست، تعصب مانند هر چیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب که در انسان حس جانبداری بی منطق و کور ایجاد می کند بد است، اما تعصب به معنی "تصلب" و غیرت حمایت از معتقدات معقول و منطقی نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نهضت های اسلامی در صد سال اخیر- صفحه 23-24 و صفحه 30-31 و صفحه 17-18 و صفحه 27-28 و صفحه 34-35

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد3- صفحه 84-85

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24632