مبهم و مشکل بودن مسئله مرگ

مساله مرگ از مسائل مشکله به شمار می رود. افراد بشر زحمت ها کشیده، رنجها برده اند که بتوانند زندگی را در دنیا جاودان کنند، مساله مرگ را حل نموده و این مشکله را بردارند؛ هیچکس موفق نشده است. قدرتمندترین سلاطین، بزرگان، علماء و دانشمندان، حکماء و فیلسوفان و اندیشمندان و متفکران، در طی قرون عدیده و گذشت ایام با تمام قوای مادی و معنوی و فکری کوشیدند و تمام همت و نیروی خود را مصرف نمودند بلکه بتوانند این معما و معضله را حل کنند تا بشر بتواند در دنیا دائما زیست کنند و در انتظار دهشتناک مرگ نباشد؛ نشد. فیلسوف شرق و رواج دهنده مکتب مشائین: شیخ الرئیس بوعلی سینا، از جمله اشعار معروف و مشهور اوست که:
از قعر گل سیاه تا اوج زحل *** کردم همه مشکلات گیتی را حل
بیرون جستم ز قید هر مکر و حیل *** هر بند گشاده شد مگر بند اجل
و نیز حکیم خیام که خود را مدعی کشف معضلات و حل غوامض علوم می داند گوید:
خیام که خیمه های حکمت می دوخت *** در کورة غم فتاد و ناگاه بسوخت
مقراض اجل طناب عمرش ببرید *** دلال امل به رایگانش بفروخت
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در همان ایامی که ضربت خورده بودند در ضمن خطبه ای می فرماید: «أیها الناس! کل امری لاق ما یفر منه فی فراره، الاجل مساق النفس. و الهرب منه موافاته. کم اطردت الایام أبحثها عن مکنون هذا الامر، فأبی الله إلا إخفآءه؛ هیهات! علم مخزون؛ ای مردم! تمام افراد بشر در زندگی خود برخورد می کنند با چیزی که از آن فرار می کرده اند که همان مرگست. و اجل و مدت زندگی همان زمانی است که نفس او را به مرگ سوق می دهد و رهبری می کند، و فرار از آن عین برخورد و رسیدن به آنست. چه بسیار روزها گذشت که من در صدد جستجو و تفحص از حقیقت بروز این واقعه بودم ولی خداوند او را به اراده جدیه خود مخفی داشت؛ هیهات! این دانشی است که در خزانه علم الهی مخفی است» (خطبه 149 نهج البلاغه).
عجیب است که انسان با فرار از مرگ چگونه خود را به مرگ نزدیک می کند. از خیابان تند می دود به ماشین نخورد، همان سرعت موجب تصادف و مرگ او می گردد. در ظاهر فرار از مرگ است و در واقع استقبال از مرگ. چه بسا به طبیب مراجعه می کند که مرضش معالجه شود، با اندک اشتباه طبیب می میرد. به بیمارستان می رود تا با عمل جراحی قدری در دنیا بیشتر زیست کند چه بسا در زیر کارد جراح جان می سپرد. مثال برای این موضوع بسیار است بلکه می توان گفت تمام ساعات و لحظاتی که بر انسان می گذرد، در آن ساعات و لحظات می کوشد تا خود را از چنگ مرگ نجات دهد و موجودیت خود را حفظ کند و آنچه برای ادامه حیات او مفید است بجا آورد و آنچه موجب قطع و زوال حیات اوست از خود دور کند.
این غریزه تمام افراد بشر است ولیکن با وجود این غریزه که صد در صد تلاش خود را مصروف به بقاء خود می کند حتی در خواب هم دارای این حس خویشتن داری است، اما در متن واقع هر لحظه خود را به مرگ نزدیکتر نموده و با همین فعالیت ها که منطبق بر زمان گذران است و طی این زمان از اراده و اختیار او بیرون است، خواهی نخواهی با دست خود، خود را به جلو می برد و لحظه به لحظه اجل و مرگ خود را استقبال نموده دائما به او نزدیک می گردد. اینست که مولا می فرماید: «و الهرب منه موافاته؛ فرار از او عین وصول و دریافت اوست».


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی - معادشناسی 1 - صفحه 56-53

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/24984