ارزش حیات دنیوی در روایات

از ابوذر نقل شده است که او می گفته: «سه چیز را مردم مکروه و ناپسند دارند ولیکن من دوست دارم؛ من مرگ را دوست دارم و من فقر را دوست دارم و من بلا را دوست دارم .» امام صادق (ع) فرمودند: روایت اینطور نیست. مقصود ابوذر این است که مرگ در طاعت خدا محبوب تر است نزد من از حیات و زندگی در معصیت خدا. و فقر در طاعت خدا نیکو تر است نزد من از بی نیازی در معصیت خدا و بلا در طاعت خدا نزد من محبوب تر است از صحت و سلامت در معصیت خدا و مثل این روایت را مفید در «مجالس » آورده است.
ارزش حیات دنیوی:
کتاب «عیون أخبار الرضا» نقل می کند از حضرت ابی محمد العسکری از پدرانش علیهم السلام قال: «جآء رجل إلی الصادق علیه السلام فقال: قد سئمت الدنیا، فأتمنی علی الله الموت. فقال: تمن الحیوة لتطیع لا لتعصی؛ فلان تعیش فتطیع خیر لک من أن تموت فلا تعصی و لا تطیع.» (بحارالانوار، ج6، ص128) «شخصی خدمت حضرت صادق (ع) رسید و عرض کرد: از دنیا ملول شدم و آرزوی مردن خود را از خدا می کنم. حضرت فرمودند: از خدا آرزوی حیات و زندگی کن برای آنکه اطاعت خدا کنی نه معصیت؛ اگر تو در دنیا زنده بمانی و اطاعت کنی بهتر است از آنکه بمیری نه معصیت کنی و نه اطاعت .»
در کتاب معانی الاخبار مرحوم شیخ صدوق روایت می کند از امام باقر (ع) روایت می کند که آن حضرت فرمودند:
«هیچکدام از شما به حقیقت ایمان نخواهد رسید مگر آنکه در او سه صفت بوده باشد: مرگ در نزد او بهتر باشد از زندگی و فقر بهتر باشد از غنی و مرض بهتر باشد از صحت. عرضه داشتند: چه کسی می تواند چنین باشد؟ حضرت فرمودند: تمام افراد شما چنین هستید. سپس فرمودند: کدامیک از این دو خصلت در نزد شما محبوب تر است: مردن با محبت ما یا زندگی با عداوت ما؟ فضیل می گوید: عرض کردم: سوگند به خدا که مردن با محبت شما محبوب تر است برای ما. حضرت فرمودند: آیا فقر و غنی و مرض و صحت هم. فضیل می گوید: عرض کردم: آری سوگند به پروردگار!» (معانی الاخبار، ص189)
آری، منظور ابوذر که می گوید مرگ برای من بهتر است از حیات نیز نظیر این معنای صحیح بوده است؛ نه اینکه می خواهد بگوید من اصلا روی زمین نمی خواهم باشم. خداوند به ما عقل داده، علم داده، قدرت داده، اعضاء و جوارح از چشم و گوش و دست و پا داده؛ تا بدین وسیله در هر لحظه ای بتوانیم کاری انجام دهیم و درجه ای به سوی کمال طی کنیم و در نتیجه مرتبه ای را نیز در قیامت حائز گردیم.
اگر انسان بمیرد و قوای او از دست برود، دیگر نفس او هیچ ترقی و تعالی نخواهد داشت.
اشتیاق مؤمن به لقاء خدای تعالی
و حضرت امام علی (ع) در «نهج البلاغه» می فرماید: «و لو لا الاجل الذی کتب الله علیهم، لم تستقر أرواحهم فی أجسادهم طرفة عین؛ شوقا إلی الثواب و خوفا من العقاب.» (از جمله فقرات خطبه 191 نهج البلاغه که به خطبه همام معروفست.)
«در میان مردمان متقی، اگر خداوند سبحانه و تعالی اجل های معهود را معین نمی فرمود، از شدت اشتیاقی که آنان به ثواب خدا دارند و از شدت خوفی که از عذاب خدا دارند، به اندازه یک چشم بهم زدن جان های آنها در کالبد بدنشان نمی ماند و یکسره به عالم قدس پرواز می نمود.» مرجع و مفاد این گفتار نیز همین است که علت عدم پرواز به عالم اعلی، عدم سر آمدن پیمانه و اجل معهودی است که خداوند برای کمال افراد و مصالح معین فرموده است و در این صورت حیات بهتر از مرگ است.
به هر تقدیر، دنیا خانه کسب مکارم اخلاق و فضیلت و کمال است؛ تا انسان زنده است باید قدر خود را بداند، تا انسان نفس بر می آورد باید لا إله إلا الله بگوید، همین که راه نفس بسته شد دیگر قدرت بر تکلم یک حرف هم ندارد.
کنونت که چشم است اشکی ببار *** زبان در دهانست عذری بیار
کنون بایدت عذر تقصیر گفت *** نه چون نفس ناطق ز گفتن بخفت
غنیمت شمار این گرامی نفس *** که بی مرغ قیمت ندارد قفس
برادر متوفای ما، مرحوم حاج هادی ابهری مریض بود و ما برای معالجه و درمانش خیلی می کوشیدیم؛ به یکی از رفقای ما گفته بود که: من می میرم و این سید محمدحسین هم میداند که من می میرم، اما این فعالیت ها را می کند که من یک کلمه لا إله إلا الله بیشتر بگویم. بسیار کلام صحیحی است. یک لا إله إلا الله بیشتر آن هم به دست خداست و پس از گفتن معلوم می شود که اجل قبل از آن نرسیده بود و اراده ازلی حضرت ربوبی به مردن تعلق نگرفته بود؛ ولی این سلب اختیار نمی کند و انسان تا مختار است باید برای گفتن لا إله إلا الله بکوشد؛ «العبد یدبر و الله یقدر؛ بنده به حسب وظیفه ای که دارد در امور تدبیر و چاره اندیشی می نماید ولیکن آنچه که تقدیر و مشیت خداوند بدان تعلق گیرد واقع خواهد شد.»


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد 1- صفحه 130-132

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/25018