اصول جهان بینی عرفانی سریان عشق در شعر حافظ

مساله در عرفان وجود دارد که «سریان عشق» است، یعنی عشق از طرف مخلوقات، که در اینجا حافظ فوق العاده بحث کرده و زیاد گفته و در این جا به یکی از آنها اشاره می کنیم، آنجا که می گوید: (البته قسمت اول آن مربوط به اصل خلقت است، نظیر همان «در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد»)
طفیل هستی عشقند آدمی و پری *** ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش *** که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند *** به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار *** که در برابر چشمی و غایب از نظری
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت *** که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری
تا آنجا که می گوید:
به بوی زلف و رخت می روند و می آیند *** صبا به غالیه سایی و گل به جلوه گری
خیلی عالی و لطیف است، عجیب هم هست. بعد خطاب می کند به عارفی که هنوز مرحله اش نرسیده و نباید طمع خام داشته باشد، می گوید:
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی *** که جام جم نکند سود وقت بی بصری
باز خطاب به معشوق است:
دعای گوشه نشینان بلا بگرداند *** چرا به گوشه چشمی به ما نمی نگری
بیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسن *** وزین معامله غافل مشو که حیف خوری
نسخه ای که از آن مثال می آوریم حافظ چاپ قزوینی است، در حافظهای دیگر این شعر را اضافه دارد:
مرا در این ظلمات آنکه رهنمایی کرد *** نیاز نیم شبی بود و گریه سحری
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است *** نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
راجع به اینکه طریق عشق راه خطرناکی است، مکرر حافظ بحث می کند. بعد شعری در تخلصش دارد که گویا اشاره به این است که یک وقتی برایش تجلیی رخ داده و به امید بازگشت آن است، می گوید:
به یمن همت حافظ امید هست که باز *** آری اسامر لیلای لیلة القمری


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عرفان حافظ- صفحه 105-106

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/25090