پیامدهای ترحم نا به جا در تربیت فردی و اجتماعی

شعری از سعدی و همچنین آیه ای از قرآن کریم را برای شما می خوانم. شعر سعدی این است:
ترحم بر پلنگ تیزدندان *** ستمکاری بود بر گوسفندان
ترحم به پلنگ درنده و یا یک گرگ، ستم به گوسفند است، یعنی اگر وقتی می خواهند گرگی را که صدها و یا هزاران گوسفند را دریده است بگیرند و بکشند، کسی حس ترحمش برانگیخته شود، باید بداند که این ترحم مساوی قساوت نسبت به گوسفندان است.
این البته مثل است، مقصودش این است که ترحم نسبت به انسان ظالم ستمگر، قساوت نسبت به انسان های زیر دست محروم است، و آدم های ضعیف نسبت به ستمگران ترحم می ورزند. آیه قرآن درباره زانی و زانیه است، درباره مرد و زنی که زنا می کنند. اگر مرد زن داری زنا کند، مجازات او در اسلام سنگسار کردن است و اگر زن شوهرداری زنا کند، مجازات او نیز سنگسار کردن است.
قرآن می گوید اینها را مجازات کنید: «و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین»؛ «حتما گروهی از مؤمنین حاضر باشند و در مراسم اعدام آنان شرکت کنند.» اینجا جایی است که نفوس ضعیف که مصالح عالیه اجتماع را در نظر نمی گیرند، چه بسا وقتی ببینند دو انسان دارند اعدام می شوند، عواطفشان تحریک شود و بگویند چه خوب است به اینها رحم کنید و این کار را نکنید. قرآن می گوید: «و لاتأخذکم بهما رأفة فی دین الله»؛ «نباید در دین خدا نسبت به آنها دست خوش ترحم گردید.» (نور/2) اینجا موقع مجازات الهی است و قانون الهی بر اساس مصالح عالی و کلی بشریت تنظیم شده است و جای رأفت و دل رحمی نیست. این رأفت، قساوت نسبت به اجتماع است.
عین همین مطلب، امروز خیلی مطرح است که بسیاری از افراد پیدا می شوند و می گویند: مجازات اعدام یعنی چه؟ مجازات اعدام، غیر انسانی است، یعنی "جانی" هر جنایتی را مرتکب شد، نباید اعدام شود. اینها سخن خود را چگونه توجیه می کنند و چه تحلیلی می کنند؟ می گویند "جانی" را باید اصلاح کرد. عجب مغالطه بزرگی! شک ندارد که انسان ها را باید اصلاح کرد ولی قبل از آنکه مرتکب جنایت شوند، باید اصلاح کرد و نگذاشت که از آنها جنایتی سر بزند. اما یا در جامعه مثل اکثر جامعه ها تربیت به قدر کافی وجود ندارد و نه تنها عوامل اصلاح وجود ندارد بلکه عوامل فساد و افساد وجود دارد و یا فرضا عوامل اصلاح به قدر کافی وجود دارد ولی همیشه در جامعه ها عناصر منحرفی هستند که علیرغم عوامل اصلاحی، دست به جنایت می زنند.
برای اینها چه فکری باید کرد؟ همین قدر که مجازات اعدام الغاء شود، آن جانی های بالقوه اصلاح نشده که به دلیل اینکه عوامل تربیتی وجود ندارد و یا فرضا وجود دارد و کافی نیست، اصلاح نشده اند و یک عده جانی بالفطره ای که به هر شکلی روح جنایت در آنها هست (دست به جنایت می زنند). ما امروز به بهانه اینکه جانی را باید اصلاح کرد به این معنا که جانی را بگذار جنایت کند و بعد که جنایت کرد برویم او را اصلاح کنیم، داریم به همه جانی های بالقوه چراغ سبز می دهیم و بلکه این کار ما تشویق جانی به جنایت است.
جانی (پیش خود) می گوید جامعه تا حال به فکر اصلاح من نبود و من بچه که بودم پدرم مرا تربیت و اصلاح نکرد، بعد هم که بزرگ شدم کسی مرا اصلاح نکرد، برویم جنایت کنیم تا ما را زندان ببرند، بلکه در زندان ما را تربیت و اصلاح کنند و در آنجا آدم بشویم، پس یک جنایتی بکنیم تا مقدمه اصلاح کردنمان باشد!
دیگری می گوید: یعنی چه که دست دزد را باید برید؟! این عمل، غیر انسانی است و دل انسان به رحم می آید. آدم هایی که شعاع دیدشان کوتاه است، این حرف را می زنند. شما به صفحات حوادث روزنامه ها نگاه کنید و این صفحات را بخوانید و ببینید در اثر دزدی تنها، نه فقط چقدر اموال ربوده می شود بلکه چقدر جنایت ها و آدم کشی ها واقع می شود. اگر مجازات دزد در جای خودش صورت گیرد و دزد مطمئن باشد و یقین داشته باشد که اگر دزدی کند و به چنگال پلیس و قانون بیفتد، این چهار انگشتش را قطع می کنند و تا آخر عمر داغ این جنایت روی بدنش هست (هرگز دزدی نمی کند). به خدا اگر چند دزد و بلکه یک دزد اینگونه مجازات شود، اصلا در دزدی بسته می شود. حاجی هایی که در پنجاه شصت سال پیش مکه رفته اند می دانند و کسانی که خودشان در آن موقع نرفته اند شاید شنیده باشند که در عربستان وضع دزدی به چه صورت بوده است. در آن زمان که اتومبیل و هواپیما نبود، قافله های حجاج با شتر و امثال آن حرکت می کردند و با اینکه مسلح می شدند و افراد نظامی همراه خود می بردند، از دو هزار نفر کمتر جرأت نمی کردند که این راه ها را طی کنند. با همه این احوال سالی نبود که شنیده نشود که حرامی ها باز به قافله های حجاج شبیخون زدند و چقدر آدم کشتند و چقدر اموال مردم را بردند و چقدر از خود آنها کشته شدند، ولی اینجور کشته شدنها چون روی حساب احتمالات است، جلوی دزدی کردن کسی را نمی گیرد.
دولت سعودی لااقل همین یک کارش در دنیا خوب بود (حال به اینکه هزار کار بد دارد، من کاری ندارم) و یکی دو سال این کار را کرد، یعنی انگشت دزد را برید. شاید سالی صدها دزد و صدها حاجی کشته می شد ولی اثری نداشت. دزدی را به عرفات یا منی و یا جای دیگری که همه حجاج بودند «و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین» آوردند و دست او را بریدند و بار دیگر این کار را تکرار کردند. یک دفعه دیدند آن حرامیان و عده دیگری که به علت گرسنگی زیاد دست به دزدی می زدند، این عمل را ترک کردند و اساسا دزدی از بین رفت. مردم دیدند که در همان سرزمین، بار و چمدان حاجی می افتد و چندین روز می گذرد و احدی جرأت نمی کند به آن دست بزند و یا با پایش آن را تکان دهد و در آخر کار، صاحبش پیدا می شود. این، برای این است که مجازاتی در جای خودش صورت می گیرد.
قرآن می گوید: «و لاتأخذکم بهما رافة فی دین الله». پس این نوع رأفت ها، دلسوختن ها و ترحم ها، ترحم هایی غیر منطقی است، یعنی قساوت هایی است به صورت ترحم و به عبارت دیگر این نوع ترحم، ترحم در یک مورد و قساوت در موارد دیگر است. این نوع ترحم ها را نباید (مانند ایستادگی در برابر شهوات و امیال نفسانی، نوعی قدرت) به حساب آورد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 246-248

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/25153