چشم دو گونه دید دارد با دیدی بیرون را می بیند و با دیدی درون را. وقتی که چشم به چیزی نگاه کرد، از ظاهرش آگاه می شود ولی اگر به چشم کسی بنگرد از باطنش نیز آگاه می شود. چشم نشان دهنده خوبی است، بیرون را به دارنده نشان میدهد و درون را به بیننده. چشم بیماری و تندرستی را نشان می دهد بسیاری از بیماریها را پزشکان از چشم بیمار تشخیص می دهند. چشم دوستی و دشمنی را نشان می دهد و بیننده را از نیت شوم و از قصد خیر آگاه می سازد. چشم از عشق خبر می دهد، چشم با زبان عشق سخن می گوید و زبان عشق را می شنود. چشم هم گوینده می باشد هم شنونده، هم بیننده می باشد هم نشان دهنده. چشم از رضایت و غضب خبر می دهد. چشم از قوت و ضعف خبر می دهد. چشم از آسودگی و دلهره خبر می دهد. فهمیدن و نفهمیدن را نشان می دهد، هوشمندی و کودنی را نشان می دهد، خستگی و ناتوانی را نشان می دهد، از ترس خبر می دهد، از دلیری حکایت می کند، بدبینی و خوش بینی را می رساند، التماس می کند، خواهش می کند، از امید و ناامیدی خبر می دهد، از خرد و بی خردی، خبر می دهد از دانائی و نادانی خبر می دهد. دوروئی و یکروئی را نشان می دهد، درستی و نادرستی را روشن می سازد، راستگوئی و دروغگوئی را فاش می کند، از مستی خبر می دهد، هشیاری را نمایان می کند و پلیدی و پاکی را می رساند، از سیری و گرسنگی خبر می دهد. از تشنگی و سیرابی خبر می دهد، ایمان را نشان می دهد، بی ایمانی را برملا می کند، چشم می خندد، چشم می گرید، از شادی خبر می دهد، اندوه را بازگو می کند.
قاضی، از چشم چیزها می فهمد. بازپرس، پاسخ بسیاری از پرسشهای خود را از چشم می گیرد. پلیس با کلید چشم رازهای نهفته در دل را می گشاید. پزشک از راه چشم به بسیاری از بیماریها پی می برد. چشم سخن می گوید و سخن می شنود چشم می بیند و نشان می دهد. چشم این عضو کوچک و این همه کارهای بزرگ! چرا چشم این همه بار سنگین را بر دوش گرفته است؟ در صورتی که وظیفه اصلی چشم این نیست. وظیفه آن راه را از چاه نشان دادن و بشر را از خطر رهانیدن و وی را بسوی شهر دانش و بهره و سود، راهنمائی کردن است. بر دوش گرفتن آن همه بار، وظیفه چشم نبوده و نیست چون بشر بوسیله زبان و سخن می تواند آن کارها را انجام دهد ولی چشم ولی چشم با انجام دادن این همه کار، بزرگترین خدمات را به بشر انجام می دهد. نیاز و احتیاج به اظهار مقصد این ویژگی ها را برای چشم پدید نیاورده است چون نیازی نبود. زبان و بیان همه این کارها را انجام می داد. پس قانون احتیاج طبیعت، در این جا حکمفرما نیست. قانونی که در این جا نافذ است؛ قانون مهر است، قانون لطف است. پدید آورنده بشر، از روی مهر به بشر چنین وظائفی را بر دوش چشم نهاده و چشم به آسانی همه آنها را انجام می دهد تا بشر در آسایش باشد تا بشر در گشایش باشد.