ویژگی های موجودات عالم ملکوت از نظر امام علی (ع)

از حضرت امام علی علیه السلام درباره عالم علوی سؤال کردند و منظورشان این بود که عالم علوی چطور است؟ خصوصیات و آثارش چیست؟ در مقابل عالم سفلی یعنی عالم پائین، عالم پست که ما در آن زیست می کنیم. آن عالمی که محل ملائکه و ارواح و عقول و موجودات مجرده است، آنها چه خواصی دارند؟
«فقال علیه السلام: صور عاریة عن الموآد، عالیة عن القوة والاستعداد. تجلی لها فأشرقت، و طالعها فتلالات. و ألقی فی هویتها مثاله، فأظهر عنها أفعاله و خلق الاءنسان ذا نفس ناطقة؛ إن زکاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر أوآئل عللها، و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد، فقد شارک بها السبع الشداد.» (شرح غرر و درر از آقا جمال خوانساری، ج 4، ص218-220)
حضرت در پاسخ سؤال فرمودند: «در عالم بالا ماده نیست، صورت هایی است که از ماده عریان است» و البته چون ماده نیست، مدت هم نیست، زیرا ماده از ملازمات زمان است. «آن موجودات فعلیت محضه هستند و دارای استعداد و قوه نیستند.» موجوداتی که بسوی کمال در حرکتند، دارای استعداد و قوه هستند که با طی مدارج کمال، قوای خود را به فعلیت می رسانند و پیوسته بین استعداد و فعلیت در حرکت می باشند. هر لحظه قوه را تبدیل به فعلیتی و در لحظه دیگر آن فعلیت را نیز که به نوبه خود قوه و استعداد نسبت به مراحل و مراتب بعدی است تبدیل به فعلیت دیگری می نمایند و همین طور پیوسته هر قوه تبدیل به فعلیت نسبی و آن فعلیت نسبی تبدیل به فعلیت کامل تری می گردد تا به منزل فعلیت محضه برسد و فعلیت مطلقه را حایز گردد.
تخم میوه که در آن استعداد درخت و ریشه و ساقه و برگ و میوه های فراوان در سالیان متمادی، نهفته شده است، چون در زیر زمین کاشته گردد بسوی تکامل و پیدایش درخت و دادن میوه در حرکت است.
تمام موجودات این عالم با داشتن قوه و استعداد، بواسطه خلع و لبس، آن قوا را تبدیل به فعلیت می کنند و با صعود از نردبان ترقی به تکامل می رسند. ترقی و کمال از مختصات این عالم است. در آن عالم همه موجودات دارای فعلیت محضه هستند.
هر کس از اینجا رفت، در آنجا با هر فعلیتی که هست همان است که از دنیا میرود، مهر می شود. گرچه در عالم برزخ فی الجمله حرکت و تکاملی هست، لیکن همانطور که سابقا اشاره شد، عالم برزخ از تتمه عالم دنیا محسوب می گردد، چون دارای خصوصیات کم و کیف است که از جهتی مشابه با موجودات مادی است ولی در قیامت بهیچ وجه تکاملی و حرکتی نیست و هر کس پا به قیامت گذارد به فعلیت محضه رسیده است.
ملائکه آن عالم حرکت و تکامل ندارند. هر کدام از آنها برای هر مأموریت و وظیفه ای که آفریده شده اند، تا آخر برای همان جهت خاص بوده، ضعف و قدرت و کم و کاست و زیاده و نقصان برای آنها نیست. تخطی و تجاوز نمی توانند بنمایند، کوتاهی و سستی نیز نمی توانند بکنند.
این از خواص موجودات عالم علوی است که از ماده و حجاب آن فارغ و در بستر های فعلیت و تحقق صرف آرمیده اند.
«خداوند تبارک و تعالی بر آنها تجلی کرد، یعنی خود را در آئینه هویات و ماهیات آنان که همان «أعیان ثابته » در اصطلاح عرفا "ذوی العزة و المقدار" است نشان داد، فأشرقت، آنها دارای نور و روشنی شدند و در آن طلوع کرد یعنی خودی ارائه نمود پس آنها متلألی و درخشان شدند.
و خداوند در هویت آن موجودات، شبه و مثال و نمونه خود را که ظهور و بروز صفات و اسمای اوست قرار داد؛ پس بنابراین از آن موجودات افعال خود را ظاهر کرد.»
و بدین جهت، ظهور افعال خداوند از آن موجودات، به علت القای مثال خود در آنها بوده است؛ اول در آنها اسم و صفت را قرار داد و به پیرو آن، افعال او از آنها ظهور و بروز کرد.
پس تمام افعال موجودات عوالم علوی، فقط ظهور صفات و اسمای خداست که آن نیز بر اساس تجلی ذاتی در آنها پدید آمده است.
«و خداوند انسان را آفرید که دارای نفس ناطقه است و بدین جهت از سایر موجودات تمایز و برتری دارد. اگر انسان نفس خود را بواسطه علم و عمل تزکیه نماید و رشد و نمو دهد، در این صورت با اصل جواهر سلسله علل خود در مبدأ تکوین مشابهت پیدا می کند و با آن موجودات طاهره و منوره عالم علوی تسانخ و تشابه به هم می رساند.
و اگر مزاج انسان معتدل شود و از اضداد و از قوای مختلفه شهویه و غضبیه و وهمیه مفارقت کند و استعمال آنها را بر اساس اعتدال و اوامر قوه عقلیه و ناطقه قدسیه خود در آورد، در این صورت با آسمان های هفت گانه که بر فراز او هستند در حیات و در آثار حیاتی مشارکت خواهد نمود.»
یعنی انسان مانند "سبع شداد" آسمان های هفت گانه متقن و محکم، ترقی می کند و دارای روح کمال می گردد و مثل آنان دارای صفات و افعال مجرده و مطلقه و بسیطه می شود.
انسان در این دنیا در پشت حجاب های ظلمانی و نورانی محبوس و پرده نشین است، ولی چون حرکت می کند و با موجودات عوالم علوی آشنا می شود و با آن صور عاریة عن الموآد عالیة عن القوة و الاستعداد انس می گیرد، می بیند که تمام آن عالم نور است.
اول، نور ازلی و ابدی است که اشراق بر موجودات کرده بر آن موجودات ملکوتی که روح محضند و صورت ندارند و بالاتر از کم و کیف هستند. صورت، متعلق به عالم مثال و برزخ است؛ در آن جایی که مافوق عالم مثال است صورت نیست. در آنجا معانی مجرده و بسیطه و حقایق بحته و صرفه وجود دارند.
بعد از آنجا، آن نور تنازل می کند و به عالم صورت می آید و برای انسان مشهود می شود که چگونه آن نور، اشراق به اسمای جزئیه و از آن پس به اسمای جزئی تر نموده و به تمام فرشتگان عالم صورت رسیده تا اینکه عوالم یکی پس از دیگری روی سلسله مراتب منظم خود از نور پروردگار بهره و سهمیه برداشتند و از عوالم بالا به خود و از خود به عوالم پائین تر پخش کردند.
در اینجاست که فرمایش مولی الموالی در همین حدیث شریف که: و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد، فقد شارک بها السبع الشداد. مشارکت انسان با آسمان های متقن و محکم و هفت گانه که خدا آفریده، مسانخت و مجانست با آن صور عالیه می باشد.
«الله الذی خلق سبع سمـ'و 'ت و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا أن الله علی ' کل شیء قدیر و أن الله قد أحاط بکل شیء علما.» (طلاق/12)
«خداوند است آنکه هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز به مثل آسمان ها آفرید. امر خدا پیوسته بین آسمان ها و زمین نازل و جاری است، برای اینکه شما بدانید که خداوند بر هر چیز تواناست و علم او بر هر موجودی احاطه دارد!»
از اینجا استفاده می شود که منظور و مقصود از خلقت آسمان ها و زمین، معرفت و اقرار انسان به سعه قدرت و احاطه علم خداست .


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی جلد 5- صفحه 212-213 و 186-190

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/25584