جنبه وجه اللهی عالم و موجودات را عالم ملکوت یا باطن و غیب، و جنبه خلقی موجودات عالم را عالم ملک یا شهادت و ظاهر گویند. و نیز آنرا عالم أمر، و این را عالم خلق گویند که از آیاتی استخراج شده است مانند: «ألا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین؛ آگاه باشید که خلق و أمر اختصاص به خدا دارد، و بلند پایه و مبارک است خدائی که پروردگار جهانهاست» (اعراف/ 54). «فسبحـان الذی بیده ملکوت کل شیء و إلیه ترجعون؛ پس منزه و مقدس است آن کسی که ملکوت هر چیزی به دست اوست؛ و بسوی او بازگشت میکنید» (یس/ 83). «قل من بیده ملکوت کل شیء و هو یجیر و لا یجار علیه؛ بگو: کیست آنکه در دست او ملکوت هر چیزی است، و او پناه میدهد و در پناه کسی در نمیآید؟» (مؤمنون/ 88). «عـالم الغیب و الشهـادة؛ دانای پنهان و پیداست» (انعام/ 73)، در ده جای قرآن این جمله آمده است.
و ما الوجه إلا واحد غیر أنه *** إذا أنت عددت المرایا تعددا
ترجمه: صورت تنها یکی است ولی هرگاه آینه ها را زیاد کنی صورت ها نیز زیاد می شوند. آری اختلاف و تعدد وجه در این عالم از جهت این است که موجودات که هر یک آیت و آینه جمال الهی هستند متکثرند؛ و این موجودات از جهت وجود خود متکثر، و از جهت نشان دادن ذوالآیه که همان ذات باری تعالی شأنه العزیز است واحدند. عینا مانند شخصی که در اطاقی ایستاده و آئینه های مختلفی در مقابل او به زوایای مختلف قرار داده شده است، معلوم است که در هر آئینه شکلی مخصوص افتاده و هر آئینه وضعیت خاصی از او را حکایت میکند، ولی در عین حال صاحب این صورت ها، بلکه نفس سیما و صورت او یکی بیش نیست.
عالم امر که عالم وجه الله و جنبه الهیه و وجهه ربی موجودات است نیز یکی بیش نیست. و این تکثر و غوغای عجیب اختلاف را در این عالم، آئینه های لاتعد و لاتحصی به تعداد أعداد آحاد موجودات عالم آفرینش، عالم آفرینش با خود آورده است. زوال و نیستی، مردن و هلاکت متعلق به وجهه خلقی موجودات است که در عالم ماده و طبع که عالم کون و فساد است میباشد. چون اصل فلز این عالم و ماده اولیه آنرا از تغییر و تبدیل ساخته اند، و نیستی و تجدد و حدوث را در اولین قالب از خشت های موجودات این عالم زده اند. اما وجهه إلهیه این عالم، نیستی ندارد؛ هست محض است. چون مادی نیست و طبع ندارد، کون و فساد ندارد، زمانی و مکانی نیست، مکیف به کیفیت و مکمم به کم و معروض سائر عوارض نیست. او بسیط است، مجرد است، ربط محض است، نفس تعلق است: «کل شیء هالک إلا وجهه؛ هر چیز نیست و هلاک شونده و نابود شونده است، مگر وجه آن چیز» (قصص/ 88)؛ و معلوم است که وجه الهی هر چیز ثابت است نه متغیر، مجرد است نه مادی، ربط محض است نه ارتباط.
بنابر آنچه ذکر شد معنای آیه کریمه: «فأینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر جا روی خود را بگردانید پس آنجا وجه خداست» (بقره/ 115) خوب روشن میگردد؛ زیرا وجه خدا جنبه ربط هر موجود با خدا است، و معلوم است که خدا با هر موجود هست و با آن معیت دارد. پس آن وجه الله که واحد است و بسیط و مجرد است، با هر یک از موجودات هست، و آنجا وجه خداست. چقدر عارف عالیقدر پارسی زبان باباطاهر عریان عالی سروده است:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم*** به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت *** نشان از روی زیبای ته وینم
و امام سجاد (ع) در مناجات خود به درگاه حضرت رب العزه عرض میکند: «أناجیک یا موجود فی کل مکان، لعلک تسمع ندآئی ـ الدعآء؛ من با تو در سر و نهان مناجات دارم ای خدائی که در هر مکانی موجود هستی!» معلوم است که مکان، ظرف وجود خدا نیست؛ بلکه مراد همان وجه خداست که در هر مکانی موجود است و با هر موجودی معیت دارد و حقیقت و باطن آن است.
در آیات نفخ صور ذکر برخی امور و افراد از تاثیر نفخ صور و مردن در امانند: «فصعق من فی السماوات و من فی الارض إلا من شآء الله؛ پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است بی جان افتد، مگر کسی که خدا بخواهد» (زمر/ 68). «ففزع من فی السمـاوات و من فی الا رض إلا من شآء الله؛ پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است به هراس افتد، مگر آنکس که خدا بخواهد» (نمل/ 87) و با تطبیق و مقارنه آنها با این آیات که وجه خدا را که همان جنبه باطنی و ملکوت هر چیز است استثناء فرموده، معلوم و روشن میشود که مراد از من شآء الله، وجه الله است و وجه خدا مرگ و بوار ندارد، و هر کس به مقام وجه اللهی برسد یعنی از خودیت خود که جنبه خلقی و دعوت به نفس و أنانیت و استکبار اوست بیرون آید و در ذات و صفات خدا فانی شود، او متحقق به وجه الله شده و برای او هلاکت و مرگ نیست.