شهادت به معنای حضور است؛ شهید و شاهد یک معنی دارد و شهید در معرکه جنگ را که شهید می گویند چون حضور پیدا کرده و هنگامی که از دنیا رفته است در محضر حضرت حق زنده و پاینده حاضر شده است و یا اینکه به معنای اسم مفعول باشد، چون قتیل به معنای مقتول؛ یعنی ملائکه و فرشتگان در موت او حضور پیدا کرده اند و او مشهود و حاضر شده در برابر صفوف ملائکه رحمت قرار گرفته است؛ این معنای شهادت است.
«عـالم الغیب والشهـادة؛ یعنی خداوندی که به پنهان و حضور اطلاع دارد» (زمر/ 46) به غیب و آشکارا عالم است و شهادت را شهادت گویند چون شخص شاهد حضور پیدا می کند و تحمل شهادت می کند، لذا به شخص شاهد شهید می گویند. و شهادت دو مرحله دارد: مرحله تحمل و مرحله اداء.
مثلا اگر انسانی بخواهد در موضوعی گواهی دهد اول باید برود و آن موضوع را ببیند و خصوصیاتش را که در مورد گواهی لازم است بالعیان ادراک کند و مشاهده نماید و پس از آن بیاید نزد قاضی شهادت دهد؛ آن رفتن و دیدن و اطلاع پیدا کردن بر آن قضیه را می گویند: تحمل شهادت و سپس که نزد قاضی آن را بازگو می کند می گویند: ادای شهادت.
در موضوعات مختلف که انسان می خواهد شهادت بدهد باید به متن آن موضوع وارد باشد؛ مثلا اگر انسان بخواهد نزد قاضی شهادت دهد که من زید را در فلان ساعت در فلان جا دیده ام، باید حتما زید را در فلان ساعت در فلان جا دیده باشد؛ همین قدر که برود و در آن محل و آن زمان زید را ببیند که آنجاست و همین که او را دید، دیدن او تحمل است چون علم و اطلاع پیدا کرده است و بعد می آید نزد قاضی و شهادت می دهد که من دیدم چون مورد شهادت دیدن است.
یک وقت انسان می خواهد شهادت دهد که من زید را دیدم که نماز میخواند در اینجا یک قید به اصل دیدن اضافه میشود پس باید تحمل شهادت کند به همین صورت، یعنی باید برود زید را ببیند که نماز میخواند و بعدا بیاید و گواهی دهد؛ اگر زید را به طور عادی یعنی در حال غیر نماز دیده باشد نمی تواند بیاید و شهادت بدهد که من زید را دیدم که نماز می خواند. و اگر انسان بخواهد شهادت بدهد که من زید را در حال نماز دیدم که با آداب مستحبه اقامه نماز می کرد، مثلا سجاده انداخته بود و انگشتری عقیق در دست راست داشت چشمانش در حال قیام به موضع سجده بود و عمامه بر سر بسته بود و غیرها و بخواهد نزد قاضی شهادت بر این امور بدهد، باید برود و زید را در حال نماز با تمام این خصوصیات ببیند و به هر یک از خصوصیاتی که دیده از عطر زدن و انگشتری و غیرها میتواند شهادت دهد؛ و اگر هر یک از خصوصیات را نبیند، نمی تواند بر آن گواهی دهد.
و اگر مثلا انسان بخواهد نزد قاضی شهادت دهد به اینکه زید نماز می خواند با تمام آداب مستحبه و خصوصیات مذکوره و با حضور قلب و توجه کامل به حق تعالی به طوری که فکرش و ذهنش متوجه خدا بوده و در نیت قصد تقرب داشته نه روی ریا و خدعه و خودنمائی و سمعه، در حال نماز حضور قلب داشت و فکرش پریشان نبود؛ بنابراین وقتی میرود و تحمل شهادت از نماز او می کند باید زید را در حال نماز و با آداب مستحبه ببیند و نیز ببیند که زید حضور قلب دارد و فکرش پریشان نیست و متوجه خداست و برای خداست تا بیاید نزد قاضی و شهادت دهد و الا فائده ندارد؛ و البته معلوم است که اینگونه شهادت از عهده همه کس بر نمی آید که بیایند و شهادت دهند که زید با حضور قلب نماز می خواند.
از کجا می دانند که با حضور قلب نماز می خواند؛ زید نمازگزار خودش را جمع کرده و همینطور رو به قبله ایستاده و محل سجده را هم نگاه می کند اما اینطور خود را جمع کردن که دلالت بر جمعیت حواس و حضور قلب ندارد؛ ممکن است بدن خیلی آرام و جمع باشد ولی ذهن پریشان باشد؛ پس کسی که می خواهد شهادت دهد از حضور دل زید در حال نماز، باید از دل زید و خاطرات وارده بر ذهن او مطلع باشد؛ وگرنه نمی تواند شهادت بدهد.