معنای فطرت از نظر احادیث

جمله ای از رسول اکرم (ص) رسیده است که حدیث معروفی است و آن را بیشتر، اهل تسنن روایت کرده اند ولی شیعه هم روایت کرده است: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه؛ هر مولودی که متولد می شود، بر فطرت الهی، بر فطرت اسلامی به دنیا می آید، پدران و مادران هستند که اینها را تغییر می دهند، اگر یهودی هستند یهودیش می کنند، نصرانی هستند نصرانیش می کنند، مجوسی هستند مجوس اش می کنند، هر که هر گروهی هست آن گروهی اش می کند». این حدیث، در احادیث اهل تسنن در صحیح بخاری است و در تشیع در کافی است. تفسیر المیزان نیز آن را از کافی نقل می کند در ذیل آیه «فاقم وجهک للدین حنیفا؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن» (روم/ 30).
این حدیث در نقلی که اهل تسنن کرده اند یک ذیلی هم دارد، می گویند پیغمبر بعد از آنکه این جمله را فرمود، یک مثالی ذکر کرد؛ این مثال هم جالب است، فرمود: «آیا هیچ تا به حال یک گوسفند را دیده اید که از مادر متولد بشود و گوشش بریده باشد؟ یا گوسفند از مادر با گوش سالم به دنیا می آید، بعد انسانها گوش حیوان را می برند». مثال می زند فطرت اسلامیه را به همان گوش سالم که مقتضای سرشت و طبیعت انسان است، و غیر اسلام را به گوش بریده که یک عامل خارجی می آید چاقویی را بر می دارد و گوش حیوان را می برد. مرحوم شیخ عباس قمی - رضوان الله علیه - در کتاب سفینة البحار از مطرزی که یکی دیگر از لغویون است، نقل می کند که گفته است فطرت یعنی خلقت. آنگاه حدیث " «کل مولود یولد علی الفطرة» " را از غوالی اللئالی نقل می کند و بعد حدیثی از امام صادق (ع) نقل می کند که به یک مناسبتی لغت " فطرة " را به کار برده اند ولی در غیر مورد فطرتی که ما می گوییم.
ابی بصیر می گوید که روزی خدمت امام صادق (ع) بودیم، گوشت شتری آوردند و خوردیم، بعد مقداری شیر آوردند و ایشان از آن شیر آشامیدند و به من گفتند که تو هم بیاشام و من نیز آشامیدم و گفتم: ایش؟ این چیست؟ (دیدم یک مزه خاصی می دهد) «قال انها الفطرة» فرمود این " فطرة " است (کفک شیر تازه در وقت دوشیدن). همان مفهوم ابتدائیت در این لغت هست.
ابن عباس که پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است، او یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب ناآگاه بوده است؛ می گوید من معنی کلمه " فطرت " را که در قرآن آمده است، آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. وقتی این کلمه را در آن مورد به کار برد مفهوم آیه برای من روشن شد. می گوید: «ما کنت ادری ما فاطر السموات والارض حتی احتکم الی اعرابیان فی بئر؛ لغت " فاطر " را که در قرآن آمده است درست نفهمیده بودم تا اینکه دو نفر اعرابی آمدند که درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند. یکی از آنها گفت: انا فطرتها. می خواست بگوید چاه مال من است. مقصودش این بود که من ابتداء آن را حفر کردم. (می دانید وقتی چاه را می کنند پس از مدتی آب، خود را پایین می کشد به همین جهت دو مرتبه آن را حفر می کنند و چند متر پایین تر می روند) می خواست بگوید من صاحب اولش هستم، یعنی آن کسی که اول بار این چاه را حفر کرد من بودم». ابن عباس می گوید از اینجا فهمیدم که لغت " فطرت " در قرآن کریم چه معنایی می دهد: یک خلقت صددرصد ابتدایی در انسان که حتی در غیر انسان هم سابقه ندارد. در موارد دیگری هم که لغت فطر در زبان عربی به کار برده شده است، مفهوم ابتدایی بودن و سابقه نداشتن در آن هست. مثلا عرب می گوید: «فطر ناب البعیر فطرا اذا شق اللحم و طلع؛ وقتی که دندان شتر در می آید و برای اولین بار گوشت را می شکافد این ابتدای طلوعش را با " فطر " بیان می کنند». همچنین اولین شیری را که از پستان حیوان گرفته می شود به اعتبار اینکه برای اولین بار گرفته شده است " فطر " می گویند.

در حدیث معتبرى که محدث بزرگوار کلینی در اصول کافى آورده از هشام بن سالم چنین نقل مى کند که مى گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: منظور از «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون؛ پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمى دانند! (روم/ 30) چیست؟ فرمود: منظور، توحید است.
و نیز در همان کتاب کافى از یکى دیگر از یاران امام صادق (ع) نقل شده که وقتى از امام، تفسیر آیه را مطالبه کرد، امام فرمود: «هى الاسلام؛ فطرت همان اسلام است». در حدیث مشابهى از امام باقر (ع) مى خوانیم که در پاسخ زراره یکى از یاران دانشمندش که از تفسیر آیه سؤال کرده بود فرمود: «فطرهم على المعرفة به؛ خداوند سرشت آنها را بر معرفت و شناخت خود قرار داد.

معنای فطرت از نظر امام باقر (ع)
در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم در پاسخ سؤال از تفسیر حنیف فرمود: «هى الفطرة التى فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق الله قال فطرهم الله على المعرفة؛ حنیف آن فطرت الهى است که مردم را بر آن آفریده و دگرگونى در آفرینش خدا نیست.» سپس فرمود: «خدا توحید را در سرشت انسانها قرار داده است». شیخ صدوق در کتاب نفیس توحید می گوید که زراره از امام باقر راجع به " «حنفاء لله غیر مشرکین به؛ در حالى كه گروندگان خالص به خدا باشيد، نه شريک گيرندگان [براى] او» (حج/ 31) و بعد، از " حنیفیت " سؤال کرد، امام فرمود: «هی الفطره التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، قال فطرهم الله علی المعرفه؛ خدا مردم را بر معرفت خودش مفطور کرده است. بعد امام به داستان ذر اشاره کرد و فرمود: پیغمبر هم فرمود: «کل مولود یولد علی الفطره» یعنی «علی المعرفة بان الله عزوجل خالقه؛ یعنی در فطرت هر کسی این معرفت هست که خداوند، آفریننده اوست». باز در حدیث دیگر امام باقر (ع) فرمود: «عروة الله الوثقی التوحید، و الصبغة الاسلام؛ دستگیره محکم خدا توحید است و رنگ هم رنگ اسلام». ابن اثیر در ماده " حنف " همین معانی ای را که در احادیث ما آمده است گفته است که: معنای " حنفاء " این است که خداوند، انسانها را از معاصی پاک آفریده است: «خلقت عبادی حنفاء ای طاهری الاعضاء من المعاصی و قیل اراد انه خلقهم حنفاء مؤمنین لما اخذ علیهم المیثاق الست بربکم قالوا بلی، فلا یوجد احد الا و هو مقربان له ربا وان اشرک به و اختلفوا فیه والحنفاء جمع حنیف و هو المائل الی الاسلام الثابت علیه و الحنیف عند العرب من کان علی دین ابراهیم (ع) و اصل الحنف المیل؛ بندگانم را حنیف آفریدم یعنی با اعضایی پاک از گناهان و یا این که منظور این است که بندگانش را مؤمن آفریده است؛ چون در عهد الست از آنان پیمان گرفت و آنان بلی گفتند. پس هیچ انسانی نیست مگر این که اقرار می کند که پروردگاری دارد اگرچه شرک بورزد. "حنفاء" جمع واژه حنیف است یعنی آنکه متمایل به اسلام و استوار در آن است و حنیف در نزد عرب یعنی پیرو دین ابراهیم و اصل واژه حنف به معنای میل است.»
خلاصه حرف او این می شود که حنیفیت یعنی میل و گرایش به حقیقت. پس اگر ما بخواهیم لغت حنیف را معنی کنیم معنایش چنین می شود: حق گرا، حقیقت گرا، و یا خداگرا، توحیدگرا. در فطرت انسان حنیفیت هست یعنی در فطرت او حق گرایی و حقیقت گرایی هست. تا اینجا بحث درباره لغت فطرت بود برای اینکه ریشه هایش را در آیات و احادیث به دست بیاوریم و اجمالا بدانیم که فطرت در احادیث و در آیات قرآنی یک ریشه ای دارد و یکی از اصول است.

معنای فطرت از نظر امام علی (ع)
ابن اثیر در النهایه به مناسبت، آن حدیث معروف را نقل می کند که: «کل مولود یولد علی الفطرة...؛ هر مولودی بر فطرت اسلامیه متولد می شود لکن پدران او (یعنی عوامل خارجی) او را منحرف می کنند، یهودی یا نصرانی یا مجوسی اش می کنند»، که درباره این حدیث بعد بحث می کنیم. چون این حدیث را نقل کرده، کلمه " فطرت " را معنی کرده است: «الفطر: الابتداء والاختراع؛ " فطر " یعنی ابتدا و اختراع، یعنی خلقت ابتدایی». مقصود از خلقت ابتدایی که ابداع هم احیانا به آن می گویند خلقت غیر تقلیدی است.
کار خدا فطر است، اختراع است ولی کار بشر معمولا تقلید است، حتی در اختراعی هم که بشر می کند عناصر تقلید وجود دارد، یعنی چه؟ کارهای بشر تقلید از طبیعت است، یعنی قبلا طبیعتی وجود دارد و بشر آن را الگو قرار می دهد و بر اساس آن نقاشی می کند، صناعی می کند، مجسمه سازی می کند. بشر احیانا اختراع و ابتکار هم می کند و قدرت بر اختراع و ابتکار هم دارد، ولی مایه های اصلی اختراع و ابتکار بشر باز خود طبیعت است یعنی از طبیعت الگو می گیرد. (در معارف اسلامی در نهج البلاغه و غیر آن روی این قضیه زیاد تکیه شده است و قهرا همینطور هم است.) اما خدا کار خودش را از یک صنع دیگری تقلید نکرده، چون هر چه هست صنع اوست و مقدم بر صنع او چیزی نیست. پس کلمه " فطر " مساوی با ابتداء و اختراع است، یعنی عملی که از روی چیز دیگری تقلید نشده است.
بعد می گوید: «والفطرة: الحالة منه کالجلسة والرکبة؛ فطرت یعنی حالت خاص و نوع خاصی از آفرینش، مثل لغت " جلسة " و " رکبة " که به معنی نوع خاصی نشستن و نوع خاصی ایستادن است»، «والمعنی انه یولد علی نوع من الجبلة والطبع المتهیی لقبول الدین فلو ترک علیها لاستمر علی لزومها؛ یعنی انسان به نوعی از جبلت و سرشت و طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود، همان راه را انتخاب می کند مگر اینکه عوامل خارجی و قسری او را از راهش منحرف کرده باشد». بعد ابن اثیر می گوید در حدیث، لغت " فطرت " مکرر آمده است. مثلا در حدیثی از پیغمبر اکرم که ابن اثیر ابتدای حدیث را نیاورده آمده است: «علی غیر فطرة محمد»؛ یعنی " علی غیر دین محمد " یعنی در اینجا به جای کلمه " دین " خود کلمه " فطرت " آمده است.
همچنین از علی (ع) نقل می کند: «و جبار القلوب علی فطراتها؛ خدای متعال که دلها را آفریده است جبار دلها بر اساس فطرتهای این دلهاست». در اینجا " فطرت " جمع بسته شده است: فطرات (فطرتها). از اینجا ما یک نشانه پیدا می کنیم که آنچه که از نظر معارف اسلامی، فطری انسان است یک چیز نیست بلکه انسان فطریاتی دارد. ابن اثیر گفته است: «علی فطراتها ای علی خلقها؛ بر فطرت آن یعنی بر آفرینش آن».
در خطبه اول نهج البلاغه نیز از امیر مؤمنان على (ع) در عبارتى کوتاه و پر معنی چنین آمده است: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول؛ خداوند رسولان خود را به سوى انسانها فرستاد و انبیاى خود را یکى پس از دیگرى مأموریت داد تا وفاى به پیمان فطرت را از آنها مطالبه کنند، و نعمتهاى فراموش شده الهى را به آنها یادآور شوند، از طریق تبلیغ بر آنان اتمام حجت نمایند، و گنجینه هاى اندیشه ها را براى آنها فاش سازند!»
طبق روایات فوق، نه تنها معرفة الله، که مجموع اسلام به صورت فشرده در درون سرشت انسانى نهاده شده، از توحید گرفته تا رهبرى پیشوایان الهى و جانشینان راستین پیامبر و حتى فروع احکام. بنابر این طبق تعبیرى که در نهج البلاغه آمده بود، کار پیامبران شکوفا ساختن فطرتها، و به یادآوردن نعمتهاى فراموش شده الهى، از جمله سرشت توحیدى، و استخراج گنجهاى معرفت است که در درون جان و اندیشه انسانها نهفته و مستور مى باشد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج16 صفحه 430-429 و ج14 صفحه 95

  2. مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 13-14 و 22-20 و 28-29 و 249-248

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/26118