معنای لغوی شفاعت

در «لسان العرب» گوید: «‎شفع لی ، یشفع، شفاعة، و تشفع؛ یعنی طلب کرد. و شفیع همان شافع است که جمع آن شفعاء آید» و در قرآن کریم که آمده است: «من یشفع شفـ'عة حسنة یکن له و نصیب منها و من یشفع شفـ'عة سیئة یکن له و کفل منها؛ هر که شفاعتی نیکو کند او را از آن بهره ای باشد و کسی را که شفاعتی بد کند وی را از آن سهمی باشد» (نساء/ 85) یعنی عملی را بر عملی دیگر زیاد کند.
در حدیث درباره حدود آمده است که: «إذا بلغ الحد السلطان فلعن الله الشافع والمشفع؛ زمانی که جرم گناهکاری که مستلزم اجرای حد شرعی است به حاکم شرع رسید و حکم حد بنا شد جاری شود، خداوند لعنت کرده است کسی را که برای رهایی مجرم نزد حاکم شفاعت کند و لعنت کرده است آن کسی را که این شفاعت را قبول کند. و در احادیث، ذکر شفاعت در امور دنیا و آخرت، زیاد به میان آمده است و آن عبارت است از درخواست گذشت و اغماض از گناهان و جرایم و مشفع کسی را گویند که شفاعت را قبول کند، و مشفع کسی را گویند که شفاعت او قبول شود.
و در «تاج العروس» گوید:‎ شفع به معنای زیادی است و در معنای آیه مبارکه «من یشفع شفـ'عة حسنة» راغب گوید معنایش آنست که: کسی منضم شود به غیر خودش و او را کمک کند و شفع و شفیع او گردد در کار خیر و یا در کار شر، و در منفعت و مضرت آن با او مشارکت نماید و بعضی گفته اند که مراد آنست که انسان راهی را برای دیگری در کار خیر یا کار شری باز کند و آن دیگری به او در این عمل اقتدا کند، پس این شخص جفت او در آن عمل شده است؛ همچنان که پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «من سن سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها، و من سن سنة قبیحة فله إثمها و إثم من عمل بها؛ کسی که سنت نیکویی در بین مردم بگذارد، از برای اوست اجر آن سنت و اجر تمام کسانی که به آن عمل می کنند و کسی که سنت بدی بگذارد، از برای اوست گناه آن سنت و گناه کسانی که به آن سنت عمل می کنند.
و در «صحاح اللغة» گوید: شفع در مقابل وتر است که همان معنای زوج باشد؛ شما می گوئید: «کان وترا فشفعته شفعا»، تک بود، من آن را جفت و زوج قرار دادم. و در نهایت ابن اثیر همان چیزی را که از «لسان العرب» نقل کردیم ذکر کرده است.
و در «مجمع البحرین» گوید: شفیع صاحب شفاعت است؛ خداوند فرموده است: «من یشفع شفـ'عة حسنة یکن له و نصیب منها». گفته شده است: مراد آنست که هر کس بین دو نفر را صلح دهد، برای او بهره ای از آن می باشد؛ «و من یشفع شفـ'عة سیئة، یعنی مثلا برای نمامی به سوی نمیمه برود و بین دو نفر اختلاف اندازد، از برای او گناهی از آن نمیمه می باشد.
و در «لغت نامه دهخدا» گوید: ‎از «ناظم الاطباء» و «صحاح اللغة» نقل است که به معنای خواهش گری و پایمردی آید و در یادداشت های دهخدا به معنای خواهش گری و خواهش گری کردن و پایمردی آید. و در «مهذب الاسماء» و «السامی فی الاسامی» به معنای خواهش آمده است و در «ناظم الاطباء» به معنای توسط و میانجی گری و پا در میانی است. و نیز در «ناظم الاطباء» به معنای درخواست و استدعای عفو و بخشش آمده است. و در یادداشت های دهخدا نیز به معنای میانگی در پیش شاهی یا بزرگی تا بر گناهکار بخشاید و در «فرهنگ آنندراج» گوید: فارسیان به معنی آمرزش خواستن گنهکار را با لفظ کردن و بردن استعمال نمایند.
و از مجموع آنچه ذکر شد استفاده می شود که شفاعت به معنای تقویت کردن و امداد نمودن و نیرو بخشیدن به چیزی و یا به کسی است که ضعیف باشد و نیازمند به کمک و معاونت و نیرو باشد و این لغت را از نقطه نظر تأیید و تقویت آن موجود نیازمند به قوه استعمال کنند تا او به سر حد اعتدال و کمال و عدم نیازمندی در آید؛ مثلا عصای دست نیازمند به عصا را شفیع گویند، چون صاحب عصا به واسطه ضعف بدن و پا و کمر محتاج به عصاست و این عصا کمک می کند و رفع نیازمندی او را می نماید و برای حرکت و راه رفتن به واسطه تکیه به عصا نیازمندی او مرتفع و جبران می گردد. اما پا را شفیع نمی گویند گر چه یک پا نیز موجب تقویت پای دیگر است و با یک پا انسان نمی تواند راه برود؛ برای آنکه در عصا ملاحظه عنوان تقویت بدن در حال رفتن و ایستادن لحاظ شده است، ولی در پا این معنی ملاحظه نشده است و شفع در مقابل وتر است؛ یعنی یکه و تنهایی که نیازمند به تأیید و تقویت نیست.

تفاوت شفع و وتر:
ما سه لغت داریم: شفع و وتر، زوج و فرد، اثنین و واحد. واحد یعنی یک، که در آن هیچ معنایی غیر وحدانیت یعنی یکی بودن ملاحظه نشده است؛ و در مقابل آن اثنان است یعنی دو که فقط عدد واحد، بدون هیچ لحاظ دیگری یکبار تکرار شده است. فرد یعنی تنها، که در آن مقابله با عدد زوج که به معنای جفت و دو لنگه گی و دو پایگی است لحاظ شده است؛ و در مقابل آن زوج است یعنی جفت بودن و دو لنگه و دو پایه بودن. وتر یعنی تنهایی که محتاج به کمک و معاونت نیست؛ و در مقابل آن شفع است، یعنی کمک و معاون و مؤید چیزی که در او نیازمندی به کمک ملحوظ گردیده است و لهذا در ماده وتر در «مجمع البحرین» گفت است: ‎ گفته شده است که در تفسیر آیه کریمه «والشفع والوتر» مراد از وتر روز عرفه و مراد از شفع روز عید قربان است و گفته شده است که مراد از وتر خداست و مراد از شفع مخلوقات است که ازواجا خلقت یافته اند و گفته شده است که مراد از وتر آدم ابوالبشر است که به زوجه اش حوا زوج گردید و گفته شده است که مراد از شفع و وتر نماز است که بعضی از آن وتر و بعضی از آن شفع است، یعنی یک رکعتی که فی حد نفسه تام و تمام است و یک نماز دیگری که بدون ضم رکعت دوم به رکعت اول تام و تمام نیست.
و به طور کلی می توان گفت که شفیع عبارت است از انضمام وسیله و اسبابی به چیزی و یا به کسی تا با او جفت گردد بعد از آنکه تنها بود، و بدین جهت در نیل مراد خود فائق آید و به مطلوب برسد؛ مراد و مطلوبی که هیچ گاه بدون انضمام این وسیله و سبب، به جهت ضعف و قصور او برای او میسور نبود. و ما در مکالمات روزانه و محاورات عرفیه و اجتماعیه خود چه بسیار لفظ شفاعت را استعمال می کنیم و از قریحه مکتسبه از اجتماع و تعاون، همین معنی را بر وصول به مقصود و حوایج حیاتی خود اراده می نمائیم و بنا بر آنچه گفته شد، نه در لغت و نه در محاورات عرفیه، کلمه شفاعت، اختصاص به شفاعت تکوینی و یا اختصاص به شفاعت تشریعی ندارد، بلکه شامل هر دو قسمت است و شفاعت از مصادیق سببیت است؛ یعنی واسطه قرار دادن سبب متوسط نزدیک را بین سبب اول که دور بوده است و بین مسبب آن، چه در اسباب خارجیه و چه در اسباب تشریعیه.


منابع :

  1. سید محمد حسین حسینی طهرانی- معادشناسی جلد 9- صفحه 69-73

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/26162