مساله ولایت به معنى خاص، و حب فى الله و بغض فى الله به معنى عام، مساله اى است که در روایات اسلامى روى آن تاکید فراوان شده است ، تا آنجا که سلمان فارسى به امام علی (ع) عرض مى کند: «یا ابا الحسن ما اطلعت على رسول الله الا ضرب بین کتفى و قال یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون؛ هر زمان خدمت پیامبر (ص) رسیدم دست بر شانه من زد و اشاره به تو کرد و فرمود: اى سلمان این مرد و حزبش پیروزند!». و در مورد دوم یعنى ولایت عامه در حدیثى از پیامبر اکرم مى خوانیم: «ود المؤمن للمؤمن فى الله من اعظم شعب الایمان؛ دوستى مؤمن نسبت به مؤمن براى خدا از مهمترین شعبه هاى ایمان است».
و در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به حضرت موسى وحى فرستاد آیا هرگز عملى براى من انجام داده اى؟ عرض کرد: آرى براى تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، انفاق کرده ام، و به یاد تو بوده ام، فرمود: اما نماز براى تو نشانه حق است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه اى در محشر، و ذکر نور است، کدام عمل را براى من بجا آورده اى اى موسى؟! عرض کرد: خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائى فرما، فرمود: «هل والیت لى ولیا؟ و هل عادیت لى عدوا قط؟ فعلم موسى ان افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى الله !؛ آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشته اى؟ و به خاطر من کسى را دشمن داشته اى؟ اینجا بود که موسى دانست برترین اعمال حب فى الله و بغض فى الله است» (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا).
و در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که فرمود: «لا یمحض رجل الایمان بالله حتى یکون الله احب الیه من نفسه و ابیه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس کلهم؛ هیچکس ایمانش به خدا خالص نمى شود مگر آن زمانى که خداوند در نظرش محبوبتر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش و همه مردم باشد». روایات در این رابطه، هم در جانب مثبت (دوستى با دوستان خدا) و هم در طرف منفى (دشمنى با دوستان خدا) بسیار است.
امام باقر (ع) فرمود: « اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا، فانظر الى قلبک فان کان یحب اهل طاعة الله عز و جل و یبغض اهل معصیته ففیک خیر، و الله یحبک، و اذا کان یبغض اهل طاعة الله، و یحب اهل معصیته، لیس فیک خیر، و الله یبغضک، و المرء مع من احب؛ اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصیتش را دوست، چیزى در تو نیست، و خدا تو را دشمن دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست دارد !».
پاداش حب فى الله و بغض فى الله
خداوند براى کسانى که عشق او را بر همه چیز مقدم شمرند و هر علاقه اى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند، دوستان او را دوست دارند و دشمنان او را دشمن، پنج پاداش بزرگ مقرر داشته که سه پاداشش را در همین جهان به آنها مى دهد و دو پاداش را در قیامت. نخستین موهبت در این جهان، استقرار و ثبات ایمان آنها است، چنان نقش ایمان را بر قلوبشان مى زند که دست حوادث و طوفانهاى زندگى نتواند آنرا محو سازد، و از این گذشته با روح تازه اى آنها را تایید و تقویت مى کند، و در مرحله سوم آنها را در حزب خویش جاى مى دهد و بر دشمنان پیروز مى سازد. در آخرت نیز بهشت جاویدان با تمام نعمتهایش در اختیار آنها قرار مى دهد، و علاوه بر آن، خشنودى مطلق خویش را از آنان اعلام مى دارد.
در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «ما من مؤمن الا و لقلبه اذنان فى جوفه: اذن ینفث فیها الوسواس الخناس! و اذن ینفث فیها الملک! فیؤید الله المؤمن بالملک، فذلک قوله و ایدهم بروح منه؛ هر مؤمنى قلبش دو گوش دارد، گوشى که در آن وسواس خناس مى دمد، و گوشى که فرشته در آن مى دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مى کند»، و این همان است که مى فرماید: «و ایدهم بروح منه».
و در حدیث دیگرى از امام باقر (ع) در تفسیر کلام پیامبر گرامى اسلام (ص) که مى فرماید: «اذا زنى الرجل فارقه روح الایمان؛ هنگامى که انسان زنا کند روح ایمان در آن حال از او جدا مى شود» آمده است: این روح ایمان همان است که خداوند در قرآن کریم فرموده: «و ایدهم بروح منه؛ و آنها را با روحى از جانب خود تاييد كرده است» از احادیث فوق، گستردگى معنى روح ایمان و شمول آن نسبت به فرشته و مرتبه عالى روح انسانى روشن مى شود، در ضمن این حقیقت را نیز نشان مى دهد که با وجود این مرحله از روح ایمان انسان آلوده گناهانى همچون زنا و شرب خمر و امثال آن نمى شود.