رواج مفرط حدیث در صدر اسلام و تأثیر آن بر علوم اسلامی

پس از رحلت رسول اکرم (ص) و سقوط مرجعیت علمی اهل بیت (ع)، زمام کار در ابتدا به دست صحابه رسول اکرم (ص) افتاد و بنابر ادعای ایشان، به دلیل انقطاع وحی و عدم دسترسی به آن، احکام و مقررات اسلامی تابع مصلحت و شرایط روز گردید. و بر اساس این قانون قوانین اسلامی روز به روز دستخوش تغییری شدید شد، بطوریکه برای توجیه این تغییرات ایشان مجبور شدند که احادیثی از پیامبر (ص) نقل کنند تا سرپوشی باشد بر اعمالشان و به همین دلیل روز به روز بر خیل صحابه ناقل حدیث افزون شد. از طرف دیگر نبودن روح تحقیق در ایشان و ممنوع بودن مباحث انتقادی در حوزه معارف دینی و قدغن بودن کتابت حدیث و ظهور عده کثیری از صحابه اسرائیلی سبب شد که حدیث از معیارهایی که رسول اکرم (ص) برای امت تعیین کرده بود، یعنی قرآن و اهل بیت، دور شود و روح آیین اسلام از پاکی و خلوص اولیه به سوی محافظه کاری و سفاکی و تعصب عربی بازگردد. این امر یک اثر مهم دیگری در پی داشت و آن ایجاد جمود در سایر علوم اسلامی بود تا جائیکه هرگونه بحث انتقادی و آزادی اندیشه از سایر علوم اسلامی رخت بربسته و فاقد نشو و نمای حقیقی شوند چنانکه:

الف: علم تفسیر؛ عبارت بود از مجموع اقوالی که از صحابه و تابعین جمع آوری و روایت شده و انظار ساده تقریبا ادبی که از ابی و عبدالله بن عمر و انس و ابن عباس و امثال قتاده و مجاهد و سدی و غیر آنها نقل گردیده است. قرن ها آراء و عقاید آنان در آیات قرآنی، تالی خود قرآن محسوب شده و غیر قابل رد بود، و مزایای علمی قرآن همان نکات ادبی بوده و اعجازش را همان فصاحت لفظ می بایست شمرد! و پس از قرن ها کشمکش، جز یک رشته بحث های کلامی و مشاجره های جدلی، به قسمت اول افزوده شد.

ب: علم کلام؛ به اثبات حقانیت اصول معارف اسلامی می پردازد و بحث های آن روی این اساس استوار است که یک یک معارف ثابته دینی را مورد بحث قرار داده و از حقانیت آنها دفاع نماید (و البته هیج فرد مسلمانی تردید ندارد که هر حقیقتی از حقایق معارف این دین که پیغمبر اسلام از جانب آفریدگار جهان آورده است، جز حق و صواب نیست)، ولی این فن از یک طرف، سلسله ای از عقاید عامیانه را که هم سطح افکار عامه بوده و یا فهم های ساده از کتاب و سنت تلقی می شود، حقایق معارف عالیه اسلامی فرض کرده و به دفاع از آنها پرداخت، چنان که عده ای با این کلمه «ما اعتقاد ساده عوامی داریم» افتخار می کنند و از همین جا است که می بینیم بسیاری از متکلمین در مقام بیان فرق میان بحث کلامی و فلسفی و ترجیح کلام بر فلسفه می گوید: کلام از احوال مبدأ و معاد بحث می کند به نحو مطابق شرع و فلسفه هم همین بحث را انجام می دهد، خواه مطابق شرع باشد و خواه نباشد. البته لازم لاینفک این روش، این است که در هر مسأله، نتیجه دلیل که همان عنوان مسأله است، قبل از بحث و اقامه دلیل، مفروض الثبوت و مسلم قرار گرفته و در حقیقت، توقفی به دلیل نداشته باشد؛ در این صورت فایده بحث تنها الزام خصم و خفه نمودن مدعی خواهد بود، اما اعتقاد بحث کننده هیچ گونه توقفی بر دلیل نخواهد داشت. به عبارت روشن تر، اعتقاد به اصل مسأله، تنها متکی به تقلید از رجال مذهب بوده و بحث و استدلال، یک نوع سرگرمی، یا ورزش فکری، یا بازیچه قرار می گیرد؛ زیرا روش بحثی که اول مدلول را فرض نموده و پس از آن، دلیلی را که به مدلول مفروض دلالت کند، جستجو نماید، جز سرگرمی و ورزش فکری یا بازی با حقایق، عنوانی ندارد. به کار بستن این روش در بحث های علمی، مانند این است که انسان نسبت به کاری، اول تصمیم بگیرد و پس از آن با دوستان خود به مشاوره بپردازد!
از طرف دیگر، اهل هر مذهب از مذاهب اسلامی، اجماع اهل آن مذهب را به اعتقادی که در میانشان دایر است، حجت گرفته و در ردیف کتاب و سنت قرار دادند و به این ترتیب، حجت عقل اگرچه بدیهی هم بود به کلی از استقلال افتاده و دیگر یارای دم زدن نداشت و به همین جهت در کتب کلامی، به نظریات و اقوالی برمی خوریم که در نزد عقل سلیم، بسی مایه تأسف است. کمترین نتیجه ناگواری که این رویه علمی به بار آورده، این است که اهل هر مذهب، اجماعات و مسلمات مذهب خود را ضروری فرض کرده و دیگران را که زیر بار نظریه مسلم آنها نمی روند، منکر ضروری و مبتدع قلمداد می کنند.

ج: علم فقه اسلامی؛ از حیث تنوع بحث و کثرت مسائل، وسیع ترین علوم اسلامی است؛ زیرا اسلام همه اعمال بیرون از شمار و همه حرکات و سکنات اجتماعی و انفرادی بشر را در هر زمان و محیطی و تحت هرگونه شرایطی که به وجود آید، بررسی کرده و قوانین و احکامی برای آن وضع نموده است و البته بحث مستوفی و کامل، در فنی به این وسعت و پهناوری، به مواد علمی زیادی نیازمند است و به عبارت دیگر، آیات و اخبار زیادی می خواهد که فقیه آنها را مواد استدلال های علمی خود قرار داده و از آنها احکام مربوطه را استنباط نماید. متأسفانه خبر مأثور از طرق صحابه، در کلیه ابواب فقه، از شماره بسیار ناچیز، یعنی از چند صد حدیث تجاوز نمی کند و بسیار شگفت آور است این همه تظاهر که در صدر اسلام به نفع دین می شده و این همه ترویج از اصول و فروع اسلام و پیشرفت عجیب و موقعیت مهم علم حدیث و این همه صحابه که تا حدود دوازده هزار نفر از آنها به ضبط درآمده، در حالی که سمتی جز نشر و ترویج احکام نگرفته، و هیچ مانعی پیش پای خود نداشته و تقریبا یک قرن سرگرم خدمات دینی بودند، با وجود این، احادیث و روایاتی که از آنان به یادگار مانده، از چند صد روایت فقهی تجاوز نمی کند و روی هم رفته از هر صحابی، چهار یا پنج حدیث بیشتر در دست نیست.
راستی اگر وضع این گونه بود، مردم صدر اول اسلام با آن حکومت عجیبی که قوانین اسلامی در میانشان داشت، چه می کردند و چه حالی داشتند؟ آیا سرگرم فتوحات پی در پی و مست غنائم جنگی و به دست آوردن بردگان که از گروه گروه اسیران جنگی به دست می آوردند، بودند؟ یا این که اشتغال به ادب و شعر که یک سلیقه عربی بود و خود صحابه نیز از آن ترویج می کردند و خلفای بنی امیه و بنی عباس، در برابر یک شعر بلیغ یا یک نکته ادبی، هزارها و ده ها هزار و صدها هزار دینار و درهم می بخشیدند و حفظ یک شعر یا یک خطبه، از حفظ هزار حکم فقهی سودمندتر بود، احادیث فقهی را تحت الشعاع قرار داد؟ و یا این که دست های مرموزی در کار بود که مردم را از اقبال به حفظ و دراست احادیث فقهی باز می داشت؟ در هر حال، کمی احادیث و مدارک فقهی و ابهام ادله استنباط، اثر نزدیکی که بخشید، این بود که فتاوی و آرای مختلف متناقض زیادی در میان فقها پیدا شد و به فاصله کمی مسأله عمل به قیاس و استحسان پیش آمده و رواج یافت. پیدایش این دو طریقه به واسطه کمبود محسوس وسایل استنباط، طبیعی و ضروری می نمود. با این که این دو طریقه ظنی را در استنباط احکام، از قوانین عادی و سیرت ها و طریقه های اجتماعی نیز هرگز استعمال نکرده و حجت نمی گیرند، در احکام اسلامی که هیچ گونه مسامحه را برنمی دارند، استعمال کرده و حجت می گرفتند. پس از چندی، برای جلوگیری از هرج و مرجی که افکار فقهی به وجود آورده بود، به فتاوی و آرای چهار نفر از فقها، یعنی مالک، شافعی، ابوحنیفه، و احمدبن حنبل اجماع کردند و در نتیجه، بحث و انتقاد علمی، جای خود را به جمود و خمود داده و اجتهاد تبدیل به تقلید بی چون و چرا گردید و تا این نزدیکی ها، نظر آزاد در یک مسأله فقهی، بدعت شمرده می شد.

د: فن تاریخ؛ نیز نظر به این که در اصل پیدایش، شعبه ای از علم حدیث بود، در اختلال، دست کمی از سایر فنون اسلامی نداشته و بدون اینکه به تجزیه و تحلیل و بحث و انتقاد پرداخته شده، صحیح و سقیم از همدیگر جدا شوند، قابل اعتماد بود.

ه: فنون عقلی؛ از قبیل فلسفه، طبیعیات و ریاضیات که در اواخر خلافت امویین و اوایل خلافت عباسی از یونانی، هندی، سریانی، و فارسی به عربی ترجمه شده بود، اگرچه در اوایل حال، به زور مقام خلافت در مقابل محیط مخالفت، از خود مقاومتی نشان داد، ولی پس از چندی منکوب شده، معلمین و متعلمین آنها، جزء اهل بدعت و ضلالت به شمار آمدند و کتاب های آنها راه نابودی را پیمودند، مگر امثال طب و حساب و هندسه که تا حدی از طوفان افکار مخالف کنار ماندند. این است شمه ای از جهات اختلال و بی نظمی که در علوم اسلامی مشاهده می شود. تنها علوم و فنونی که در آنها تقریبا تلاش درست به عمل آمده و کنجکاوی با ارزشی شده، فن تجوید، قرائت قرآن و فنون ادبیات عربی است که تقریبا مجاهده مسلمین در آنها به حد نصاب رسیده است، ولی بقیه فنون و علومی که میان مسلمین دایر شد، حال آنها از جهت اختلال، همان بود که شرح داده شد. مشاهده این اختلال در علوم اسلامی، پس از بسته شدن در خانه اهل بیت، ایمان شیعه را به دستور قطعی پیغمبر اسلام در خصوص ملازمت تعلیمات اهل بیت، محکم تر نمود.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- صفحه 40-36

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/27334