تفاوت واسطه قرار دادن بت پرستان و مؤمنان در عبادت و بندگی خداوند از نظر قرآن

سؤال: رسول اکرم (ص) عملا در دعوت خود غیرمسلمانان؛ یعنی بت پرستان و اهل کتاب را کافر می دانست و با ایشان می جنگید در حالی که بت پرستان خدای متعال را خالق و رازق و مدبر عالم می دانستند، تنها مایه شرکشان این بود که از ملائکه حاجت می خواستند و آنان را شفیع قرار می دادند و در حالی که اهل کتاب انبیای سلف را قبول داشتند و تنها مایه شرکشان این بود که بعد از درگذشتن انبیای سلف از ارواحشان حاجت خواسته و ایشان را شفیع قرار داده و به ایشان توجه داشتند، و رسول اکرم بدون این که میان اهل کتاب و بت پرستان فرقی بگذارد با همه آنها می جنگید و همه را کافر و مشرک می دانست.
و اما پاسخ؛ آنچه در مشرک بودن بت پرستان گفته شده که بت پرستان شهادت می دادند که خدای وحده لاشریک له خالق و رازق است و زنده نمی کند جز او و نمی میراند جز او و تدبیر نمی کند جز او و این که جمیع آسمانها و زمین و کسانی که در آنها می باشند، بندگان او و تحت تصرف و اقتدار او هستند، ادعایی است که با حقیقت وفق نمی دهد؛ زیرا به نص کتب ادیان و مذاهب و شهادت بت پرستانی که صدها میلیون از ایشان در چین و هند و ژاپن و اطراف معموره زندگی می کنند، کیش بت پرستی روی این اساس است که می گویند آفرینش و ایجاد همه عالم، حتی خدایانی که می پرستند، از آن خدای تعالی می باشد ولی ذات مقدس و بی نهایت او برای ما حسا و خیالا و عقلا قابل درک نیست و به هیچ وجه درک ما به ذاتش نمی تواند احاطه کند تا به سوی او توجه کنیم، از این روی عبادت و پرستش او که باید با توجه باشد، برای ما مقدور نیست و ناگزیریم برخی از بندگان مقرب و مقتدر او را که عبارت باشد از ملائکه و جن و پاکان عالم بشریت، پرستش کنیم تا آنان ما را به خدا نزدیکتر کرده پیش او برای ما شفاعت کنند. و ملائکه نزد بت پرستان مخلوقاتی پاک و مقرب هستند که اداره بخشی از امور عالم به ایشان واگذار شده و مدبر مستقل و تام الاختیار می باشند؛ مانند خداوند دریا و صحرا و جنگ و صلح و زیبایی و زمین و آسمان، هر کدام از ایشان خدای تام الاختیار و مستقل بخشی است که به آن موکل می باشد و تدبیر می کند. اینان خدای خدایان و رب الارباب و اله الالهه است و چیزی از تدبیر امور عالم به او مربوط نیست. در قرآن کریم نیز آیاتی به این مطلب اشاره می کند؛ مانند آیه: «و لئن سألتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله ...؛ و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلما خواهند گفت‏ خدا.» (لقمان/ 25)
«لئن سألتهم من خاقهم لیقولن الله ...؛ و اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را خلق كرده مسلما خواهند گفت‏ خدا.» (زخرف/ 87)
و آیات دیگری که اعتراف بت پرستان را به آفریدگاری خدای متعال نقل می کند. و مانند آیه: «لو کان فیهما ءالهة الا الله لفسدتا ...؛ اگر در آنها [=زمين و آسمان] جز خدا خدايانى [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه میشد.» (انبیاء/ 22)
و آیه: «... و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض...؛ خدا فرزندى اختيار نكرده و با او معبودى [ديگر] نيست و اگر جز اين بود قطعا هر خدايى آنچه را آفريده [بود] باخود می برد و حتما بعضى از آنان بر بعضى ديگر تفوق می ‏جستند» (مؤمنون/ 91)
منطوق این آیه این است که اگر خدایان متعددی وجود داشت، در تدبیر اختلاف نظر پیدا می گردید و در نتیجه اجرای نظرهای مختلف، عالم، اختلاف و فساد پیدا می کرد. معلوم است که اگر خدایان استقلال در تدبیر نداشتند و فقط واسطه و مجری اراده خدای واحد احد بودند اختلاف نظری وجود نداشت تا اختلاف تدبیر پیش آید.
از آنچه گفته شد روشن گردید که بت پرستان اعم از آنان که کواکب و روحانیت کواکب را می پرستند و آنان که اصنام و ارباب اصنام را می پرستند، خدای متعال را اصلا نمی پرستند و مراسم خاصی که در عبادت و تقریب قربانی دارند، مربوط به خدایان شان می باشد و تنها امید شفاعت پیش خدای متعال را دارند آن هم راجع به امور زندگی دنیا نه شفاعت در آخرت؛ زیرا آنان منکر معاد می باشند و قرآن کریم پاسخی که به آنان در آیه: «... من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه ...؛ كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند.» (بقره/ 255) می دهد مربوط به مطلق شفاعت است نه شفاعت در روز قیامت که منکر آن هستند.
آری، اعراب دوره جاهلیت که غرق جهالت بودند، برخلاف اصول بت پرستی، گاهی به خدای متعال نیز عبادتی می کردند من جمله حج که از زمان ابراهیم (ع) در میانشان دایر بود، پس از آن که عمرو بن یحیی بت پرستی را در حجاز رواج داد و همه بت پرست شدند. و باز هم حج را به جا می آوردند، نهایت در میان عمل، ضمنا خدایان خود را مانند هبل که بالای کعبه بود و اساف و نائله که بر صفا و مروه بودند، زیارت می کردند و قربانی تقدیم می نمودند و این عمل جاهلانه ایشان مانند عمل جاهلانه عوام بت پرستان بود که به جای این که بت را قبله و مظهر قرار داده به صاحب بت که مثلا ملک است پرستش کنند به خود بت که با دست خود ساخته بودند، عبادت می کردند؛ چنان که خدای متعال از کلام ابراهیم (ع) نقل می فرماید: «... اتعبدون ما تنحتون؛ [ابراهيم] گفت آيا آنچه را می تراشيد می ‏پرستيد» (صافات/ 95)
خلاصه، طبق اصول بت پرستی – و بر خلاف آنچه در این حجت سوم گفته شده – خدای متعال نه مدبر امور عالم است و نه معبود و شفاعتی که به ملائکه مثلا نسبت داده می شود، شفاعت مربوط به امور زندگی دنیاست و جزء تدبیری است که ملائکه در آن مستقل و خودمختار هستند نه واسطه و وسیله و به حسب مثل، ملائکه در تدبیرشان به منزله بنا هستند که صاحب منزل ساختمان منزلی را به او واگذار کند، در این فرض مواد اولیه ساختمان به عهده صاحب منزل است که هرچه بنا در ساختمان منزل به آن نیاز داشته باشد، از گچ و سنگ و آجر و غیره، صاحب منزل باید بدهد و ترکیب و تألیف آنها به عهده بنا می باشد، در مورد بحث ما شفاعت به منزله خواست بنا می باشد و در عین حال جزء تدبیر است که به عهده خدایان است.
و اما آنچه در این پرسش راجع به اهل کتاب گفته شده که آنان انبیا و بندگان صالح را پس از مرگ شریک خدا قرار داده و از ایشان حجت می خواستند و از این راه مشرک می شدند، دعوی دیگری است بی دلیل ... اهل کتاب؛ یعنی یهود و نصاری و غیر آنها عموما به واسطه رد دعوت رسول اکرم کافر بودند؛ چنانکه می فرماید: «ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون أن یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا* اولئک هم الکافرون حقا؛ كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر می ورزند و می خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند و می گويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار می كنيم و می خواهند ميان اين [دو] راهى براى خود اختيار كنند. آنان در حقيقت كافرند.» (نساء/ 151-150)
و همچنین نسبت به علمایشان طاعت مطلق داشتند و آنان را ارباب خود قرار می دادند و خدای متعال اطاعت را عبادت و پرستش می شمارد؛ چنانکه می فرماید: «ألم أعهد إلیکم یا بنی ءادم أن لاتعبدوا الشیطان أنه لکم عدو مبین* و أن اعبدونی ...؛ اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست. و اينكه مرا بپرستيد.» (یس/ 61-60) و می فرماید: «أفرءیت من اتخذ ألهه هویه و أضله الله علی علم ...؛ پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده...» (جاثیه/ 23)
چنان که روشن است اطاعت در این آیه ها عبادت شمرده شده است. و هر یک از این دو طایفه به واسطه انحراف از جاده دین حق، مایه کفر خاصی داشتند؛ چنان که یهود می گفتند: «عزیرابن الله» و نصارا می گفتند: «المسیح ابن الله» و مسیح و مریم را می پرستیدند؛ چنان که می فرماید: «و اذقال الله بعیسی ابن مریم ءانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله ...؛ و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد.» (مائده/ 116) و خدای متعال به این جهات جمعا اشاره می فرماید در آیه کریمه: «و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنی یؤفکون* اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله والمسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا إلها واحدا لا اله الا هو ...؛ و يهود گفتند عزير پسر خداست و نصارى گفتند مسيح پسر خداست اين سخنى است [باطل] كه به زبان می ‏آورند و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده ‏اند شباهت دارد خدا آنان را بكشد چگونه [از حق] بازگردانده می شوند. اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا به الوهيت گرفتند با آنكه مأمور نبودند جز اينكه خدايى يگانه را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست.» (توبه/ 31-30) و نسبت به مجوس اگرچه قرآن بیان تفصیلی ندارد، ولی از خارج می دانیم که آنان مانند بت پرستان، فرشتگان را می پرستیدند فرقی که در میان بود (این بود) که مجوس اصنام نداشتند، برخلاف بت پرستان که تمثالهایی برای ملائکه می ساختند به نام «اصنام» و آنها را نشان دهنده ملائکه قرار می دادند.
از بیانی که گذشت روشن شد که هرگز در قرآن کریم توسل به انبیا و صالحین در مورد حوایج به نحو واسطه و رابطه – نه به نحو استقلال – شرک معرفی نشده است و این که مشرکین و اهل کتاب آن طور که در حجت سوم گفته شده نبودند بلکه صریحا غیرخدا را معبود گرفتند نه از جهت شفاعت بلکه از جهت عبادت است با مراسم خاصی که انجام می دادند، و حالا نیز (انجام) می دهند. اصولا کسی که با فطرت انسانی خود واسطه و وسیله را شریک می شمارد و وسیله و واسطه راهی است که انسان را به منزل و مقصد می رساند و راه غیر از مقصد و منزل است، کسی که به نفع فقیری پیش یک غنی شفاعت کرده و پولی مثلا گرفته و به فقیر بدهد، هیچ عاقلی نمی گوید که آن پول عطیه غنی و شفیع (هر دو) است بلکه صاحب عطا غنی است و شفیع واسطه و رابطه، همیشه شفیع ضمیمه نیازمند و صاحب حاجت است نه شریک برآورنده حاجت.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- اسلام و انسان معاصر- صفحه 197 و 207-202

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/27486