نقد دیدگاه جبرگرایانه مارکسیستی از منظر راسل و بوعلی سینا

عوامل اصیل زندگی بشر از دیدگاه راسل
به نظر می رسد که نظریه مارکسیسم ها یعنی جبر تاریخ، آن هم جبر مادی تاریخ و جبر مادی اقتصادی، به هیچ وجه قابل قبول نباشد این را دیگران هم که حتی مادی فکر می کردند، قبول نکرده اند، از جمله راسل. راسل آدمی است که مسلم مادی فکر می کند ولی به این نظریه انتقاد می کند و می گوید نظریه درستی نیست. او می گوید سه عامل هستند که از نظر حکومت بر زندگی بشر اصیلند و طبعا هر سه صلاحیت دارند که زیر بنای مسائل زندگی بشر قرار گیرند یکی از آنها همین منافع اقتصادی بشر است و یکی دیگر مساله جنسی است (مساله جنسی، مسلم در مارکسیسم مطرح نبوده است) می گوید عامل جنسی یا بگوییم غریزه جنسی یک غریزه اصیل در بشر است و در بسیاری از موارد تقدم و حکومت پیدا می کند، یعنی عامل اقتصادی را از میدان بیرون می برد، و بسیاری از پدیده ها، حوادث و جریانهای تاریخی معلول این غریزه بشر است. عامل دیگر برتری طلبی است، عامل قدرت طلبی و به مفهوم اخلاقی خودمان جاه طلبی. جاه طلبی یک عامل اصیل در بشر است، یعنی این جور نیست که بشر مقام و قدرت را برای تامین منافع اقتصادی می خواهد، خیر، انسان مقام و قدرت را به خاطر خود قدرت و به خاطر خود جاه می خواهد. بسیاری از حوادث جهان معلول این خواهش بشر است. ما نمی توانیم حمله اسکندر به ایران و مصر و فتوحاتش را تنها معلول عوامل اقتصادی آن روز یونان بدانیم، عامل جاه طلبی اسکندر اگر نقش اول را در این حوادث نداشته است، مسلم بی تاثیر هم نبوده، نمی شود تاریخ را "یک شاخه ای" توجیه کرد یعنی تنها یک ریشه و یک شاخه اساسی داشته باشد و شاخه های دیگر همه فرع آن یک شاخه باشند این جور نیست، این ساده گرفتن قضایاست.

تقسیم بندی لذتهای بشر از دیدگاه بوعلی سینا
این دو عامل دیگر را راسل هم قبول دارد غیر از اینها باز عوامل دیگری هست که ما از نظر علمی نمی توانیم آنها را ندیده بگیریم. بوعلی در نمط هشتم اشارات بحثی دارد که البته درباره عوامل تاریخی و محرک تاریخ نیست، بلکه تحت عنوان دیگری است ولی این نتیجه را می دهد. لذتهای بشر را تقسیم بندی و درجه بندی می کند، می گوید: نمی شود لذتهای بشر را به مطعوم و منکوح و ملبوس و امثال اینها محدود کرد، چیزهای دیگری وجود دارد که ارزش آنها برای بشر کمتر از اینها نیست و در بسیاری از موارد، انسان این چیزها را فدای آنها می کند، از جمله شرافت و عزت و آزادگی. این خودش یک ارزشی برای بشر و عاملی در زندگی اوست چه بسا انسان، منفعتی مادی، پول و ثروت و این جور چیزها برایش پیش بیاید ولی چون حس و عاطفه شرافت طلبی و آزادگی طلبی اش جریحه دار می شود، از آن صرف نظر می کند، آن را فدای این می کند یا عواطف اخلاقی و نوعدوستی، این که انسان در زندگی ایثار بکند یعنی دیگری را بر خودش مقدم بدارد همان چیزی که قرآن درباره انصار می فرماید: "«و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة»؛ و آنها را بر خود مقدم می دارند هر چند خود بدان نیاز مبرمی داشته باشند." (حشر/ 9) یا درباره امیرالمؤمنینحضرت زهرا (س) و حسین (ع) می فرماید): «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»؛ و طعام را با آنکه دوستش دارند به مستمند و یتیم و اسیر دهند." (دهر/ 8).
ایثار، فداکاری، خود را به نحوی از انحاء فدای نوع کردن و به عبارت دیگر، نوع دوستی، برای بشر یک ارزشی است که انسان منافع مادیش را فدای اینها می کند، علائق و عواطف خانوادگی به معنی فرزند دوستی، پدر دوستی، مادر دوستی، خواهر دوستی یا برادر دوستی، خودش مساله ای است، آیا واقعا انسان بچه اش را به خاطر منافع اقتصادی دوست دارد؟ یا برادر و خواهرش را؟ و چقدر از جریانهای تاریخی را همین عوامل به وجود آورده، یعنی مسیر تاریخ عوض شده به خاطر این که یک صاحب قدرت می خواسته بچه اش را به نوایی برساند.
معاویه بن ابی سفیان در عین علم و شناسایی کامل پسرش که می داند او همان لیاقت خودش را هم ندارد، تحت تاثیر این عاطفه او را جانشین خودش می کند. خود این بچه دوستی مساله ای است در زندگی بشر. همین طور است عواطف دینی نه بخواهیم روی منطق دینی (این حرف را) بگوییم، تاریخ را مطالعه کنید! آیا خود عواطف دینی مستقل از منافع اقتصادی و جنسی و جاه طلبی ها و این جور چیزها بر زندگی بشر حکومتی نداشته است؟ خود تاریخ حکایت می کند که بسیاری از اوقات جریانهای دینی علیرغم منافع اقتصادی پیش می روند. خود همین مساله ای است، که انسان موجودی ایدئولوژیست است یعنی یک موجود "عقیده ای" است، تا آنجا که می گوید: "«ان الحیاة عقیدة و جهاد»" اصلا زندگی انسانی این است که انسان عقیده ای داشته باشد و در راهش جهاد کند، و این را که انسان در خدمت عقیده اش نباشد و فقط در خدمت منافعش باشد دون شأن انسانیت تلقی می کنند.

آیا بشر می تواند به عوامل اقتصادی خود بی اعتنا باشد؟
بنابراین ما جبر تاریخ را به صورت جبر مادی اقتصادی که اساس، مسائل و شرایط اقتصادی است و چون شرایط اقتصادی جبرا تغییر می کند پس همه چیز باید تغییر بکند، هنوز نتوانسته ایم بپذیریم. البته شکی نیست که عوامل اقتصادی از اساسی ترین عوامل زندگی بشر است، یعنی بشر نمی تواند بی اعتنا به این مسائل زندگی کند این شاید با مفاهیمی که ما خیلی اغراق آمیز می گوییم، جور در نیاید، ولی می بینیم همین اسلام که به عوامل معنوی، به ایمان و این جور مسائل و افرادی که در راه ایمان و فی سبیل الله جهاد می کنند، این همه اهمیت می دهد و واقعا جهادهایی را جهاد فی سبیل الله نه فی سبیل شکم، نه در سبیل منافع اقتصادی تعبیر می کند، در عین حال درباره این که معاش و زندگی از ضرورتهای زندگی بشر است و انسان نمی تواند برای همیشه از آن شرایط سرپیچی کند، (تاکید می کند) همه افراد بشر برای همیشه نمی توانند از این شرایط سرپیچی کنند، اگر هم یک فرد سرپیچی کند، همه افراد این جور نیستند اگر هم جامعه ای موقتا سرپیچی کند، برای همیشه نمی تواند.
"من لا معاش له لا معاد له" یک اصل بسیار اساسی است، در کافی این حدیث هست که پیغمبر اکرم (ص) می فرمود: "اللهم بارک لنا فی الخبز" خدایا نان را بر ما مبارک بگردان "لولا الخبز ما صلینا و ما تصدقنا و لا صمنا" اگر ما نان نداشتیم، نمی توانستیم نماز بخوانیم، نمی توانستیم روزه بگیریم، نمی توانستیم تصدق بدهیم. مولوی عارف قلندر هم می گوید: "آدمی اول اسیر نان بود" اولی که او می گوید یعنی انسان قبل از هر چیز این نیاز را احساس می کند.
پس ما نمی خواهیم حکومت عامل اقتصادی را نفی کنیم، ما می خواهیم "حصر" این عامل را نفی کنیم و این اصالت مطلق را که همه عوامل دیگر بر روی این عامل بنا شده اند و به خاطر این به وجود آمده اند و کوچکترین تکانی که این عامل بخورد، همه آنها تکان می خورند، این جور نیست، ممکن است شرایط اقتصادی تکان بخورد و شرایطی که روی اساس های دیگری بنا شده تکان نخورد، چون آن اساس های دیگر ثابت است ممکن است شرایط اقتصادی به خاطر ارتباط و پیوستگی، علت تغییر سایر شرایط بشود، ممکن هم هست آن شرایط، علت تغییر این شرایط بشود، هر دوی اینها هست، مثلا ممکن است عقیده و ایمان، شرایط اقتصادی را تابع خودش قرار بدهد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان 2- صفحه 72-69

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/27687