فوائد و آثار کار و تلاش از نظر اسلام

کار و عمل از نظر اسلام بسیار محترم و مورد تکریم است زیرا احترام و قابل تکریم بودن یک چیزی تابع نتیجه آن چیز است. وقتی که به نتیجه کار و زحمت توجه می کنیم می بینیم که نتیجه کار تنها خلاصی از فقر و گرسنگی نیست، بلکه چندین چیز دیگر هم به دنبال دارد، از آن جمله اینکه کار بر عزت و شخصیت انسان می افزاید و او را در نظرش محترم می نماید، یعنی حس احترام به ذات و اعتماد به شخصیت در او ایجاد می کند و بدیهی است که هر چیزی که باعث و سبب محترم شدن شخصیت انسان در نظر خودش و در نظر دیگران باشد، او خودش محترم و شایسته تکریم و تعظیم است و به همین دلیل است که در اسلام کار مورد احترام و شایسته تکریم است.
در مقابل کار، بیکاری است که کوچکترین اثرش این است که احترام و شخصیت انسان را پیش دیگران و پیش خودش از بین می برد و همین درهم شکستن شخصیت انسان سبب می شود که تن به هر پستی و بیچارگی بدهد و انواع ابتلائات ناشی از گناه برایش پیدا شود. گذشته از همه اینها کار و فعالیت موجب سرگرمی فکری است، یعنی فکر انسان متوجه اصلاح کار خویش است و این به نوبه خود دو نتیجه دارد: یکی اینکه دیگر مجالی برای فعالیت قوه خیال و هوسهای شیطانی باقی نمی ماند، دیگر اینکه فکر انسان عادت می کند که همواره منظم کار کند، از بی انتظامی و پریدن از یک شاخه هوس به شاخه دیگر خلاص گردد.
بدیهی است که یکی از اصول شخصیت انسان همان استواری و استحکام و انتظام فکر اوست. علاوه بر اینها کار و فعالیت و به مصرف رسیدن درست انرژیهای ذخیره بدن، به روح صفا و به دل نرمی و خشوع می دهد، بر عکس بیکاری، که موجب کدورت و تاریک شدن روح و موجب قساوت و سختی دل است. از رابطه کار با تهذیب اخلاق و رابطه بیکاری با فساد اخلاق و هرزگی روح و فکر و احساسات نباید غافل بود. آدم بیکار اگر غیبت نکند و به تعبیر قرآن کریم اگر گوشت مردار نخورد پس چه بکند؟ روح آدمی نیز مانند معده اش غذا می خواهد، اگر غذای کافی نرسید به هر چه رسید سد جوع می کند ولو با چیزی که مستقذر و مورد تنفر باشد.
در سالهای قحطی و گرسنگی عمومی دیده شده که افراد گوشت یکدیگر را خورده اند. اگر به روح آدمی نوبت به نوبت به طوری که این نوبتها قطع نشود غذای کافی نرسد یعنی چیزی که روح را سیر و راضی و قانع نگه دارد، چیزی که توجه روح را به خود جلب کند و اندیشه ها و احساسات را متمرکز سازد، در این صورت روح گرسنه می ماند و ناچار به گوشت برادر مؤمن در حالی که مرده باشد تغذی می نماید یعنی غیبت می کند. زنانی که معمولا در خانه ها می نشینند و هیچ کاری ندارند، بیش از هر طبق و طایفه دیگر به غیبت کردن مشغول می شوند چون بیش از هر طبقه دیگر از لحاظ روحی گرسنگی و بی غذایی می کشند. به هر حال آدم بیکار به انواع مفاسد اخلاقی و بیماریهای روانی و عصبی مبتلا می شود و زندگانی اش سیاه و تباه می گردد. از نظر اسلام کار معیشت را نمی توان ساده گرفت، یک رکن از ارکان اساسی حیات است، اگر مختل باشد در سایر شئون حیات اثر می گذارد.
از جمله مختصات اسلام، این است که نقش مؤثر امر معاش را به دقت مورد توجه قرار داده است تا آنجا که برخی پنداشته اند اسلام نظریه زیربنا بودن اقتصاد را گردن نهاده است. مکتب واقع بین و واقع گرای اسلام، اقتصاد را زیربنا نمی داند، اما نقش اساسی آن را نیز نادیده نمی گیرد. اسلام اصلاح امر معاش را در همه سازمانهای بزرگ و کوچک اجتماعی شرط لازم می شمارد نه شرط کافی. اینست که می گوئیم: کار معیشت را نمی توان ساده گرفت، یک رکن از ارکان اساسی حیات است. اگر مختل باشد در سایر شئون حیاتی اثر می گذارد. خداوند در قرآن می فرماید: «و جعلنا لکم فیها معیش و من لستم له برزقین* و إن من شىء إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ و در آن برای شما و برای آنکه روزی رسان وی نیستید اسباب زندگانی پدید آوردیم* و هر چه هست، خزینه های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه ای معین نازل نمی کنیم» (حجر/ 20-21).
معایش جمع معیشه و آن وسیله و نیازمندیهاى زندگى انسان است که گاهى خود به دنبال آن مى رود و گاهى آن به سراغ او مى آید. گرچه بعضى از مفسران کلمه معایش را تنها تفسیر به زراعت و گیاهان و یا خوردنیها و نوشیدنیها کرده اند، ولى پیدا است که مفهوم لغت کاملا وسیع است و تمام وسائل حیات را شامل مى شود. مفسران در جمله «من لستم له برازقین» دو تفسیر گفته اند: نخست اینکه خداوند مى خواهد مواهب خویش را هم درباره انسانها و هم درباره حیوانات و موجودات زنده اى که انسان توانائى تغذیه آنها ندارد بیان کند. دیگر اینکه خداوند مى خواهد به انسانها گوشزد نماید که ما هم وسیله زندگى براى شما در این زمین قرار دادیم و هم موجودات زنده اى در اختیارتان گذاردیم (مانند چهار پایان) که شما توانائى بر روزى دادن آنها ندارید، خداوند آنها را روزى مى دهد هر چند این کار بدست شما انجام پذیرد. ولى به نظر ما تفسیر اول صحیحتر به نظر مى رسد و دلیل ادبى آن را نیز در ذیل صفحه آوریم.
در حدیثى که از تفسیر على بن ابراهیم نقل شده نیز تاییدى براى این تفسیر مى یابیم آنجا که در معنى جمله «من لستم له برازقین» مى گوید: «لکل ضرب من الحیوان قدرنا شیئا مقدرا؛ براى هر یک از حیوانات چیزى مقدر داشتیم». و در آخرین آیه مورد بحث، در حقیقت به پاسخ سؤالى مى پردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مى شود و آن اینکه چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمى گذارد که بى نیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند. مى فرماید: خزائن و گنجینه هاى همه چیز نزد ما است، ولى ما جز به اندازه معین آنرا نازل نمى کنیم. بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد ما است، و ما توانائى بر ایجاد هر مقدار در هر زمان داریم، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شده اى از طرف خدا نازل مى گردد. لذا در جاى دیگر از قرآن مى خوانیم: «و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض و لکن ینزل بقدر ما یشاء؛ اگر خداوند روزى را بى حساب براى بندگانش بگستراند از جاده حق منحرف مى شوند و لکن به اندازه اى که مى خواهد نازل مى گرداند» (شورى/ 27).
کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر اینکه تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مى سازد و حرکت و نشاط مى آفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنها است، و اگر چنین نبود و همه چیز بى حساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظره اى پیدا مى کرد؟ یک مشت انسانهاى بیکار، با شکمهاى سیر، و بدون هیچ گونه کنترل، غوغائى به پا مى کردند، چرا که مى دانیم مردم این جهان هم چون انسانهاى بهشتى نیستند که هر گونه شهوت و خودخواهى و غرور و انحراف از دل و جانشان شسته شده باشد، بلکه انسان هائى هستند با همه صفات نیک و بد که باید در کوره این جهان قرار گیرند و آبدیده شوند، و چه چیز بهتر از تلاش و حرکت و اشتغال سالم مى تواند آنان را آبدیده کند. بنابراین همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مى کشاند بى نیازى بیش از حد نیز منشا فساد و تباهى است.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 11- صفحه 57-56

  2. مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 199-201

  3. مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 307-306

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/27891