خداوند در سوره انفال با اشاره به این چهار گروه مختلف می فرماید: «إن الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا أولئک بعضهم أولیاء بعض و الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شی ء حتى یهاجروا و إن استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر إلا على قوم بینکم و بینهم میثاق و الله بما تعملون بصیر و الذین کفروا بعضهم أولیاء بعض إلا تفعلوه تکن فتنة فی الأرض و فساد کبیر و الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا أولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم و الذین آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معکم فأولئک منکم و أولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فی کتاب الله إن الله بکل شیء علیم»؛ «آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند و آنها که پناه دادند و یارى نمودند، اولیاء یاران و مسئولان و مدافعان یکدیگرند، و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند هیچگونه ولایت و تعهد و مسئولیت در برابر آنها ندارید تا هجرت کنند و تنها اگر از شما در حفظ دین خود یارى طلبند بر شما است که آنها را یارى کنید جز بر ضد گروهى که میان شما و آنها پیمان ترک مخاصمه است و خداوند به آنچه عمل مى کنید بینا است. و آنها که کافر شدند اولیاء و یاران و مدافعان یکدیگرند، اگر این دستور را انجام ندهید فتنه و فساد عظیمى در زمین روى مى دهد. و آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و جهاد در راه خدا کردند، و آنها که پناه دادند و یارى کردند، آنان مؤمنان حقیقى اند، براى آنها آمرزش و رحمت خدا و روزى شایسته اى است. و آنها که بعدا ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند از شما هستند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از دیگران در احکامى که خدا مقرر داشته سزاوارترند خداوند به همه چیز دانا است». (انفال/ 75-72).
این آیات که آخرین فصل سوره انفال است بحثى را درباره مهاجرین و انصار و گروه هاى دیگر مسلمین و ارزش وجودى هر یک از آنان، مطرح کرده است. به تعبیر دیگر در این آیات نظام جامعه اسلامى از نظر پیوندهاى مختلف بیان شده است، زیرا برنامه جنگ و صلح مانند سایر برنامه هاى عمومى بدون در نظر گرفتن یک پیوند صحیح اجتماعى ممکن نیست. در این آیات سخن از پنج گروه که چهار گروه آن از مسلمانان و یک گروه از غیر مسلمانانند به میان آمده است، آن چهار گروه عبارتند از:
1- مهاجران نخستین
2- انصار و یاران مدینه
3- آنها که ایمان آوردند ولى مهاجرت نکردند.
4- آنها که بعدا ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.
در نخستین آیه مورد بحث مى گوید: کسانى که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و کسانى که پناه دادند و یارى کردند اولیاء و هم پیمان و مدافعان یکدیگرند. در این قسمت از آیه اشاره به دو گروه اول و دوم شده است، یعنى مؤمنانى که در مکه ایمان آورده بودند و پس از آن به مدینه هجرت کردند، و مؤمنانى که در مدینه به پیامبر (ص) ایمان آوردند و به یارى و حمایت او و مهاجران برخاستند، و آنها را اولیاء و حامیان و متعهدان در برابر یکدیگر معرفى مى کند. جالب توجه اینکه براى گروه نخست چهار صفت بیان کرده اول ایمان، دوم هجرت، و سوم جهاد مالى و اقتصادى (از طریق صرف نظر کردن از اموال خود در مکه و یا صرف کردن از اموال خویش در غزوه بدر و مانند آن) و چهارم جهاد با خون و جان خویش در راه خدا و در مورد انصار دو صفت ذکر شده نخست ایواء (پناه دادن) دوم یارى کردن و با ذکر جمله «بعضهم أولیاء بعض» همه را در برابر یکدیگر متعهد و مسئول مى داند. در حقیقت این دو گروه در بافت جامعه اسلامى یکى به منزله تار و دیگرى به منزله پود بود و هیچکدام از دیگرى بى نیاز نبود.
سپس به گروه سوم اشاره کرده، مى گوید: آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند و به جامعه نوین شما نپیوستند هیچگونه ولایت و تعهد و مسئولیتى در برابر آنها ندارید تا اقدام به هجرت کنند. و در جمله بعد تنها یک نوع حمایت و مسئولیت را استثنا کرده و آن را درباره این گروه اثبات مى کند و مى گوید: هرگاه این گروه (مؤمنان غیر مهاجر) از شما بخاطر حفظ دین و آئینشان یارى بطلبند یعنى تحت فشار شدید دشمنان قرار گیرند بر شما لازم است که به یارى آنها بشتابید، مگر زمانى که مخالفان آنها جمعیتى باشند که میان شما و آنان پیمان ترک مخاصمه بسته شده و به تعبیر دیگر لزوم دفاع از آنان در صورتى است که در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند اما اگر در برابر کفارى که با شما پیمان بسته اند واقع شوند احترام به پیمان از دفاع از این گروه بیحال لازم تر است. و در پایان آیه براى رعایت حدود این مسئولیت ها و دقت در انجام این مقررات مى گوید و خداوند به آنچه انجام مى دهید بصیر و بینا است. همه اعمال شما را مى بیند و از تلاش ها و کوشش ها و مجاهدت ها و احساس مسئولیت ها آگاه است، همچنین از بى اعتنایى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسئولیت در برابر این وظائف بزرگ با خبر مى باشد.
در آیه دوم به نقطه مقابل جامعه اسلامى، یعنى جامعه کفر و دشمنان اسلام اشاره کرده و مى گوید: آنها که کافر شدند بعضى اولیاى بعضى دیگرند. یعنى پیوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق ندارید با آنها پیوندى داشته باشید، و از آنها حمایت کنید و یا آنها را به حمایت خود دعوت نمائید، نه به آنها پناه دهید و نه از آنها پناه بخواهید، و بطور خلاصه آنها نباید در تار و پود جامعه اسلامى داخل باشند، و نه شما در تار و پود جامعه آنها. سپس به مسلمانان هشدار مى دهد که اگر این دستور مهم اسلامى را نادیده بگیرید، فتنه و فساد عظیمى در زمین و در محیط جامعه شما به وجود خواهد آمد چه فتنه و فسادى از این بالاتر که خطوط پیروزى شما محو مى گردد و دسائس دشمنان در جامعه شما کارگر مى شود، و نقشه هاى شوم آنها در راه برانداختن آئین حق و عدالت از نو جان مى گیرد. در آیه بعد بار دیگر روى اهمیت مقام مهاجران و انصار و موقعیت و تاثیر و نفوذ آنها در پیشبرد اهداف جامعه اسلامى تکیه کرده و از آنها به اینگونه تقدیر مى کند: آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها که پناه دادند و یارى کردند، مؤمنان حقیقى و راستین هستند زیرا در روزهاى سخت و دشوار و ایام غربت و تنهایى اسلام هر یک به نوعى به یارى آئین خدا و پیامبر (ص) شتافتند و آنها به خاطر این فداکاری هاى بزرگ آمرزش و روزى شایسته اى خواهند داشت، هم در پیشگاه خدا و جهان دیگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهره اى شایسته از عظمت و سربلندى و پیروزى و امنیت و آرامش در این جهان خواهند داشت.
در آخرین آیه، به چهارمین گروه مسلمانان یعنى مهاجران بعدى اشاره کرده، مى گوید آنها که بعد از این ایمان بیاورند و هجرت کنند و با شما در جهاد شرکت جویند آنها نیز از شمایند، یعنى جامعه اسلامى یک جامعه مدار بسته و انحصارى نیست، بلکه درهایش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آینده نیز گشوده است، هر چند مهاجران نخستین مقام و منزله خاصى دارند، ولى این برترى به آن معنى نیست که مؤمنان و مهاجران آینده که در زمان نفوذ و پیشرفت اسلام به آن گرویدند و به سوى آن آمدند، جزء بافت جامعه اسلامى نباشند. هم چنین خداوند در سوره حشر با اشاره به صفات مهاجرین و انصار و تابعین می فرماید: «للفقراء المهاجرین الذین أخرجوا من دیارهم و أموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله أولئک هم الصادقون و الذین تبوؤا الدار و الإیمان من قبلهم یحبون من هاجر إلیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجة مما أوتوا و یؤثرون على أنفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شح نفسه فأولئک هم المفلحون و الذین جاؤ من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لإخواننا الذین سبقونا بالإیمان و لا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا إنک رؤف رحیم»؛ «این اموال براى مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند، آنها فضل الهى و رضاى او را مى طلبند، و خدا و رسولش را یارى مى کنند،و آنها راستگویانند. و براى کسانى که در دار الهجرة (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان، قبل از مهاجران، مسکن گزیدند، آنها کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى دارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى کنند، و آنها را بر خود مقدم مى دارند هر چند شدیدا فقیر باشند، کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش بازداشته رستگارند و کسانى که بعد از آنها آمدند و مى گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى».(حشر/10-8)
این آیات ادامه بحث آیات گذشته پیرامون مصارف ششگانه فىء (اموال و غنائمى که از غیر طریق جنگ عائد مسلمین مى شود) مى باشد، و در حقیقت تفسیرى براى یتیمان و مسکین ها و ابن السبیل ها و بیش از همه تفسیر ابن السبیل است، چرا که بیشترین رقم مسلمانان مهاجر را در آن روز آنها تشکیل مى دادند که در وطن و بلاد خود مسکین نبودند اما به خاطر مهاجرت تهیدست شده بودند. مى فرماید: این اموال براى مهاجرانى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند.
آنها فضل خداوند و رضاى او را مى طلبند و خدا و رسولش را یارى مى کنند و آنها راستگویانند. در اینجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستین بیان کرده که در اخلاص و جهاد و صدق خلاصه مى شود. نخست مساله ابتغاء فضل خدا و رضاى او را مطرح مى کند که بیانگر این واقعیت است که هجرت آنها نه براى دنیا و هواى نفس، بلکه براى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است. بنابراین فضل در اینجا به معنى ثواب است، و رضوان همان خشنودى پروردگار است که مرحله والاترى از تمناى ثواب مى باشد، همانگونه که در آیات متعددى از قرآن نیز به همین معنى آمده، از جمله در آیه 29 سوره فتح در آنجا که اصحاب رسول الله را با این عبارت توصیف مى کند «تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا»؛ «آنها را پیوسته در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که فضل خدا و رضاى او را مى طلبند».(فتح/29). حتى تعبیر به فضل ممکن است اشاره به این نکته باشد که آنها اعمالشان را ناچیزتر از آن مى دانند که استحقاق ثوابى بیاورد بلکه ثواب را یک انعام الهى مى شمرند! جمعى از مفسران فضل را در اینجا به معنى رزق و روزى دنیا تفسیر کرده اند چرا که در بعضى از آیات دیگر قرآن نیز به همین معنى آمده، ولى با توجه به اینکه مقام، مقام بیان اخلاص مهاجران است این معنى مناسب نیست، بلکه مناسب همان پاداش الهى است. البته این احتمال بعید نیست که فضل اشاره به نعمتهاى جسمانى بهشت باشد و رضوان به نعمتهاى معنوى و روحانى ولى هر چه هست مربوط به آخرت است نه دنیا. دیگر اینکه آنها پیوسته در خدمت آئین حق و یارى رسول او هستند و لحظه اى از جهاد در این راه دست بر نمى دارند. به این ترتیب آنها اهل سخن و ادعا نیستند، بلکه ایمان خود را با جهاد مستمر ثابت کرده اند. و در سومین مرحله آنها را به صدق و راستى توصیف کرده که با توجه به گستردگى مفهوم این تعبیر، صداقت آنها را در همه چیز منعکس مى کند، هم در دعوى ایمان صادقند، هم در ادعاى محبت به رسول خدا (ص)، و هم در زمینه طرفدارى از آئین حق. ناگفته پیداست که این اوصاف براى یاران پیامبر (ص) در زمان نزول این آیات است، ولى مى دانیم که در میان آنها افرادى بودند که بعدا تغییر مسیر دادند و خود را از افتخارات بزرگ این آیه محروم ساختند، همانند کسانى که آتش جنگ جمل را در بصره و صفین را در شام روشن ساختند، و در برابر خلیفه رسول الله که به اتفاق مسلمین لازم الاطاعه بود قیام کردند، و خونهاى هزاران نفر مسلمان را بر خاک ریختند، افراد دیگرى مانند آنها.
در آیه بعد به یکى دیگر از مصارف این اموال پرداخته و در ضمن آن توصیف بسیار جالب و بلیغى در باره طایفه انصار مى کند، و بحثى را که در آیه قبل در باره مهاجران بود با آن تکمیل نموده، مى فرماید: و کسانى که در دار الهجره (سرزمین مدینه) و در خانه ایمان قبل از مهاجران مسکن گزیدند. قابل توجه اینکه تبوءوا از ماده بواء (بر وزن دواء) در اصل به معنى مساوات اجزاء مکان است، و به تعبیر دیگر صاف و مرتب کردن یک مکان را بواء مى گویند، این تعبیر کنایه لطیفى است از این معنى که جمعیت انصار مدینه قبل از آنکه پیامبر (ص) و مهاجران وارد این شهر شوند زمینه هاى هجرت را فراهم کردند، و همانگونه که تاریخ مى گوید آنها دو بار در عقبه (گردنه اى نزدیک مکه) آمده، و مخفیانه با پیامبر خدا (ص) بیعت کردند، و به صورت مبلغانى به سوى مدینه بازگشتند، و حتى یکى از مسلمانان مکه را بنام مصعب بن عمیر به عنوان مبلغ همراه خود به مدینه آوردند تا افکار عمومى را براى هجرت پیامبر (ص) آماده سازند. بنابراین نه تنها خانه هاى ظاهرى را آماده پذیرایى مهاجران کردند که خانه دل و جان و محیط شهر خود را تا آنجا که مى توانستند آماده ساختند.
تعبیر «من قبلهم» نشان مى دهد که اینها همه قبل از هجرت مسلمانان مکه بوده است، و مهم همین است. مطابق این تفسیر انصار مدینه نیز جزء مستحقین این اموال بودند، و این منافات با آنچه از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است که تنها به دو یا سه نفر از طایفه انصار از اموال بنى نضیر بخشید، ندارد، زیرا ممکن است در میان انصار افراد مسکین و فقیر غیر از آن چند نفر نبوده، در حالى که شرط قبول این اموال فقر و نیاز بوده است، به عکس مهاجرین که اگر هم مصداق فقیر نبوده اند مصداق ابن السبیل محسوب مى شدند. سپس به سه توصیف دیگر که بیانگر کل روحیات انصار مى باشد پرداخته، چنین مى گوید: آنها چنان هستند که هر مسلمانى را به سوى آنها هجرت کند دوست دارند «یحبون من هاجر إلیهم». و در این زمینه تفاوتى میان مسلمانان از نظر آنها نیست، بلکه مهم نزد آنان مساله ایمان و هجرت است، و این دوست داشتن یک ویژگى مستمر آنها محسوب مى شود. دیگر اینکه آنها در درون سینه هاى خود نیازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى کنند. نه چشم داشتى به غنائمى که به آنها داده شده است دارند، و نه نسبت به آنها حسد مى ورزند و نه حتى در درون دل احساس نیاز به آنچه به آنها اعطا شده مى کنند، و اصلا این امور به خیال آنها نمى گذرد، و این نهایت بلند نظرى و بزرگوارى انصار را نشان مى دهد. و در مرحله سوم مى افزاید: آنها مهاجران را بر خود مقدم مى دارند هر چند شدیدا فقیر باشند. و به این ترتیب محبت و بلندنظرى و ایثار سه ویژگى پر افتخار آنها است.
مفسران در شان نزول این آیه داستانهاى متعددى نقل کرده اند، ابن عباس مى گوید: پیغمبر گرامى اسلام (ص) روز پیروزى بر یهود بنى نضیر به انصار فرمود: اگر مایل هستید اموال و خانه هایتان را با مهاجران تقسیم کنید، و در این غنائم با آنها شریک شوید، و اگر مى خواهید اموال و خانه هایتان از آن شما باشد و از این غنائم چیزى به شما داده نشود؟ انصار گفتند: هم اموال و خانه هایمان را با آنها تقسیم مى کنیم، و هم چشم داشتى به غنائم نداریم، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمریم، آیه فوق نازل شد و این روحیه عالى آنها را ستود «مجمع البیان جلد 9 صفحه 260». در حدیث دیگرى مى خوانیم: کسى خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: گرسنه ام، پیغمبر (ص) دستور داد از منزل غذایى براى او بیاورند، ولى در منزل حضرت غذا نبود، فرمود: چه کسى امشب این مرد را میهمان مى کند؟ مردى از انصار اعلام آمادگى کرد، و او را به منزل خویش برد، اما جز مقدار کمى غذا براى کودکان خود چیزى نداشت، سفارش کرد غذا را براى میهمان بیاورید، و چراغ را خاموش کرد و به همسرش گفت: کودکان را هر گونه ممکن است چاره کن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بى آنکه چیزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تکان مى دادند، میهمان گمان کرد آنها نیز همراه او غذا مى خورند، و به مقدار کافى خورد و سیر شد، و آنها شب گرسنه خوابیدند، صبح خدمت پیامبر (ص) آمدند پیامبر (ص) نگاهى به آنها کرد و تبسمى فرمود (و بى آنکه آنها سخنى بگویند) آیه فوق را تلاوت کرد و ایثار آنها را ستود.
در روایاتى که از طرق اهل بیت (ع) رسیده مى خوانیم: میزبان على (ع) و کودکان فرزندان او، و کسى که کودکان را گرسنه خواباند بانوى اسلام فاطمه زهرا (س) بود.
باید توجه داشت که داستان اول ممکن است شان نزول آیه باشد، ولى دومى نوعى تطبیق پیامبر (ص) است که در مورد این میهمانى ایثارگرانه آیه را تلاوت فرمود، بنا بر این نزول آیات در مورد انصار منافاتى با میزبان بودن على (ع) ندارد. روشن است که این آیه در داستان بنى نضیر نازل شده، اما به خاطر عمومیت مفهوم آن قابل تطبیق بر موارد مشابه است و در پایان آیه براى تاکید بیشتر روى این اوصاف کریمه، و بیان نتیجه آن مى افزاید: و کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش باز داشته، رستگارانند. شح چنان که راغب در مفردات مى گوید به معنى بخل توأم با حرص است که به صورت عادت در آید. یوق از ماده وقایة گرچه به صورت فعل مجهول است اما پیداست که فاعل آن در اینجا خدا است، یعنى هر کس خداوند او را از این صفت مذموم نگاهدارى کند رستگار است. در حدیثى مى خوانیم که امام صادق (ع) به یکى از اصحاب خود فرمود: «اتدرى ما الشحیح»، آیا مى دانى شحیح کیست؟! او در جواب عرض مى کند: هو البخیل، منظور بخیل است. امام فرمود: «الشح اشد من البخل، ان البخیل یبخل بما فى یده، و الشحیح یشح بما فى ایدى الناس و على ما فى یده، حتى لا یرى فى ایدى الناس شیئا الا تمنى ان یکون له بالحل و الحرام، و لا یقنع بما رزقه الله عز و جل!»؛ «شح از بخل شدیدتر است، بخیل کسى است که در مورد آنچه دارد بخل مى ورزد، ولى شحیح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مى ورزد و هم آنچه خود در اختیار دارد، تا آنجا که هر چه را در دست مردم ببیند آرزو مى کند آن را به چنگ آورد، خواه از طریق حلال باشد یا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نیست». «نور الثقلین جلد 5 صفحه 291 حدیث 64». در حدیث دیگرى مى خوانیم: «لا یجتمع الشح و الایمان فى قلب رجل مسلم!، و لا یجتمع غبار فى سبیل الله و دخان جهنم فى جوف رجل مسلم»؛ «بخل و حرص و ایمان در قلب مرد مسلمان جمع نمى شود، همانگونه که غبار راه جهاد و دود جهنم در درون یک انسان مجتمع نمى گردد». « مجمع البیان جلد 9 صفحه 262».
کوتاه سخن اینکه: از آیه فوق به خوبى استفاده مى شود که ترک بخل و حرص انسان را به رستگارى مى رساند، در حالى که آلودگى به این صفت مذموم کاخ سعادت انسان را ویران مى سازد.
در آخرین آیه مورد بحث سخن از گروه سومى از مسلمین به میان مى آورد که با الهام از قرآن مجید در میان ما به عنوان تابعین معروف شده اند، و بعد از مهاجران و انصار که در آیات قبل سخن از آنها به میان آمد سومین گروه عظیم مسلمین را تشکیل مى دهند، مى فرماید: و کسانى که بعد از آنها آمدند مى گویند: پروردگارا! ما و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى. گرچه بعضى از مفسران مفهوم این جمله را محدود به کسانى کرده اند که بعد از پیروزى اسلام و فتح مکه به مسلمانان پیوستند، ولى هیچ دلیلى بر این محدودیت نیست، بلکه تمام مسلمین را تا دامنه قیامت شامل مى شود، و به فرض که آیه ناظر به آن گروه خاص باشد از نظر ملاک و معیار و نتیجه عمومیت دارد، و به این ترتیب آیات سه گانه فوق تمام مسلمین عالم را که در سه عنوان مهاجرین و انصار و تابعین خلاصه مى شوند شامل مى گردد. جمله «و الذین جاءو ...» ظاهرا عطف بر للفقراء المهاجرین است و بیانگر این واقعیت مى باشد که اموال فىء منحصر به نیازمندان مهاجرین و انصار نیست، بلکه سایر نیازمندان مسلمین را در طول تاریخ شامل مى شود. این احتمال نیز داده شده که جمله مستقلى باشد، (به این ترتیب که و الذین جاءوا مبتدا و یقولون خبر است) ولى تفسیر اول با توجه به هماهنگى آن با آیات قبل مناسب تر به نظر مى رسد.
قابل توجه اینکه در اینجا نیز اوصاف سه گانه اى براى تابعین ذکر مى کند: نخست اینکه آنها به فکر اصلاح خویش و طلب آمرزش و توبه در پیشگاه خداوندند. دیگر اینکه نسبت به پیشگامان در ایمان همچون برادران بزرگترى مى نگرند که از هر نظر مورد احترامند، و براى آنها نیز تقاضاى آمرزش از پیشگاه خداوند مى کنند. سوم اینکه آنها مى کوشند هر گونه کینه و دشمنى و حسد را از درون دل خود بیرون بریزند، و از خداوند رءوف و رحیم در این راه یارى مى طلبند، و به این ترتیب خودسازى و احترام به پیشگامان در ایمان و دورى از کینه و حسد از ویژگیهاى آنها است. غل (بر وزن سل) چنان که قبلا نیز گفته ایم در اصل به معنى نفوذ مخفیانه چیزى است، و لذا به آب جارى در میان درختان غلل مى گویند، و از آنجا که حسد و عداوت و دشمنى به طرز مرموزى در قلب انسان نفوذ مى کند به آن غل گفته شده، بنابراین غل تنها به معنى حسد نیست بلکه مفهوم وسیعى دارد که بسیارى از صفات مخفى و زشت اخلاقى را شامل مى شود. تعبیر به اخوان (برادران) و استمداد از خداوند رءوف و رحیم در پایان آیه همه حاکى از روح محبت و صفا و برادرى است که بر کل جامعه اسلامى باید حاکم باشد و هر کس هر نیکى را مى خواهد تنها براى خود نخواهد، بلکه تلاش ها و تقاضاها همه به صورت جمعى و براى جمع انجام گیرد، و هر گونه کینه و عداوت و دشمنى و بخل و حرص و حسد از سینه ها شسته شود و این است یک جامعه اسلامى راستین.
در اینجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى که براى هر یک از "مهاجران" و "انصار" و "تابعین" در آیات فوق آمده باز اصرار دارند که همه "صحابه" را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند، و کارهاى خلافى که احیانا در زمان خود پیامبر (ص) یا بعد از او از بعضى از آنان سر زده با دیده اغماض بنگرند، و هر کس را در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند. در حالى که آیات فوق پاسخ دندان شکنى به این افراد مى دهد، و ضوابط "مهاجران" راستین و "انصار" و "تابعین" را دقیقا معین مى کند. در "مهاجران" اخلاص، و جهاد، و صدق را مى شمرد و در "انصار" محبت نسبت به مهاجران، و ایثار، و پرهیز از هر گونه بخل و حرص را ذکر مى کند. و در "تابعین" خودسازى و احترام به پیشگامان در ایمان، و پرهیز از هر گونه کینه و حسد را بیان مى نماید.