پاسخ به شبهات مخالفان در مورد آيه ولايت

جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند که ایرادهاى متعددى به نزول این آیه در مورد على (ع) و همچنین به تفسیر "ولایت" به عنوان "سرپرستى و تصرف و امامت" بنمایند از جمله:
1- از جمله اشکالاتى که نسبت به نزول آیه فوق در مورد على (ع) گرفته‏ اند این است که آیه با توجه به کلمه "الذین" که براى جمع است، قابل تطبیق بر یک فرد نیست، و به عبارت دیگر آیه می گوید: "ولى" شما آنهایى هستند که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند، این عبارت چگونه بر یک شخص مانند على (ع) قابل تطبیق است؟
پاسخ‏: در ادبیات عرب مکرر دیده می شود که از مفرد به لفظ جمع، تعبیر آورده شده است از جمله در آیه مباهله می ‏بینیم که کلمه "نسائنا" به صورت جمع آمده در صورتى که منظور از آن طبق شان نزول هاى متعددى که وارد شده فاطمه زهرا (ع) است، و هم چنین "انفسنا" جمع است در صورتى که از مردان غیر از پیغمبر کسى جز على (ع) در آن جریان نبود و در آیه 173 سوره آل عمران در داستان جنگ احد می ‏خوانیم: «الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا؛ همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمده ‏اند پس از آن بترسيد و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود.» و همان طور که در تفسیر این آیه در جلد سوم ذکر کردیم بعضى از مفسران شان نزول آن را در باره نعیم بن مسعود که یک فرد بیشتر نبود می دانند. همچنین در آیه 52 سوره مائده می ‏خوانیم: «یقولون نخشى‏ أن تصیبنا دائرة؛ می گویند می ترسیم به ما حادثه ناگواری برسد.» در حالى که آیه در مورد عبد الله ابى وارد شده است که تفسیر آن گذشت و هم چنین در آیه 1 سوره ممتحنه و آیه 8 سوره منافقون و 215 و 274 سوره بقره تعبیراتى دیده می شود که عموما به صورت جمع است، ولى طبق آنچه در شان نزول آنها آمده منظور از آن یک فرد بوده است.
این تعبیر یا به خاطر این است که اهمیت موقعیت آن فرد و نقش مؤثرى که در این کار داشته روشن شود و یا به خاطر آن است که حکم در شکل کلى عرضه شود، اگر چه مصداق آن منحصر به یک فرد بوده باشد، در بسیارى از آیات قرآن ضمیر جمع به خداوند که احد و واحد است به عنوان تعظیم گفته شده است. البته انکار نمی توان کرد که استعمال لفظ جمع در مفرد به اصطلاح، خلاف ظاهر است و بدون قرینه جایز نیست، ولى با وجود آن همه روایاتى که در شان نزول آیه وارد شده است، قرینه روشنى بر چنین تفسیرى خواهیم داشت، و حتى در موارد دیگر به کمتر از این قرینه نیز قناعت می شود.
2- فخر رازى و بعضى دیگر از متعصبان ایراد کرده ‏اند که على (ع) با آن توجه خاصى که در حال نماز داشت و غرق در مناجات پروردگار بود (تا آنجا که معروف است پیکان تیر از پایش بیرون آوردند و توجه پیدا نکرد) چگونه ممکن است صداى سائلى را شنیده و به او توجه پیدا کند؟
پاسخ: آنها که این ایراد را می کنند از این نکته غفلت دارند که شنیدن صداى سائل و به کمک او پرداختن توجه به خویشتن نیست، بلکه عین توجه به خدا است، على (ع) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و می ‏دانیم بیگانگى از خلق خدا بیگانگى از خدا است و به تعبیر روشن تر پرداختن زکات در نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است. نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت و باز به تعبیر دیگر آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگى مادى و شخصى است و اما توجه به آنچه در مسیر رضاى خدا است، کاملا با روح عبادت سازگار است و آن را تاکید می کند. ذکر این نکته نیز لازم است که معنى غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بى اختیار احساس خود را از دست بدهد بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براى خدا نیست بر می ‏گیرد.جالب اینکه فخر رازى کار تعصب را به جایى رسانیده که اشاره على (ع) را به سائل براى اینکه بیاید و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بیرون کند، مصداق فعل کثیر که منافات با نماز دارد، دانسته است در حالى که در نماز کارهایى جایز است انسان انجام بدهد که به مراتب از این اشاره بیشتر است و در عین حال ضررى براى نماز ندارد تا آنجا که کشتن حشراتى مانند مار و عقرب و یا برداشتن و گذاشتن کودک و حتى شیر دادن بچه شیر خوار را جزء فعل کثیر ندانسته‏ اند، چگونه یک اشاره جزء فعل کثیر شد، ولى هنگامى که دانشمندى گرفتار طوفان تعصب می ‏شود اینگونه اشتباهات براى او جاى تعجب نیست!
3- اشکال دیگرى که به آیه کرده‏ اند در مورد معنى کلمه "ولى" است که آن را به معنى دوست و یارى کننده و امثال آن گرفته‏ اند نه به معنى متصرف و سرپرست و صاحب اختیار.
پاسخ: کلمه "ولى" در اینجا نمی ‏تواند به معنى دوست و یارى کننده بوده باشد، زیرا این صفت براى همه مؤمنان ثابت است نه مؤمنان خاصى که در آیه ذکر شده که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند، و به عبارت دیگر دوستى و یارى کردن، یک حکم عمومى است، در حالى که آیه ناظر به بیان یک حکم خصوصى می باشد و لذا بعد از ذکر ایمان، صفات خاصى را بیان کرده است که مخصوص به یک فرد می شود.
4- می گویند على (ع) چه زکات واجبى بر ذمه داشت با اینکه از مال دنیا چیزى براى خود فراهم نساخته بود و اگر منظور صدقه مستحب است که به آن زکات گفته نمی شود؟!
پاسخ: اولا به گواهى تواریخ على (ع) از دسترنج خود اموال فراوانى تحصیل کرد و در راه خدا داد تا آنجا که می نویسند هزار برده را از دسترنج خود آزاد نمود، به علاوه سهم او از غنایم جنگى نیز قابل ملاحظه بود، بنابراین اندوخته مختصرى که زکات به آن تعلق گیرد و یا نخلستان کوچکى که واجب باشد زکات آن را بپردازد چیز مهمى نبوده است که على (ع) فاقد آن باشد، و این را نیز می ‏دانیم که فوریت وجوب پرداخت زکات "فوریت عرفى" است که با خواندن یک نماز منافات ندارد. ثانیا اطلاق زکات بر "زکات مستحب" در قرآن مجید فراوان است، در بسیارى از سوره ‏هاى مکى کلمه "زکات" آمده که منظور از آن همان ‏زکات مستحب است، زیرا وجوب زکات مسلما بعد از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، بوده است (آیه 3 سوره نمل و آیه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و غیر اینها)
5- می ‏گویند: ما اگر ایمان به خلافت بلافصل على (ع) داشته باشیم بالاخره باید قبول کنیم که مربوط به زمان بعد از پیامبر (ص) بوده، بنابراین على (ع) در آن روز "ولى" نبود، و به عبارت دیگر ولایت در آن روز براى او "بالقوه" بود نه "بالفعل" در حالى که ظاهر آیه ولایت "بالفعل" را می رساند.
پاسخ: در سخنان روز مرده در تعبیرات ادبى بسیار دیده می شود که اسم یا عنوانى به افرادى گفته می ‏شود که آن را بالقوه دارند مثلا انسان در حال حیات خود وصیت می کند و کسى را به عنوان "وصى" خود و  "قیم" اطفال خویش تعیین می ‏نماید و از همان وقت عنوان وصى و قیم به آن شخص گفته می شود، در حالى که طرف هنوز در حیات است و نمرده است، در روایاتى که در مورد على (ع) از پیامبر (ص) در طرق شیعه و سنى نقل شده می خوانیم که پیامبر (ص) او را "وصى" و "خلیفه" خود خطاب کرده در حالى که هیچ یک از این عناوین در زمان پیامبر (ص) نبود. در قرآن مجید نیز اینگونه تعبیرات دیده می ‏شود از جمله در مورد زکریا می خوانیم که از خداوند چنین تقاضا کرد: «فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب؛ از جانب خود ولی و جانشینی به من ببخش که وارث آل یعقوب باشد.» (مریم/ 5- 6) در حالى که مسلم است منظور از "ولى" در اینجا سرپرستى براى بعد از مرگ او منظور بوده است.
6- می ‏گویند: چرا على (ع) با این دلیل روشن شخصا استدلال نکرد؟
پاسخ: همان طور که در ضمن بحث پیرامون روایات وارده در شان نزول آیه خواندیم این حدیث در کتب متعدد از خود على (ع) نیز نقل شده است از جمله در مسند ابن مردویه" و "ابى الشیخ" و "کنز العمال" و این در حقیقت به منزله استدلال حضرت است به این آیه شریفه. در کتاب نفیس الغدیر از کتاب "سلیم بن قیس هلالى" حدیث مفصلى نقل می ‏کند که على (ع) در میدان صفین در حضور جمعیت براى اثبات حقانیت خود دلایل متعددى آورد از جمله استدلال به همین آیه بود. و در کتاب غایة المرام از ابوذر چنین نقل شده که على (ع) روز شورى نیز به همین آیه استدلال کرد.
7- می ‏گویند: این "تفسیر" با آیات قبل و بعد سازگار نیست، زیرا در آنها ولایت به معنى "دوستى" آمده است.
پاسخ: بارها گفته ‏ایم آیات قرآن چون تدریجا، و در وقایع مختلف نازل گردیده همیشه پیوند با حوادثى دارد که در زمینه آن نازل شده است، و چنان نیست که آیات یک سوره یا آیاتى که پشت سر هم قرار دارند همواره پیوند نزدیک از نظر مفهوم و مفاد داشته باشد. لذا بسیار می شود که دو آیه پشت سر هم نازل شده اما در دو حادثه مختلف بوده و مسیر آنها به خاطر پیوند با آن حوادث از یکدیگر جدا می شود. با توجه به اینکه آیه «إنما ولیکم الله؛ ولی شما تنها خداست.» (مائده/ 55) به گواهى شان نزولش در زمینه زکات دادن على (ع) در حال رکوع نازل شده و آیات گذشته و آینده همانطور که خواندیم و خواهیم خواند در حوادث دیگرى نازل شده است نمی توانیم روى پیوند آنها زیاد تکیه کنیم. به علاوه آیه مورد بحث اتفاقا تناسب با آیات گذشته و آینده نیز دارد زیرا در آنها سخن از ولایت به معنى یارى و نصرت و در آیه مورد بحث سخن از ولایت به معنى رهبرى و تصرف می ‏باشد و شک نیست که شخص ولى و سرپرست و متصرف، یار و یاور پیروان خویش نیز خواهد بود. به عبارت دیگر یار و یاور بودن یکى از شئون ولایت مطلقه است.
8- می ‏گویند: انگشترى با آن قیمت گزاف که در تاریخ نوشته ‏اند، على (ع) از کجا آورده بود؟! به علاوه پوشیدن انگشترى با این قیمت فوق العاده سنگین اسراف محسوب نمی ‏شود؟ آیا اینها دلیل بر عدم صحت تفسیر فوق نیست؟
پاسخ- مبالغه‏ هایى که در باره قیمت آن انگشتر کرده ‏اند به کلى بى اساس است و هیچ گونه دلیل قابل قبولى بر گران قیمت بودن آن انگشتر نداریم و اینکه در روایت ضعیفى قیمت آن معادل خراج شام ذکر شده به افسانه شبیه‏ تر است تا واقعیت و شاید براى بى ارزش نشان دادن اصل مساله جعل شده است، و در روایات صحیح و معتبر که در زمینه شان نزول آیه ذکر کرده ‏اند اثرى از این افسانه نیست، بنابراین نمی توان یک واقعیت تاریخى را با اینگونه سخنان پرده ‏پوشى کرد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد‏4 صفحه 430-427

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/28893