حجت اول اینکه عیسی مخلوق خدا است و خدای تعالی از کیفیت خلقت او آگهی دارد و جنابش هرگز در آگهی هایش به خطا نمی رود و او خبر داده که عیسی (ع) مخلوق من است، هر چند که پدر نداشته باشد و کسی که به دست دیگری خلق شده باشد عبد است نه رب. حجت دوم اینکه: در خلقت او چیزی زائد بر خلقت آدم نیست که باعث شود شما او را معبود بخوانید و اگر سنخ و کیفیت خلقت او مقتضی الوهیتش باشد، باید این اقتضا در آدم (ع) نیز باشد با اینکه مسیحیان آدم را معبود نمی دانند، پس باید در عیسی (ع) نیز ندانند، چون مماثلت این را اقتضا می کند.
از آیه «إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون* الحق من ربک فلا تکن من الممترین؛ به طور محقق مثل عیسی نزد خدا نظیر مثل آدم است که خدا از خاکش خلق کرد و سپس فرمان داد "باش" و او وجود یافت. تمام حق از ناحیه پروردگار تو است پس زنهار از مرددان مباش.» (آل عمران/ 59- 60) این معنا بر می آید که خلقت عیسی (ع) مانند خلقت آدم طبیعی و مادی است، هر چند که بر خلاف سنت جاریه الهی در نسلها بوده، که هر نسلی در تکون و پیدایش خود نیازمند به پدر است و نیز از ظاهر عبارت بر می آید که جمله: فیکون حکایت حال گذشته است، پس ظاهر صیغه فیکون که برای آینده است منظور نیست، چون جریان گذشته را شرح می دهد.
این منافات ندارد با جمله: «ثم قال له کن» که بر فوریت و عدم تدریج دلالت می کند، برای اینکه نسبتها مختلف است، همین موجودات عالم روی هم چه تدریجی الوجودها و چه غیر آنها مخلوق خدای سبحان است و به امر او که همان کلمه کن باشد موجود شده، هم چنان که قرآن فرموده: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون؛ فرمان نافذ خدا (در عالم) چون اراده خلقت چیزی را کند به محض اینکه گوید موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد.» (یس/ 82) چیزی که هست بسیاری از آنها وقتی با اسباب تدریجیش مقایسه شود تدریجی الوجود است، اما اگر با قیاس به خدای تعالی ملاحظه شود در آن لحاظ نه تدریج هست و نه مهلت، هم چنان که باز قرآن کریم در جای دیگر فرموده: «و ما أمرنا إلا واحدة کلمح بالبصر؛ امر ما جز یکی نیست آن هم مانند چشم بر هم زدن.» (قمر/ 50)
علاوه بر این، آن نکته عمده ای که جمله: «ثم قال له کن» در مقام بیان آن است این است که خدای تعالی در خلقت هیچ موجودی احتیاجی به اسباب ندارد، تا وضع موجودی که می خواهد خلق کند بر حسب اختلاف اسباب برایش مختلف شود، مثلا خلقت موجودی برایش ممکن و خلقت موجودی دیگر برایش محال باشد، یکی برایش آسان و دیگری دشوار باشد، یکی برایش نزدیک و دیگری دور باشد، پس هر چه او اراده کند و بفرماید: کن موجود می شود، بدون اینکه احتیاج به اسباب داشته باشد، اسبابی که در حالت عادی در پدید آمدن یک موجود دخالت دارد. «الحق من ربک فلا تکن من الممترین» این آیه مضمون آیه قبلی را با اینکه با کلمه ان و امثال آن تاکید کرده بود مجددا تاکید می کند، نظیر تاکیدی که در اصل داستان و تفصیل آن نموده و فرمود: «ذلک نتلوه علیک من الآیات و الذکر الحکیم» و در عین تاکید خاطر خطیر رسول گرامی خود را مسرت بخشیده، جنابش را دلگرم می کند، به اینکه آن جناب بر حق است و همین باعث می شود که در احتجاجهایش علیه کفار قاطعانه تر و شجاعانه تر اقدام کند.
جمله: الحق من ربک از بدیعترین بیانات قرآنی است، چون کلمه حق را مقید به کلمه من کرده که بر ابتدا دلالت می کند و هیچ حرف دیگری این معنا را نمی رسانید، مثلا اگر می فرمود: الحق مع ربک، حق با رب تو است، نه تنها آن معنا را نمی رسانید، بلکه بویی از شرک در آن احساس می شد، یعنی ممکن بود کسی خیال کند که خدای تعالی و حق، دو موجود باهمند و نیز بویی از عجز از آن احساس می شد، چون ممکن بود کسی خیال کند که خدای تعالی به خودی خود ناتوان است و حق او را یاری می کند. نکته ای که از کلمه من فهمیده می شود این است که در عالم آنچه حق است و هر قضیه و حکمی که دارای واقعیت می باشد، هر چه بوده و هر قدر هم که بدیهی باشد، همچون قضیه: عدد چهار زوج است و عدد یک نصف عدد دو است و... بدیهی و ضروری می باشد، بالاخره انسان آن را از خارج گرفته، یعنی از واقعیت هستی اخذ کرده است و واقعیت خارج، همه اش وجود و وجود همه اش از ناحیه خدای تعالی است، هم چنان که خیر همه اش از او است، و به همین جهت است که از صفات خدای تعالی است که: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون؛ در آنچه [خدا] انجام مى دهد چون و چرا راه ندارد و[لى] آنان [انسانها] سؤال خواهند شد.» (انبیاء/ 23) پس غیر او هر عملی بکند، وقتی بازخواست نمی شود که عملش حق باشد. و اما فعل خدای تعالی چون از مقوله وجود است، قهرا صورت علمیه اش جز حق نمی تواند چیز دیگری باشد. ساده تر بگوییم: فعل خدا دو جور نیست تنها یک جور است آن هم حق.
عیسی بن مریم (ع) پسر خدا و شریک او در الوهیت
یعنی بیان اینکه شخص عیسی بن مریم (ع) پسر خدا و شریک او در حقیقت الوهیت نیست، دلیلش همین است که او بشر است و از بشری دیگر متولد شده و ناچار لوازم بشریت را هم دارد. توضیح اینکه مریم (ع ) به او حامله شد و او در رحم وی نشو و نما کرد و مانند همه جنینها تربیت یافت، آن گاه او را مانند هر مادری دیگر بزائید و سپس در دامن خود تربیت نمود آن طور که سایر مادران، کودکان خود را تربیت و حضانت می کنند و سپس شروع کرد با خوردن و نوشیدن و سایر حالات طبیعی یک انسان زنده نشو و نما کردن و مانند سایر موجودات زنده و طبیعی دستخوش عوارض شدن، گرسنه و سیر گشتن، خوشحال و ناراحت شدن، لذت و الم بردن، تشنه و سیراب گشتن، خوابیدن و بیدار شدن، خسته و راحت شدن، و سایر لوازم دیگر یک موجود طبیعی را به خود گرفتن. اینها آن اموری است که همه از آن جناب در مدتی که در بین مردم بوده مشاهده شد، چیزی نیست که هیچ عاقلی در آن شک کند و نیز هیچ عاقلی شک ندارد در اینکه چنین کسی انسانی است مانند سایر انسانها و افراد دیگر از این نوع و وقتی عیسی ع چنین موجودی باشد قهرا مخلوقی است مصنوع، آن طور که سایر افراد این نوع مخلوقند و مصنوع، و از این جهت هیچ تفاوتی با دیگران ندارد.
اما مساله صدور معجزات و خوارق عادت به دست او، از قبیل زنده کردن مردگان و خلقت کردن مرغان و شفا دادن به کوران و برصیها، و همچنین خوارقی که در پدید آمدنش بوده، از قبیل تکون یافتنش بدون پدر، همه و همه اموری است خارق العاده، یعنی غیر مالوف و غیر معمول در سنت جاری در عالم طبیعت و یا به عبارت دیگر نادر الوجود (و هر تعبیری که می خواهید بکنید ولیکن هر تعبیری که برایش بکنید نمی توانید آنها را امری محال بدانید)، برای اینکه عقل دلیلی بر محال بودن آن ندارد، علاوه بر اینکه کتب آسمانی همه گویای این هستند که آدم ابوالبشر نه پدر داشت و نه مادر، و انبیای خدا از قبیل: صالح و ابراهیم و موسی (ع) هم از اینگونه خوارق عادات بسیار داشتند و کتب آسمانی همه گویای بر معجزات ایشان است، بدون اینکه الوهیتی برای آنان اثبات کنند و آن حضرات را از انسان بودن خارج و سنخ خدایی به آنان بدهند. و این طریق استدلال، همان است که در این آیه آمده است: «لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة و ما من إله إلا إله واحد ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و أمه صدیقة کانا یأکلان الطعام، انظر کیف نبین لهم الآیات، ثم انظر أنی یؤفکون؛ محققا کسانی که گفتند: عیسی سومین خدا از سه خدا است، کافر شدند، چون هیچ معبودی به جز معبود یکتا نیست. مسیح پسر مریم به جز رسولی نبوده که قبل از او نیز رسولانی بوده اند و درگذشته اند و مادرش (در ادعای اینکه او را بدون شوهر زائیده) راستگو بوده، او و پسرش طعام می خوردند، تو ای پیامبر ببین که چگونه آیات را برای این مردم بیان می کنیم و سپس ببین که چگونه دروغها به ما می بندند.» (مائده/ 75)
اگر از میان همه افعال، خوردن مسیح را به رخ مسیحیان کشید، برای این بود که خوردن از هر عمل دیگر بر مادیت و احتیاج او بیشتر دلالت می کند و احتیاج و مادیت با الوهیت منافات دارند، چون هر کسی می فهمد که شخصی که به خاطر طبیعت بشریش گرسنه و تشنه می شود و با چند لقمه سیر و با شربتی آب سیراب می گردد، از ناحیه خودش چیزی به جز حاجت و فاقه ندارد، حاجتی که باید دیگری آن را برآورد، با این حال الوهیت چنین کسی چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آخر کسی که حاجت از هر سو احاطه اش کرده و در رفع آن حوائج نیاز به خارج از ذات خود دارد فی نفسه ناقص و مدبر به تدبیر دیگری است و اله و غنی بالذات نیست، بلکه مخلوقی است مدبر به ربوبیت کسی که تدبیر او و همه عالم به وی منتهی می شود.
آیه شریفه زیر هم ممکن است به همین معنا ارجاع شود که می فرماید: «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم، قل فمن یملک من الله شیئا، إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و أمه و من فی الأرض جمیعا؟ و لله ملک السماوات و الأرض و ما بینهما، یخلق ما یشاء، و الله علی کل شیء قدیر؛ محققا کافر شدند کسانی که گفتند: الله همان مسیح پسر مریم است، بگو اگر چنین است، پس کیست که اگر خدا بخواهد مسیح بن مریم را و مادرش را هلاک کند و حتی همه کسانی که در زمین هستند، هلاک کند جلوی او را بگیرد؟ و چگونه چنین کفریاتی را معتقد شده اند، با اینکه ملک آسمانها و زمین و آنچه بین این دو است از خدا است، او است که هر چه بخواهد خلق می کند و خدا بر هر چیز توانا است.» (مائده/ 17)