مسیحیان و پسر خدا بودن عیسی

این فکر که خدا دارای فرزند است، می‏دانیم که وجود داشته است، یکی در مسیحیت: «المسیح ابن الله» (مریم/ 30) گفتند مسیح پسر خداست، و دیگر در کفار جاهلیت می‏گفتند فرشتگان فرزندان خدا و بنات الله هستند، و بت پرستی شان از فرشته پرستی سرچشمه می‏گرفت و فرشته پرستی شان‏ از این فکر که فرشتگان دختران خدا هستند، منتها وقتی که تاریخ خیلی طول‏ می‏کشد، نسلهای بعد که می‏ آیند در مقابل بت می ایستند توجه ندارند که این‏ بتها هیکلهایی است که برای فرشتگانی ساخته‏ اند و فرشته را پرستش می‏کنند چون دختر خداست. این فکرها در آنها نیست. ولی آنهایی که واردتر بودند، تا می‏ گفتند چرا بتها را پرستش می‏ کنید، می ‏گفتند به اعتبار اینکه مثل و مثال و تمثیل فرشتگان هستند. فرشتگان را چرا می ‏پرستید؟ چون دختران خدا هستند، بچه‏ های خدا هستند. (پرستش) بچه خدا مگر اشکالی دارد؟! آقازاده را مردم احترام می ‏کنند، خدازاده را نباید احترام کرد؟ هر احترامی‏ که به آقا مردم می‏کنند می‏گویند به آقازاده هم باید همان قدر احترام کرد. خوب، هر کاری که در مورد خدا باید انجام داد در مورد خدازاده هم باید انجام داد. پس فکر فرزند داشتن خدا ریشه ‏ای در بت پرستی‏های‏ عرب جاهلیت هم داشته است.

مسأاله پدر و پسر بودن خدا و مسیح در انجیل‏هاى موجود
تورات و انجیل‏هاى موجود در دست ما، از یک سو صراحت دارند بر اینکه خداى تعالى یکى است و از سوى دیگر انجیل به صراحت می گوید مسیح پسر خدا است! و از دیگر سو تصریح میکند به اینکه این پسر همان پدر است و لا غیر. حتى اگر مسأله پسرى را حمل میکردند بر صرف احترام و برگشت گیرى باز قابل اغماض بود، این کار را هم نکردند با اینکه در مواردى از انجیل به این معنا تصریح شده، از آن جمله میگوید: «و من به شما میگویم دشمنان خود را دوست بدارید و براى لعنت کنندگان خود آرزوى برکت کنید و به هر کس که با شما دشمنى کرد احسان نمائید و هر کس که شما را از خود راند و ناراحت کرد شما با او پیوند کنید تا فرزندان پدر خود شوید، همان پدرى که در آسمان‏ها است، چون او است که خورشیدش را هم بر نیکان می تاباند و هم بر بدان، و بارانش را هم بر صدیقین می باراند و هم بر ظالمان، و اگر تنها کسى را دوست بدارید که او شما را دوست میدارد، دیگر چه اجرى میخواهید داشته باشید؟ مگر عشاران غیر این میکنند؟ و نیز اگر تنها به برادران خود سلام کنید باز چه فضیلتى براى شما خواهد بود؟ مگر بت ‏پرستان غیر از این می کنند؟ پس بیائید مانند پدر آسمانیتان کامل باشید که او کامل است». و نیز در همین انجیل است که: «همه مراحم خود را در برابر مردم و به منظور خودنمایى بکار نبندید که در این صورت نزد پدرتان که در آسمان‏ها است اجرى نخواهید داشت».
و نیز در همان کتاب درباره نماز میگوید: «شما نیز این طور نماز بخوانید: اى پدر ما که در آسمان‏هایى، نام تو مقدس است....» و نیز آمده: «پس اگر جفاکاریها و خطاهاى مردم را ببخشید پدر آسمانیتان هم خطاهاى شما را میبخشد»، (همه این سه فقره که نقل کردیم در اصحاح ششم از انجیل متى است). و نیز میگوید: «شما نیز مانند پدر رحیمتان رحیم باشید. و به مریم مجدلیه میگوید: برو نزد برادرانم و به ایشان بگو من به سوى پدرم که پدر شما نیز هست و به سوى الهم که اله شما نیز هست صعود خواهم کرد.» پس این عبارات و امثال آن که از سه انجیل نقل کردیم کلمه پدر را که بر خداى تعالى و تقدس اطلاق کرده، هم در مورد عیسى اطلاق کرده و هم در مورد غیر عیسى، و این بطورى که ملاحظه کردید صرفا جنبه تشریفات و امثال آن را دارد.
هر چند که از بعضى دیگر از عبارات آنها از پسرى و پدرى صرف تشریف استفاده نمی شود، بلکه نوعى از استکمال را می رساند، استکمالى که وقتى در انسانى محقق شود سرانجام او را با خدا متحد می کند، نظیر این عبارت: «یسوع - مسیح- به این کلام سخن گفت و چشمان خود را به آسمان بلند کرد و گفت: اى پدر! آن ساعت مقرر فرا رسید، پسرت را تمجید کن، تا پسرت هم تو را تمجید کند، آن گاه دعائى را که براى رسولان از شاگردانش ‏کرد نقل می کند و آن گاه میگوید: و من این درخواست را تنها براى اینان نمی کنم بلکه در مورد کسانى هم که به زبان به من ایمان آورده‏ اند مسئلت دارم، تا همه آنان یکى شوند، همانطور که تو اى پروردگار من ثابت شدى و من نیز در تو ثابت شدم، مسئلت دارم تا آنها نیز در من و تو یکى شوند و تا همه عالم ایمان آورند که تو مرا فرستادى و من به ایشان مجد و آبرو دادم، آن مجدى که تو به من دادى، آرى تا همه یکى شوند، آن چنان که ما یکى شدیم، من در آنها و تو در من و همه آنها براى یکى کامل شوند تا همه عالم بدانند که تو مرا فرستادى و من ایشان را دوست می دارم، آن طور که تو مرا دوست می دارى».
گفتیم: با اینکه انجیل‏ها صراحت دارد بر اینکه منظور از پسرى و پدرى صرف تشریف است، این کار را نکردند، یعنى عنوان پدرى و فرزندى را حمل بر تشریف نکردند، در اینجا میگوئیم در انجیل‏ها کلماتى هست که نمی شود آنها را حمل بر تشریف و احترام کرد (و شاید به خاطر وجود این کلمات بوده که مسیحیان دست به چنان حملى نزده ‏اند) نظیر اینکه میگوید: «لوقا به عیسى گفت: اى آقا ما نمی دانیم تو به کجا میروى؟ و چگونه میتوانیم راه را بشناسیم؟ عیسى به او گفت: خود من آن طریقم، به حق سوگند و به زندگى قسم که احدى به سوى پدرم نمی آید، مگر به وسیله من، اگر شما مرا شناخته بودید پدر مرا هم شناخته بودید، و از همین الان او را می شناسید چون او را هم دیدید. فیلبس پرسید: اى سید پدر را به ما نشان بده، دیگر چیزى نمی خواهم، یسوع گفت: اى فیلبس من در همه این زمان‏ها با شما بودم ولى شما نمی شناختید، هر کس مرا ببیند پدر را دیده است. با این حال چگونه تو میگویى پدر را به ما نشان بده؟ مگر هنوز ایمان نیاورده ‏اى که من در پدر حلول کردم و پدر در من حلول کرده است و این سخنى که دارم برایتان میگویم (نیز) از ذات من به تنهایى صادر نمی شود بلکه از من و از پدر که الحال در من است صادر میشود، او است که دارد این کارها را میکند، باورم کنید که میگویم من در پدرم و پدرم در من است» (انجیل یوحنا، اصحاح چهاردهم).

و نیز در انجیل است که: «لیکن من از الله خارج شدم و آمدم و از پیش خود نیامدم بلکه او مرا فرستاده.» (انجیل یوحنا، اصحاح هشتم). و نیز میگوید: «من و پدرم هر دو یک موجودیم.» (انجیل یوحنا، اصحاح دهم) و نیز سخنى را که به شاگردانش گفته چنین حکایت میکند: «بروید و تمامى امت‏ها و اقوام را شاگردان من کنید و ایشان را به نام پدر و پسر و روح القدس غسل تعمید بدهید (تعمید مراسمى است از واجبات کلیسا که هر مسیحى باید آن را انجام دهد تا از گناهان پاک شود)» (انجیل متى، اصحاح بیست و هشتم). و نیز میگوید: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و خدا همان کلمه بود، این از اول نزد خدا بود، هر چیزى به وسیله او وجود یافت و به غیر او چیزى وجود نیافت، از آن جمله حیات هم به وسیله او وجود یافت و حیات نور مردم است». (انجیل یوحنا، اصحاح اول) پس اگر می بینیم نصارا قائل به سه خدایى شدند علتش همین کلمات انجیل‏ها است.
و منظور نویسندگان انجیل‏ها این بوده که هم توحید را که مسیح (ع) در تعلیماتش به آن تصریح می کرده حفظ کنند، هم چنان که در انجیل مرقس اصحاح دوازدهم میگوید: «اول هر یک از وصایا (ى من این است که) اى اسرائیل رب اله تو واحد است و تنها او رب تو است و هم پسر بودن مسیح براى خدا را حفظ کنند (و نتیجه ‏اش این تناقض‏ گوییها شده است)». و حاصل گفتارشان (هر چند که به معناى معقول و قابل تصورى برنمی گردد) این است که ذات خدا جوهر واحدى دارد و این حقیقت واحده سه اقنوم دارد و منظورشان از کلمه: اقنوم آن صفتى است که نحوه ظهور و بروز هر چیزى و تجلیش براى غیر با آن باشد، اما نه به طورى که صفت غیر موصوف باشد و اقنوم‏هاى سه‏ گانه که خداى تعالى با آنها جلوه و ظهور کرده، عبارت است از اقنوم هستى و اقنوم علم که همان کلمه است و اقنوم حیات که همان روح است. و این اقنوم‏هاى سه‏ گانه است که یکى را پدر و دیگرى را پسر و سومى را روح میگویند، اولى یعنى پدر را اقنوم وجود، و دومى را که اقنوم علم و کلمه است پسر و سوم را که اقنوم حیات است روح نامیدند.
و این اقانیم سه ‏گانه عبارتند از: پدر، پسر و روح القدس، اول اقنوم وجود و دوم اقنوم علم و کلمه، و سوم اقنوم حیات است، پس پسر- که کلمه و اقنوم علم است-، از ناحیه پدرش- که اقنوم وجود است- به همراهى روح القدس- که اقنوم حیات است و اشیاء به وسیله‏ آن روشنى می گیرند- نازل شد. آن گاه در تفسیر این اجمال اختلافى عظیم راه انداخته ‏اند، از همین جا به شعبه‏ ها و مذاهب بسیارى منشعب شده ‏اند که از هفتاد مذهب هم تجاوز می کند. اما آیا کسانیکه بیان داشته اند که عیسی پسر خداست، خواسته‏ اند مجازی بگویند یعنی خواسته ‏اند بگویند که این قدر به خدا نزدیک‏ است که یک پسر به پدرش نزدیک است. در اینکه خود حضرت عیسای مسیح‏ چنین چیزی نگفته است شکی نیست. اصلا عقیده ما مسلمانها و نص قرآن کریم‏ این است که عیسی مردم را به یگانه ‏پرستی و خداپرستی دعوت کرده و خودش‏ را فقط بنده خدا معرفی کرده است. در این بحثی نیست، صحبت در این‏ است که این کلمه ابن الله که اینها می‏گویند، چه می‏گویند؟ وقتی‏ که ما به معتقدین به ابن الله مراجعه می‏ کنیم می‏ بینیم این مطلبی را که شما می‏گویید نمی ‏گویند. شما هنوز هم در تعبیرات مسیحیها می ‏بینید می‏گویند خدای ما مسیح. پدر و پسر و روح القدس را در عین اینکه سه چیز می‏دانند یکی هم می‏دانند: خدای ما به آسمان رفت و خدای ما از آسمان‏ خواهد آمد، خدای ما مسیح.
قرآن که در آن زمان با این صراحت این را نفی‏ کرد، خود مسیحیهای آنوقت نگفتند ما که واقعا به چنین مطلبی معتقد نیستیم، خودشان از خودشان دفاع نکردند چون واقعا به چنین چیزی معتقد بودند. نگفتند ما این تعبیر را که می‏گوییم مجاز را می‏گوییم، ما که‏ نمی‏ گوییم واقعا این پسر خداست. و در عصرهای بعد هم هر زمان علمای مسیحی‏ آمدند با علمای مسلمین مباحثه کردند، از خدایی مسیح و از پسر خدا بودن‏ مسیح یک قدم پایین‏ تر نیامدند. در زمان ما ممکن است عده ‏ای پیدا بشوند بگویند ما می‏گوییم پسر خدا ولی مقصودمان چیز دیگری است. بسیار خوب ما هم حرفی نداریم، در واقع بیایند حرف خودشان را پس بگیرند. ما خیلی‏ خوشحال هم می‏ شویم که عده ‏ای بیایند حرف خودشان را پس بگیرند و بگویند ما دیگر اگر می‏ گوییم پسر خدا یعنی محبوب خدا، مقصودمان بیش از این‏ نیست. ما حرفی نداریم. ولی این عقیده در گذشته واقعا این جور نبوده.
این دیگر متن کتابهای گذشته است، چه کتابهایی که خود آنها نوشته‏ اند و چه مناظراتی که مسلمین با آنها می‏کرده‏ اند. از جمله آن مناظره معروف‏ حضرت رضا است در مجلس مأمون با جاثلیق. جاسلیق معرب همین کاتولیک‏ است. به آن عالم می‏گفتند جاثلیق. حضرت رضا با یک مهارتی از او یک‏ اقراری گرفتند. چون او مدعی الوهیت مسیح بود، حضرت فرمود که حضرت‏ مسیح بسیار پیغمبر خوبی بود، بسیار صفات خوبی داشت، بسیار چنین بود، یک عیب در کارش بود. (جاثلیق با خود گفت) چطور یک پیشوای مسلمان‏ می‏گوید یک عیب در مسیح بود؟ مسیح که در قرآن خیلی تنزیه شده است! گفت: چه عیبی؟ فرمود: عیبش این بود که کم عبادت می‏کرد. گفت: مسیح‏ کم عبادت می‏کرد؟! مسیح تمام عمرش در حال عبادت بود. فرمود: کی را عبادت می‏کرد؟ ما باید همان را عبادت کنیم که مسیح او را عبادت می‏کرد. پس خودت اقرار می‏کنی که مسیح اصلا کارش عبادت کردن بود، پس چرا به‏ او می‏گویی خدا؟ مسلم اینها بدعتهاست و حتی خود مستشرقین اروپایی ریشه‏ این معتقدات انحرافی درباره مسیح یعنی ریشه تثلیث را پیدا کرده ‏اند که‏ از کجا آمده است. معتقدند که تثلیث مسیحی از هند آمده، قبل از ثالوث‏ مسیحی ثالوث هندی وجود داشته، و توانسته ‏اند نشان بدهند که ثالوث هندی‏ که آنها اصلا غرق در بت‏ پرستی بودند چگونه وارد دنیای مسیحیت شد و مسیحیت را که در اصل یک دین توحیدی بود آلوده کرد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 67 و 71-70

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- ج‏3 صفحه 452-449

  3. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 275-274

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/29062