تأثیر مباحث الهیات ائمه علیهم السلام در عقل شیعی

ما شیعیان باید اعتراف کنیم که بیش از دیگران درباره کسی که افتخار نام پیروی او را داریم ظلم و لااقل کوتاهی کرده ایم، اساسا کوتاهی های ما ظلم است. ما نخواسته و یا نتوانسته ایم امام علی (ع) را بشناسیم، بیشتر مساعی ما درباره تنصیصات رسول اکرم (ص) درباره علی (ع) و سب و شتم کسانی است که این نصوص را نادیده گرفته اند بوده است نه درباره شخصیت عینی مولا علی.
غافل از اینکه این مشکی که عطار الهی به حق معرف اوست خود بوی دلاویزی دارد و بیش از هر چیز لازم است مشام ها را با این بوی خوش آشنا کرد یعنی باید آشنا بود و آشنا کرد، معرفی عطار الهی به این منظور بوده که مردم با بوی خوش آن آشنا شوند نه اینکه به گفته عطار قناعت ورزند و تمام وقت خویش را صرف بحث در معرفی وی کنند نه آشنایی با او. آیا اگر نهج البلاغه از دیگران می بود با او همین گونه رفتار می شد؟ کشور ایران کانون شیعیان علی (ع) است و مردم ایران فارسی زبانند، شما نگاهی به شرح ها و ترجمه های فارسی نهج البلاغه بیافکنید و آنگاه درباره کارنامه خودمان قضاوت کنید.
طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت (ع) و تجزیه و تحلیل آن مسائل که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی در آید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود، راهی است که خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه اهل بیت (ع) به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن کریم آن حقایق را ابراز و اظهار نمودند.
اگر توبیخی هست متوجه دیگران است که این راه را نرفتند و وسیله را از دست دادند. تاریخ نشان می دهد که از صدر اسلام، شیعه بیش از دیگران به سوی این مسائل گرایش داشته است، در میان اهل تسنن گروه معتزله که به شیعه نزدیک تر بودند گرایشی بدین جهت داشتند، ولی چنان که می دانیم مزاج اجتماعی جماعت آن را نپذیرفت و تقریبا از قرن سوم به بعد منقرض شدند احمد امین مصری در جلد اول "ظهرالاسلام" این مطلب را تصدیق می کند.
به طور کلی اخبار و احادیث شیعی و همچنین دعاهای شیعی، از نظر معارف الهی و همچنین از نظر سایر مضامین، با اخبار و احادیث و دعاهای مسلمانان غیر شیعی، قابل مقایسه نیست، مسائلی که در اصول کافی یا توحید صدوق یا احتجاج طبرسی مطرح است، در هیچ کتاب غیر شیعی مطرح نیست.
آنچه در کتب غیر شیعی، در این زمینه مطرح است احیانا مسائلی است که میتوان گفت قطعا مجعول است زیرا بر خلاف نصوص و اصول قرآنی است و بوی تجسیم و تشبیه می دهد. اخیرا هاشم معروف حسنی در کتابی که به نام "دراسات فی الکافی للکلینی و الصحیح للبخاری" تالیف کرده است ابتکار خوبی به خرج داده، مقایسه مختصری میان صحیح بخاری و کافی کلینی از نظر روایات مربوط به الهیات به عمل آورده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 38-40

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/2918