نقش اهالی خراسان در ترویج اسلام و بسط آن

سرزمین كهن خراسان از سپیده دم تاریخ ایران تا عصر حاضر، فراز و نشیب هاى بسیار به خود دیده است. اما به گونه اى شگفت در برابر رویدادهاى سهمگین، بر پاى ایستاده و بالیده است. در اعصار گذشته آبادی هاى كوچك و بزرگ این سرزمین بستر زایش و رویش اسطوره ها بوده اند و آثار برجاى مانده در جاى جاى این سرزمین پهناور از تاریخ و فرهنگ مردم و سرزمینى سخن مى گوید كه سهمى عظیم در تمدن جهانى داشته اند. خراسان در عهد باستان یكى از اقلیم هاى هشتگانه بود. در دوران اسلامى نیز یكى از ایالتهاى شرق ممالك اسلامى بود. اصطلاح «خراسان بزرگ» كه بخش قابل توجهى از ولایات شرقى را در برمى گرفته است، پس از اسلام متداول شد، به طورى كه اعراب مسلمان، خراسان را واحد مستقل و كشورى جداگانه به شمار مى آوردند. در دهه دوم هجرى با شروع فتوحات مسلمانان در ایران، بخشهایى گوناگون از سرزمینهاى امپراتورى ساسانى به تصرف مسلمین درآمد و به تدریج تا پایان دهه سوم هجرى قمرى، قسمتهاى زیادى از ولایات از جمله بخشى از خراسان فتح شد. با قتل یزدگرد سوم، آخرین بازمانده ساسانى، اشرافیت محلى و مرزبانان نواحى خراسان چون امید خود را به تجدید حیات دولت ساسانى از دست دادند و بدون جنگ تسلیم شدند، قسمت اعظم سرزمین خراسان به تصرف مسلمانان درآمد.
لسترنج حدود خراسان را كه در عصر اسلامى از نظر وسعت محدودتر شده بود چنین توصیف مى كند: «ابتدا بر تمام ایالات اسلامى كه در سمت خاور كویر لوت تا كوههاى هند واقع است اطلاق مى شد و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر را در شمال خاورى به استثناى سیستان و قهستان در جنوب شامل مى گردید ولى بعدها این حدود هم دقیق تر و كوچكتر گردید تا آنجا كه مى توان گفت خراسان از سمت شمال خاورى از رود جیحون به آن طرف را شامل نمى شد ولى همچنان تمام ارتفاعات ماوراى هرات را در برداشت كه اكنون شمال باخترى افغانستان است در عین حال بلادى كه در منطقه علیاى رود جیحون یعنى در ناحیه پامیر واقع بودند جزء خراسان یعنى داخل در حدود آن ایالت محسوب مى شدند. فتح «خراسان » به دلیل ویژگیهاى متعدد ناحیه براى مسلمانان داراى اهمیت خاصى بود زیرا:

1 - در طول تاریخ، خراسان یكى از ایالتهاى مهم و وسیع ایران بود. بنابراین فتح این سرزمین براى عربها یكى از پیروزیهاى مهم به شمار مى آمد و با تسخیر آن بخش وسیعى از امپراتورى ایران در اختیار مسلمانان قرار مى گرفت و اصول و قوانین اسلامى بر این گستره حاكم مى شد.

2 - خراسان محل عبور جاده هاى مهم تجارى آن زمان بود. «راه ابریشم» در شمال و «جاده ادویه» در جنوب، مسیر گذر كاروانهاى تجارى از شرق به غرب و از شمال به جنوب بودند. در آن زمان تجارت و گله دارى مهمترین شیوه هاى امرار معاش در شبه جزیره عربستان محسوب مى شدند. بازرگانان عرب از یمن تا سوریه در رفت و آمد بودند و از این طریق مبادلات تجارى میان «سوریه»، «فلسطین» و «مصر» با «حبشه» و «هندوستان» برقرار مى شد، «مكه » نیز كه بر سر راه كاروان رو سوریه یمن قرار داشت، در واقع به منزله بارانداز و محل انتقال كالاها بود. بنابراین بازرگانى در آن رونق بسیارى داشت. بنابراین با دستیابى به خراسان و جاده هاى تجارى مهم آن، مسلمانان عرب مى توانستند به سهولت در این مسیرها رفت و آمد كنند و ضمن سود جستن از حمل كالاهاى تولیدى مشرق زمین به بازارهاى مصرف اروپا، از سایر تجار نیز حق ترانزیت دریافت كنند.

3 - موقعیت جغرافیایى خراسان به گونه اى بود كه با فتح آن، مسلمانان مى توانستند از یك سو خود را به «ماوراءالنهر» و «آسیاى مركزى» برسانند و از سوى دیگر در هندوستان و شرق دور نفوذ كنند. با راهیابى به این نواحى هم قلمرو اسلام را گسترش مى دادند و اصول و عقاید اسلامى منتشر مى كردند و هم از منافع اقتصادى نواحى برخوردار مى شدند.

4 - وسعت زیاد خراسان و تنوع جغرافیایى آن، شرایط مساعد تولید انبوه انواع بسیار كالاها را فراهم مى كرد، به همین دلیل خراسان یكى از مناطق تجارى ایران بود. بنابراین عربها با هدف گسترش اسلام در تمام قلمرو حكومت «ساسانیان»، تكمیل فتوحات خود در ایران، بهره بردارى از منافع اقتصادى خراسان، نشر اسلام در ماوراءالنهر و كشورهاى واقع در مشرق ایران، به سوى خراسان حركت كردند.
درباره وضعیت خراسان در آغاز فتوحات مسلمانان، مطالب بسیار در آثار مورخان و جغرافى نویسان قرنهاى اولیه اسلامى وجود دارد. از جمله نوشته اند كه در اوایل فتوح اسلام، هرات و بادغیس و پوشنج تحت فرمان امیرى بود كه بلاذرى از او به عنوان عظیم یاد مى كند و در عهد ساسانیان و مقارن با فتوحات مسلمانان، نیشابور، و مرو و سرخس هر یك جداگانه مرزبانى داشتند و فرمانرواى طوس كنارنگ نام داشته است.
پرفسور س. ا. حسن درباره چگونگى فتح خراسان توسط مسلمین نوشته است كه چون اعراب در ادامه تصرفاتشان به سوى شرق به خراسان رسیدند، در هیچ یك از نواحى مورد بحث، حكومت مقتدرى كه بتواند ایستادگى كند وجود نداشت و در حقیقت از عصر سقوط امپراتورى كوشان به بعد در آسیاى مركزى وضع چنین بوده است به استناد منابع تاریخى، اگر چه دروازه هاى ایران در عهد خلیفه دوم گشوده شد، اما نواحى دور افتاده ایران تا نخستین دوران حكومت امویان به تصرف مسلمانان درنیامد اما در دوره خلافت عثمان بخشهاى مختلف خراسان به دست عبدالله بن عامربن كریز فتح شد. به روایت دیگر در فاصله سالهاى 29 تا 34 ه. ق همزمان با اوضاع سخت براى یزدگرد سوم و اقوام ایرانى، عربهاى مسلمان تا جنوب شرقى سمرقند پیش رفتند و این ولایت را پس از تصرف خراب كردند و پیمانى با مردم ماوراءالنهر بستند. لشكركشى ابن عامر نخستین لشكركشى مسلمانان به خراسان است كه به سال 30 ه. ق یعنى حدود یك سال قبل از كشته شدن یزدگرد سوم، آخرین امپراتورى ساسانى صورت گرفته است. مسلمانان پس از ورود به خراسان شهرهاى بلخ و مرو و هرات را متصرف شدند و نیروهاى احنف بن قیس و به قولى عبدالله بن حازم به سوى شهرهاى خراسان عزیمت كردند و جام و باخرز در نخستین مرحله و جوین در مرحله بعدى تصرف شد. مسلمانان به تدریج تمام خراسان را فتح نمودند. پیشروى هاى نظامى مسلمین در دوران امویان ادامه یافت و این امر، اعراب را از نارضایى بازمى داشت. اما سیاست عربى امویان و تبدیل خلافت به نوعى از سلطنت موروثى و عوامل استان قهستان و خراسان و قسمتى از سیستان دیگر موجبات نارضایتى موالى، به ویژه خراسانیان را فراهم ساخت تا آنجا كه سرانجام به سقوط بنى امیه به دست خراسانیهاى طرفدار آل عباس انجامید. دوران خلافت بنى امیه براى ایران، دوران ادامه فتوح اسلامى خاصه در خراسان و ماوراءالنهر، و همچنین دوره مهاجرت اعراب مسلمان به داخل بلاد ایران به ویژه خراسان است. در این دوران اعراب مسلمان گروه گروه به این سرزمین مهاجرت كردند. از جمله در سال 51 هجرى، پنجاه هزار سپاهى با خانواده خویش به نواحى مختلف خراسان مهاجرت نمودند. بخش عمده مهاجران از بصره به خراسان آمدند و در مشرق خراسان و سیستان غلبه با طوایف بكر و تمیم و در مغرب خراسان و حدود قومس با طوایف قیس بود. اعراب مسلمان مهاجر در خراسان به تدریج با آداب و رسوم ایرانى آشنا شدند و با ایرانیان روابط خویشاوندى برقرار كردند. اما خراسانیان از حضور اعراب چندان خشنود نبودند و اعراب مهاجر نیز همان تعصب ها و اختلافهاى دیرین اعراب قحطانى و عدنانى را با خود همراه داشتند. این اختلافات و رقابتها، از جمله عوامل انحطاط و سقوط بنى امیه شد به خصوص كه سیاست مبنى بر تبعیض عرب بر عجم و دیدگاه برترى طلبانه آنان نسبت به موالى نیز به تدریج مسلمین غیر عرب را آشكارا به مخالفت با آنان واداشت.
امویان در جمع آورى و وصول خراج در ولایات خراسان كه از ولایات دور افتاده، نسبت به سرزمینهاى عرب ها به شمار مى آمد، غالبا با خشونت رفتار مى كردند. لبه تیز تیغ حكام بنى امیه متوجه موالى ها بود و خشونت و قساوت در اخذ مالیات و هدایا باعث بروز و افزایش نارضایى مردم خراسان از دستگاه بنى امیه مى گردید. مردم خراسان نیز متابعت نمى كردند تا آنجا كه نقل شده است، بعضی از خلفاى اموى معتقد بودند كه باید در خراسان با تازیانه و شمشیر حكومت كرد.
یكى دیگر از مشكلات سیاسى بنى امیه چنین بود كه براى اداره سرزمینهاى اسلامى، قلمرو خلافت را به دو قسمت عراق و شمال آفریقا تقسیم كرده بودند و براى هر كدام امیرى وجود داشت كه زیر نظر خلیفه انجام وظیفه مى كرد و حاكم خراسان را هم چون حكام دیگر ولایات عراق را امیر عراق تعیین مى كرد. خلفا به دلیل واگذارى امور به ایران و دور بودن بعضى از ایالات و ولایات بر اداره امور تسلط نداشتند و خراسان با آن كه زود تسلیم فاتحان عرب شد، به سبب دورى از مركز خلافت اغلب نا آرام بود و مكرر با فاتحان درآویخت و سر به شورش برآورد، به گونه اى كه در زمان امویان مكرر به خراسان لشكركشى شد. در طى یك قرن از شروع فتوحات در خراسان، عملكرد خلفاى بنى امیه چنان بود كه جز حكومت عربى اسم دیگرى بر آن نمى توان گذاشت و این امر موجب قیامهاى متعدد ضد اموى در خراسان گردید كه از جمله مهمترین آنها قیام یحیى بن زید در 125 ه. ق است. قیامهاى خراسانیان یكى پس از دیگرى توسط بنى امیه سركوب شد و مردم خراسان به تدریج به جناحهاى مخالف سیاسى، یعنى آل على (ع) و آل عباس گرایش یافتند و نهضتى شكل گرفت كه رهبرى آن را ابومسلم خراسانى عهده دار گردید. به نوشته دینورى، در اواخر قرن اول هجرى، علاوه بر مردم خراسان، روحیه قیام در میان مردم دیگر نقاط ایران نیز بروز كرد و همگان با هدف اضمحلال بنى امیه آماده قیام شدند و قهرمان نهضت خراسان نیز بخوبى توانست از این روحیه مخالفت جویانه خراسانیان بهره برد و مردم را به ضد بنى امیه بسیج كند. دعوت عباسیان در خراسان را، ابومسلم، كه از طرف ابراهیم امام به رهبرى نهضت عباسى در خراسان منصوب شده بود، رونق داد. در 25 رمضان سال 129 ه. ق قیام سیاه جامگان از سفیدنج مرو آغاز شد و با مبارزات موالى هاى ناراضى خراسان اوج گرفت. كوشش نصربن سیار والى بنى امیه در خراسان نافرجام ماند و با پیشروى نیروهاى نهضت به جانب مركز خلافت اسلامى، در سال 132 ه. ق، پس از یك صدسال به سلطه امویان در ایران پایان داده شد. ایام دولت عربى اموى در ایران به همت خراسانیان به سرآمد و راه براى به قدرت رسیدن عباسیان گشوده شد. رهبر این نهضت ضد اموى ابومسلم خراسانى بود كه سپاه خراسان را به عراق برد و خلافت بنى امیه را برچید و بنى عباس را روى كار آورد. در این هنگام بنى عباس تحت سلطه مردمان خراسان بودند و سپاه خراسان تكیه گاه خلافت بود. در این دوران خراسان اهمیت فراوان یافت و ابومسلم مرو را مقر امارت خود ساخت و خلفاى عباسى سازمانهاى سیاسى و ادارى را از ایرانیان اقتباس كردند. با غلبه بنى عباس، عراق بر شام تفوق یافت و خراسان كه كانون اصلى حركت ضد اموى بود، مدتى در قبضه قدرت قرار گرفت. در این دوران خراسان مركز تحولات و رویدادهاى مهم سیاسى شد. قیامهاى متعددى در خراسان رخ داد كه به نوشته نرشخى، از جمله مهمترین این قیامها، قیام شیعى شریك بن شیخ المهرى بود كه در 133 ه. ق فرو نشانده شد. اهالی خراسان در ترویج دین اسلام سهم به سزایی دارند، پس از اینكه اهالی خراسان و نواحی شرقی ایران بر ضد خلافت ضد اسلامی امویان قیام كردند و بساط حكومت آنان را كه به نام اسلام بر مردم مسلمان حكومت می كردند بر انداختند و عباسیان بر اریكه خلافت مستقر شدند، تمام امور كشوری و لشكری ممالك اسلام به دست ایرانیان مخصوصا خراسانیان افتاد و اینان تمام مناصب سیاسی دولت اسلامی را در شرق و غرب به دست گرفتند. در عصر مأمون هنگام مراجعت وی به عراق، گروهی از اعیان و اشراف و رجال خراسان با وی همراهی كردند و در عراق، ساكن شدند. مأمون چون از كارشكنی بعضی از افراد خاندان خود ناراحت بود تصمیم گرفت مناصب دولتی را به ایرانیان بدهد، از این رو گروهی از بزرگان ایران را به نواحی مصر و شمال آفریقا فرستاد تا در آن جا مستقر شده راه نفوذ مخالفین را در آن مناطق بگیرند، مخصوصا كه هنوز دولت امویان در اندلس وجود داشت و عباسیان از این جهت همواره در ناراحتی به سر میبردند و از نفوذ آنان جلوگیری می كردند. به هر حال اهالی خراسان و مشرق ایران با یك قیام مردانه بساط امویان را در هم نوردیدند. عباسیان كه بر اریكه خلافت مستقر شدند، به طور كلی نژاد عرب را از مناصب حكومتی دور ساختند مگر چند نفر از خواص خود را كه در امور دولتی مشاركت دادند. چون دولت آنان از طرف خراسان ظهور كرد، برای همین جهت استانداری اكثر بلاد را به مردمان خراسان واگذار نمودند، و در شرق و غرب عالم اسلام آنها را امارت و حكومت دادند. در زمان مأمون پس از اینكه وی از خراسان به عراق برگشت، گروهی از اشراف و رجال خراسان با وی همراهی كردند. مأمون به هر یك از آنان مناصبی داد و در شهرهایی كه مورد نظرش بود به حكومت رسانید یكی از مناطقی كه مورد توجه عباسیان بود و بیم داشتند كه از آنجا خطری متوجه ایشان گردد، سرزمینهای مغرب اقصی و شمال آفریقا بود، زیرا هنوز حكومت اندلس به دست امویان بود و می ترسیدند از آن ناحیه خطری متوجه آنان گردد. از این رو، از عهد مهدی عباسی، حكام مصر و آفریقا را از میان مردم خراسان، كه دشمنان سر سخت بنی امیه بودند انتخاب می كردند. در این زمان نفوذ خراسانیان و مردمان مشرق ایران در مصر و مناطق افریقای شمالی زیاد شد، و حفظ حدود و ثغور اسلامی به دست اینان قرار گرفت. و فرمان جنگ و صلح و جهاد با دشمنان اسلام را به عهده گرفتند. این خاندانهای ایرانی، در مغرب اقصی و جزایر دریای مدیترانه و آسیای صغیر در ترویج و تبلیغ دین مقدس اسلام بسیار كوشش كرده اند. سی نفر خراسانی به عنوان حاکم به مصر و آفریقای شمالی اعزام شدند و مدت دویست سال بر مصر، شمال افریقا، مغرب اقصی، سواحل مدیترانه، و سایر متصرفات اسلامی در نواحی غرب و كرانه های اقیانوس اطلس فرمانروایی داشته اند. ترویج شریعت و دفاع از حدود و ثغور و فتوحات در بعضی از نواحی اندلس و اروپا بدست اینان انجام پذیرفت. در زمان این حكام هزاران فقیه، مجتهد، مفسر، محدث، قاضی، امیر، دبیر و سیاستمدار از خراسان و سایر شهرهای ایران به مناطق غربی مهاجرت كردند و مبانی و قواعد اسلامی را در آن سرزمین ها محكم ساختند. البته دیرى نگذشت كه سیاست عباسیان نیز موجبات نارضایى موالى خراسان را فراهم ساخت و دولت عباسى خیلى زود هواداران خود را مایوس ساخت و تناقض میان دو روح خراسانى و عباسى سرانجام پیوند میان آنها را گسست و تنها معدودى از موالى هاى سازشكار آن هم براى مدتى كوتاه توانستند با حكومت تازه كنار بیایند و خادمان واقعى به دولت عباسى و رهبران نهضت ضداموى، همچون ابوسلمه و ابومسلم، از سوءظن عباسیان درامان نماندند و سرانجام ابومسلم در سال 137 ه. ق به دستور منصور خلیفه عباسى به قتل رسید. از این پس باز خراسانیان دست بكار قیامها و نهضتهاى دیگر شدند. این بار ایرانیان با گرایش مصمم تر به سوى خاندان على (ع) و با هدف احیاى استقلال خود به مبارزه با عباسیان پرداختند و خراسان از این زمان مركز طغیان ها و قیامهاى سیاسى و نظامى شمال شرق و شرق سرزمینهاى اسلامى گردید. از جمله این قیامها طغیان رافع بن لیث بن سیار و حمزة بن آذرک خارجى بود كه خطر خراسان را تا بدان حد بالا برد كه هارون خلیفه عباسى خود به جنگ با خراسانیان آمد و در همین سفر بود كه در نوقان طوس در سال 193 ه. ق درگذشت.
التون نیل مى نویسد در مخالفتهاى بسیارى كه با حكومت عباسیان در خراسان پدیدار شد، در واقع نوعى گرایش ارتجاعى كاملا مخالف با آرزوهاى بسیارى از خراسانیان پدید آمد كه با قتل ابومسلم و سركوب شدن شورشها روى خود را نشان داد. در پى قتل ابومسلم مخالفتهاى گسترده با حكومت عباسیان پدیدار گشت. بسیارى از مخالفان همان اعضاى گروههاى هوادار انقلاب عباسى بودند. قتل ابومسلم بهانه شورش خونین سنباد مجوس شد كه در 140 ه. ق در نیشابور بر ضد خلیفه عباسى قیام كرد. نهضت او كه نخستین نماد بیزارى همگانى از ناسپاسى خلفاى عباسى بود باعث گستردگى موج اعتراض به خارج از خراسان گردید. دومین قیام به ادعاى خونخواهى ابومسلم توسط اسحاق ترك در ماوراءالنهر پدید آمد. وى مردم را به آیین زردشت مى خواند و چون تهدیدى جدى براى خلافت به شمار مى آمد با خشونت قلع و قمع شد. سومین قیام، جنبش راوندیه بود كه به ظاهر از عباسیان طرفدارى مى كرد و به خونخواهى ابومسلم برپا شد. این قیام به سال 141 ه. ق توسط سپاه خلیفه به فرماندهى خازم بن خزیمه سركوب شد. آخرین قیام مشهور در عهد منصور عباسى، شورش استاذسیس بود كه در سال 150 ه. ق شهرهاى هرات، بادغیس و سجستان و دیگر شهرهاى خراسان را در برگرفت و آن از قیامهاى مستقل ضدعباسى بود و ارتباطى با قتل ابومسلم نداشت. یكى دیگر از قیامهاى خونین، شورش سپید جامگان به رهبرى هاشم بن حكیم پیامبر نقابدار بود كه به قول نرشخى در169 ه. ق با شكست و انتحار المقنع خاتمه یافت. پس از خاموش شدن جنبش ابومسلم و سنباد و استاذسیس و المقنع، نهضتى بزرگ به سال 201 ه. ق در شمال غرب ایران به رهبرى بابك خرمدین صورت گرفت كه مدتها دستگاه خلافت عباسى را تهدید كرد. سرانجام بابك از افشین، سردار ایرانى پس از سه سال جنگ شكست خورده به ارمنستان گریخت، اما به خلیفه فروخته شد و در223 ه. ق با خشونت به قتل رسید. پس از چندى نظر خلیفه نسبت به افشین تغییر كرد. افشین به اشروسنه فرار كرد، اما دستگیر شد و بر دار گردید. مازیار، از اسپهدان و خانواده هاى قدیم طبرستان، در یك شورش و طغیان محلى علیه حكام خلیفه ظاهر شد اما پس از مدتى به دست حسن بن طاهر دستگیر و به دار آویخته شد. اختلاف میان امین و مامون، فرصت تازه اى براى دخالت مؤثر خراسانیان ناراضى در امر سیاست فراهم ساخت. به گونه اى كه با یارى خراسانیان و به رهبرى طاهر ذوالیمینین، امین و جناح عرب از مامون و طرفداران ایرانى او شكست خورد. خلافت مامون قطعى شد و دوباره خراسانیان عهده دار امور مملكتى شدند و خراسان پس از حدود صد سال محل وقوع مهمترین و حساسترین رویدادهاى سرنوشت ساز خلافت اسلامى شد.

نقش سرزمین خراسان در بسط علوم الحدیث:
یکی از موضوعات مهمی که در ایران مخصوصا خراسان مورد توجه قرار گرفت موضوع علم حدیث بود. در این مورد باید انصاف دارد که ایرانیان در تدوین حدیث سهم مؤثری دارند؛ بلکه باید آنان را مؤسس مکتب علم الحدیث نامید. گروهی از اهل حدیث مسافرتهای زیادی می کردند تا اخبار و روایات را از مشایخ حدیث با گوش خود بشنوند و آنها را در «مسانید» و «صحاح» خود تدوین کنند. مکتب حدیثی خراسان در جهان آن روز به اندازه ای اهمیت یافت که از مصر و آفریقا و حجاز و عراق و شام برای استفاده از مشایخ خراسان سالها در نیشابور، مرو، هرات، بلخ و بخارا اقامت می کردند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- خدمات متقابل اسلام و ایران- صفحه 351-350 و 343-341 و 86-80

  2. نسرين احمدی- فتح خراسان به دست مسلمانان و استقرار آنان

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/29256