نقش مهربانی و محبت در رابطه بین زن و شوهر

در ارتباط مرد و زن تنها اقناع غریزه جنسی مطرح نیست، بلکه مسئله وحدت، یگانگی و اتحاد روحی بین آن ها بالاتر است و در واقع همین "بالاتر" مطرح است. قرآن کریم تعبیری دارد می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودش و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون؛ و از نشانه های او این که از خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد، آری در این نعمت برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است.» (روم/21) در رابطه زوجین مودت و رحمت را مطرح می کند. مودت و رحمت غیر از شهوت است. خداوند میان شما وداد و مهربانی قرار داد. وداد و مهربانی یعنی یگانگی. نمی گوید خداست که شما را طوری قرار داد که شهوت زن به وسیله مرد و شهوت مرد به وسیله زن اقناع شود، آن، جنبه حیوانی قضیه است. شک ندارد که آن هست ولی آن جنبه اساسی که پایه زوجیت است آن است که "وداد و رحمت" گفته می شود و مولوی چقدر عالی همین آیه را تفسیر کرده است! می گوید شهوت از جنبه حیوانی است، رحمت وداد است که جنبه انسانی هم دارد و بعد می گوید به همین دلیل است که همیشه زن ها بر مردها غالبند. عملا زن بر مرد غالب است چون مرد محکوم مودت و رحمتی است که به زن باید داشته باشد. خیلی عالی و عجیب این حرف را می زند!
خداوند در این آیه می فرماید: «یکی از نشانه هاى خدا این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید.» و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا و در میان همه انسان ها عموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى کند: «و در میان شما مودت و رحمت آفرید» «و جعل بینکم مودة و رحمة» و در پایان آیه براى تاکید بیشتر مى فرماید: «در این امور نشانه هایى است براى افرادى که تفکر مى کنند.» جالب اینکه قرآن در این آیه هدف ازدواج را سکونت و آرامش قرار داده است و با تعبیر پر معنى" لتسکنوا" مسائل بسیارى را بیان کرده و نظیر این تعبیر در آیه 189 سوره اعراف نیز آمده است. به راستى وجود همسران با این ویژگی ها براى انسان ها که مایه آرامش زندگى آنها است یکى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى شود.

این آرامش از اینجا ناشى مى شود که این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفایى و نشاط و پرورش یکدیگر مى باشند به طورى که هر یک بدون دیگرى ناقص است و طبیعى است که میان یک موجود و مکمل وجود او چنین جاذبه نیرومندى وجود داشته باشد و از اینجا مى توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مى زنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده (مگر آنکه به راستى شرایط خاص و ضرورتى ایجاب تجرد کند). به هر حال این آرامش و سکونت هم از نظر جسمى است و هم از نظر روحى هم از جنبه فردى و هم اجتماعى. بیماریهایى که به خاطر ترک ازدواج براى جسم انسان پیش مى آید قابل انکارنیست. هم چنین عدم تعادل روحى و نا آرامی هاى روانى که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است.

از نظر اجتماعى افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت مى کنند و به همین جهت انتحار و خودکشى در میان مجردان بیشتر دیده مى شود و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سر مى زند. هنگامى که انسان از مرحله تجرد گام به مرحله زندگى خانوادگى مى گذارد شخصیت تازه اى در خود مى یابد و احساس مسئولیت بیشترى مى کند و این است معنى احساس آرامش در سایه ازدواج و اما مسئله "مودت" و "رحمت" در حقیقت "ملاط" و"چسب" مصالح ساختمانى جامعه انسانى است، چرا که جامعه از فرد فرد انسان ها تشکیل شده همچون ساختمان عظیم و پر شکوهى که از آجرها و قطعات سنگ ها تشکیل مى گردد. اگر این افراد پراکنده و آن اجزای مختلف، با هم ارتباط و پیوند پیدا نکنند "جامعه" یا "ساختمانى" به وجود نخواهد آمد. آن کس که انسان را براى زندگى اجتماعى آفریده این پیوند و ربط ضرورى را نیز در جان او ایجاد کرده است. فرق میان "مودت" و "رحمت" ممکن است از جهات مختلفى باشد:

1- "مودت" انگیزه ارتباط در آغاز کار است، اما در پایان که یکى از دو همسر ممکن است ضعیف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد "رحمت" جاى آن را مى گیرد.
2- "مودت" در مورد بزرگترها است که مى توانند نسبت به هم خدمت کنند اما کودکان و فرزندان کوچک در سایه "رحمت" پرورش مى یابند.
3- "مودت" غالبا جنبه متقابل دارد، اما رحمت یک جانبه و ایثارگرانه است، زیرا براى بقای یک جامعه گاه خدمات متقابل لازم است که سرچشمه آن مودت است و گاه خدمات بلاعوض که نیاز به ایثار و "رحمت" دارد. البته آیه مودت و رحمت را میان دو همسر بیان مى کند ولى این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر"بینکم" اشاره به همه انسان ها باشد، که دو همسر یکى از مصادیق بارز آن محسوب مى شوند، زیرا نه تنها زندگى خانوادگى که زندگى در کل جامعه انسانى بدون این دو اصل یعنى"مودت" و "رحمت" امکان پذیر نیست و از میان رفتن این دو پیوند و حتى ضعف و کمبود آن، مایه هزاران بدبختى و ناراحتى و اضطراب اجتماعى است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 76-77

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد ‏16- صفحه 392-393

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/29259