نقد شهید مطهری بر نظریه وجدان کانت

مسئله مطلق بودن وجدان که "کانت" ذکر می کند، خود فرنگی ها نیز به آن ایراد گرفته اند که احکام وجدان این قدر ها هم که تو می گویی مطلق نیست و چه قدر این بحث و بحثی که "متکلمین" و "اصولیین" ما در باب "احکام عقل" و "حسن و قبح عقلی" دارند، نزدیک به یکدیگر است. آن ها معتقدند که بعضی از احکام، مطلق است و حرف آن ها درست است. مثلا می گویند "عدالت" یک حکم مطلق است در روح انسان که خوب است و "ظلم" یک حکم مطلق است در روح انسان که بد است. اما "راستی" یک حکم مطلق نیست بلکه تابع فلسفه خودش است و گاهی "راستی" فلسفه خودش را از دست می دهد.
به آقای "کانت" ایراد گرفته اند که تو که این قدر تابع حکم مطلق هستی و مثلا می گویی "راستی" فرمان مطلق وجدان است و مصلحت سرش نمی شود. فرض کنیم یک دیوانه ظالمی کارد به دست گرفته و سراغ بیچاره ای را می گیرد که شکمش را سفره کند و از تو می پرسد آیا اطلاع داری او کجاست؟ در این جا تو باید جواب بدهی، اگر بخواهی سکوت کنی شکم خودت را سفره می کند. چه جواب می دهی؟ آیا می گویی اطلاع دارم یا می گویی اطلاع ندارم؟ اگر بگویی اطلاع ندارم، که دروغ گفته ای، در حالی که وجدان گفته باید راست بگویی؛ و اگر بگویی اطلاع دارم از تو می پرسد کجاست؟ آیا نشان می دهی کجاست یا نه؟ اگر نشان بدهی، می رود به ناحق شکم او را سفره می کند. آیا واقعا وجدان انسان این قدر مطلق است و می گوید تو باید مطلقا راست بگویی و به نتیجه، کار نداشته باشی؟


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 81-82

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/2947