تقسیم بندی ایمان با توجه به آیات قرآن

اخیرا در گزارش‌های علمی آمده است که مغز انسان ده میلیون خاطره را در خود نگه می ‌دارد. اگر قرار باشد خاطرات از کودکی تاکنون حساب شده و تمام دیده‌ها و شنید‌ها بر روی کاغذ بیاید و شبانه‌روز هم بر آن کار شود، هزارها سال طول می‌کشد تمام اینها در مغز انسان گنجانده و بایگانی شود؛ این مغزی که حجمش به قدر یک پرتقال است. هرچه بیشتر آیات آفاقی و انفسی را مطالعه کنیم؛ بیشتر قدرت و عظمت مبدأ هستی را می‌شناسیم. "أذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا" «هرچه آیات آفاقی و انفسی به آنها عرضه می‌شود، بر ایمان صاحبان ایمان افزوده می‌گردد».

چگونگی تحقق ایمان کامل
مومنان به حدی می‌رسند که چون او را در تمام عالم حاکم می‌دانند، بر او توکل می‌کنند. "و علی ربهم یتوکلون" به توحید افعالی می‌رسند و هیچ موجودی را در عالم جز او موثر مستقل نمی دانند، بنابراین به هیچ موجودی دل نمی بندند و به هیچ موجودی تکیه نمی‌کنند. قلبا می‌گویند "لااله الا الله،لاحول ولاقوه الا بالله" و یک موحد واقعی می‌شوند. نه از اقبال دنیا و ار باب دنیا خوشحال می‌شوند و نه از ادبار دنیا و ار باب دنیا غمگین."لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم"(حدید/23) نه به هنگام وجود وسایل مغرور می‌شوند و نه به هنگام عدم وجود وسایل مأیوس. به این گفتار خدا ایمان دارند که: ""و إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له إلا هو و إن یردک بخیر فلا راد لفضله" (یونس/107). «اگر او بخواهد به شما زیانی برساند، تمام عالم هم جمع شوند نمی‌توانند مانع اراده‌ی او شوند و اگر او بخواهد به شما خیری برساند، تمام عالم هم اجتماع کنند، نمی‌توانند تحقق اراده‌اش را مانع شوند».

این توکل واقعی است که بر اثر آن در عالم راحت زندگی می‌کنند؛ نه از اقبال دنیا خوشحال و نه از ادبار دنیا غمگین می‌شوند و این نتیجه‌ی ایمان است.

"إنما المومنون الذین إذ ذکرالله وجلتن قلوبهم و إذ تلیت علیهم  آیاته زادتهم إیمانا وعلی ربهم یتوکلون"

از جهت روحشان این گونه‌اند و از جهت عمل نیز: "الذین یقیمون الصلاه ممارزقناهم ینفقون"(انفال/3). واقعا نماز گزارند، دل به خدا بسته‌اند ، نماز را عاملی که: "تنهی عن الفحشا والمنکر"(عنکبوت/45) است می‌دانند و مانعی از ارتکاب فحشا و منکر می‌شناسند. همچنین با هم مهربانند، انفال مال می کنند و هرچه دارند با بندگان دیگر خدا صرف می‌کنند. اگر یک امتی چنین باشد، چه خواهد شد؟ این امت به کجا خواهد رسید، این چنین امت در دل به خدا ایمان دارند و علی الدوام با مطالعات علمی‌شان در حال تلاش و بالابردن درجه ی ایمانند. اینها یک امت دانشمند متفکر کنجکاو در تمام شئون زندگی می‌شوند که همگی دل به خدا بسته و توکل بر او کرده و از جهت اموال نیز در مقام دادن منفعت به دیگران هستند و دل را با خدا ارتباط می‌دهند. بنابراین"الایمان هو الاقرارباللسان و عقد فی القلب و عمل بالارکان" این سه رکن باید باشد باشد تا ایمان کامل تحقق یابد. اگر این ایمان در دل پیدا شد مانند چراغی می‌شود که در اتاقی روشن شده و نور آن از همه ی روزنه‌ها دیده می‌شود. اگر در این اتاق در شب تاریک، چراغی روشن شده باشد، از تمام پنجره ها روشنی آن دیده خواهد شد. اگر ایمان در دل وارد شد، تمام نواحی وجود انسان رو به خدا خواهد شد. همانند درختی ریشه دار می‌شود که شاخ و برگش به همه جا رسیده است و میوه می‌دهد. ایمان واقعی این است.

"ألم ترکیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه أصلها ثابت و فرعها فی السماء *توتی اکلها حین باذن ربها" ( ابراهیم /25-24) «آیا ندیدی که خداوند چگونه مثل زده است. سخن پاک ]ایمان صادقانه[ را به درختی پاک که ریشه‌ی آن در زمین ثابت است و شاخه ‌های آن در آسمان همواره به اذن پروردگارش ثمر می‌دهد».

اقسام ایمان
آنگاه فرموده‌اند. تنها راه به دست آوردن ایمان، عمل است و غالبا ناتوانی اکثر مردم در همین جاست. ما دانشمندان قهاری در مسائل توحیدی داریم. فلاسفه و بزرگانی هستند که بحث ‌های عمیق الهی دارند؛ اما در مقام عمل سست و ضعیفند یعنی ایمان علمی نتوانسته جلوی هوی وهوس‌ها را بگیرد، چون هر ایمان این ویژگی را ندارد و منشأ اثر نیست. یکی از دانشمندان بزرگوار  فرمود: من مدت‌ها درمانده بودم و می‌گفتم، کسی که یقین  ندارد، چگونه عمل خواهد کرد. اگر بخواهم عمل کنم باید یقین پیدا کنم، پی یقین را چگونه پیدا کنم تا این یقین من، منشأ عمل من باشد. تا یقین نداشته باشم عمل نمی‌کنم، از چه راهی یقین پیدا کنم؟ آنها می‌فرمودند عمل کن. این برای من عقده و مسأله‌ای بود که روشن نمی‌شد. کتاب‌های زیادی مطالعه کردم تا این که به این مطلب رسیدم که ایمان دو گونه است: ایمان علمی و ایمان عملی.

ایمان علمی نجات دهنده نیست
به دست آوردن ایمان علمی برای انسان آسان است. انسان می‌تواند با اندک مطالعه‌ای در نظام حیرت انگیزآفرینش به وجود آفریننده و اداره کننده‌ای علیم و حکیم پی ببرد. این ایمان علمی است که همه‌ی انسان‌ها کم وبیش از آن بهره‌مندند. این ایمان علمی منشأ اثر واقع نمی‌شود، یعنی غرایز را نمی تواند تعدیل کند. انسانی که تنها دارای علم است، وقتی به پول و مقام و جاه برسد، دچار لغزش می‌شود، دیدن زن زیبایی او را از خودبیخود می‌کند، شهوات نفسانی در وجودش حاکم است. علم او نمی تواند مانع از هجوم شهوات شود. این علم وجود دارد ولی در عین حال غرایز بر او حاکمند. در وجود انسان توفان برپا می‌کنند و هر علمی به عنوان ایمان نمی‌تواند مانع از هجوم توفان غرایز شود، بلکه انسان با داشتن همان علمی به دنبال غرایز می‌رود. بعد از مدتی که به دنبال غرایز رفت کم کم خود این غرایز، ایمان اولی وی را تضعیف می‌کنند و تدریجا ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود تا آن که به چراغ ایمانش خاموش می‌شود. قرآن به این موضوع اشاره دارد: "ثم کان عاقبه الذین أساوا السوا أن کذبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزون" (روم/10) «انسان‌هایی که می‌فهمند و عالم هستند اما بدعملند، این بد عملی‌ها، کار آنها را به جایی می‌رساند که در اصل قیامت و حساب، به شک و تردید می‌افتند و سرانجام منکر می‌شوند و آن را استهزاء می‌گیرند».

بلعم باعورا در ایمان علمی خیلی قوی بود. قصه‌ی بلعم باعورا را خدا در قرآن آورده است: "واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فاسلخ منها" (اعراف/175)

قصه‌ی آن مرد را برای مردم بخوان. آدمی بود که ما به او آیات خود را داده بودیم. در علوم الهی خیلی قوی بود. راه برایش باز بود و می‌توانست تا مراتب بالاتر هم برود.

"ولوشیئا لرفعنابها ولکنه أخلد إلی الارض واتبع هواه" (اعراف/176)

ولی او از آسمان سقوط کرد و به زمین چسبید ]زیورهای زمینی گولش زد. پول‌های زمینی، جاه و مقام زمینی گولش زد[ و دنبال هوای نفس رفت.

فاتبعه الشیطان؛ (اعراف/175)

شیطان هم دنبالش دوید ]و دید طعمه‌ی خوبی گیرش آمده است[.

فکان من الغاوین؛ عاقبت در زمره‌ی گمراهان درآمد.

آری این زمین جلوه‌گری‌ها دارد. این خاک، خاک تیره است، ولی خدا از این خاک تیره این همه زیبایی  فریبنده و گول زننده به وجودآورده است که ما را امتحان کند که چه کار می‌کنیم. این مرد را گول زد. از آسمان به پایین کشید و به زمینش چسبانید. این ایمان، ایمان علمی است که کم وبیش، همه‌ی ما ایمان علمی را داریم، ولی می‌بینیم که جلوی غرایز ما را نمی‌گیرد. نمی‌تواند آن چنان که باید، ما را حفظ کند.

ایمان عملی منظور خدا و رسول صلی الله علیه وآله وسلم است. ایمان عملی یعنی ایمانی که بر اثر تکرار عمل در روح و جان انسان پیدا می‌شود. یعنی بر طبق همان  دستوراتی که از طریق ایمان علمی به دست آورده است، عمل می‌کند ولو در حقانیتش تردید هم دارد به همان عمل کند. مثلا ما ایمان ضعیفی داریم و به حد یقین نرسیده‌ایم ولی همین قدر می دانیم  که خدا داریم؛ خدای عالم و حکیم داریم. پیغمبر فرستاده، قرآن فرستاده، دستوراتی دارد، واجبات و محرماتی دارد. ترک کردن این محرمات هم بر ما دشوار است. عقب زدن ربا دشوار است، عقب زدن رشوه دشوار است. پا نهادن بر روی بسیاری از شهوات دشوار است، ولی به همین احکامی که به نظر شما دشوار است، عمل کنید. همین انجام دادن واجبات و ترک محرمات، با تکلف هم که باشد عمل کنید. معنای تکلیف، همین است، مشقت دارد. همین را عمل کنید و  بدانید که خداوند این چنین قرار داده است هرچه بیشترعمل کنید، روح شما لطیف تر می‌شود. پرده ها کنار می‌روند، مطلب را می فهمید، روشن می‌شوید. این روشنی منظور خدا و رسول است. این ایمان، ایمان عملی است.

ایمان عملی حضرت یوسف علیه السلام
نمونه‌ی بارز ایمان عملی، یوسف صدیق علیه السلام است. او به جایی رسید که غریزه نتوانست در مقابلش قد علم کند. لغرشگاه بزرگی برایش پیش آمد.

"علقت الابواب وقالت هیت لک قال معاذالله إنه ربی أحسن متوای إنه لا یفلح الظالمون* و لقد همت به و هم بها لولا إن رأی برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوهء والفحشاء إنه من عبادنا المخلصین" (یوسف/ 24-23) «زلیخا همه‌ی درها را بست و گفت: به نزد من آی. یوسف گفت: پناه بر خدا که او پرورنده‌ی من است و جایگاه مرا نیکو داشته است. بی‌تردید ستمکاران رستگار نمی‌شوند. بی گمان آن زد قصد او کرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد. بدین گونه زشتی گناه را از او دور نمودیم که او از بندگان خالص شده‌ی ما بود».

مسیر یوسف علیه السلام عبادت بود، عبودیت بود. چون عبادت بود، با اخلاص بود، همین عبودیت با اخلاص او را به آن درجه از ایمان و یقین رساند. "إنه من عبادنا المخلصین". حالا مسیر ما همین است؛ اگرچه بسیار دشوار است اما شدنی و طی کردنی است. آری، ما ایمان داریم، اما ایمان علمی داریم. این ایمان باید با عمل رشد کند. اگر عملی شد، دنبالش ایمان و یقین و روشندلی خواهد آمد.

فرقان، نتیجه‌ی ایمان عملی
"إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا" (انفال /29)

اگر شما همین محرماتی را که گفتیم ترک کنید و واجباتی را که گفتیم انجام دهید، گرچه با تکلف نیز همراه باشد،مطمئن باشید که نتیجه اش فرقان خواهد بود. در روح و جان شما نیروی به وجود می‌آید که فارق بین حق و باطل می‌شود. اصلا به طور روشن می‌فهمید که چه باید بکنید و چه باید نکنید. "یجعل لکم نورا تمشون به" (حدید/28) «نور و مشعلی فرار راه شما قرار می‌دهد که در پرتو آن نور، راه می روید و به مشکلی برنمی‌خورید».

ایمان عملی، یعنی عمل به نسخه‌ی طبیب
وقتی به هنگام بیماری به طبیب مراجعه می‌کنیم، به ما نسخه می‌دهد. عمل به این نسخه برای ما دشوار است؛ برای اینکه می‌گوید، فلان غذای لذت بخش خوشمزه را نخور، فلان داروی تلخ را بخور. طبیعی است که تکلف دارد. حالا ما اینجا ایمان علمی به نسخه‌ی طبیب داریم، یعنی می‌دانیم که بهبودی ما فقط در گروه عمل به این نسخه و خوردن داروی تلخ و نخوردن غذای لذت بخش است، ولی روشن است که تنها علم به این مطلب، شفابخش ما نخواهد بود، بلکه این شفا و صحت در نتیجه‌ی عمل به این نسخه، تحقق  خواهد یافت.

در مسیر تحصیل ایمان عملی نسبت به حقایق دینی جریان همین است. باید به خودم تکلف بدهم، تحمل مشقت کنم، هرچه را که می‌گوید نکن، نکنم، فلان پول را نخورم، دنبال فلان مقام نروم، تا این روشنی فرقان برایم حاصل بشود. همان‌طور که صحت بدن با عمل به نسخه‌ی طبیب حاصل می‌شود، این حالت فرقان و یقین هم با عمل به نسخه‌ی شریعت رسول الله اعظم صلی الله علیه وآله وسلم که به فرموده‌ی امیرالمومنین علیه السلام «طبیب دوار بطبه» است، حاصل می‌شود. البته این مرد، می‌خواهد! رخش می خواهد تا تن رستم کشد. خیلی مشکل است، اما چاره ای جز تحصیل آن نداریم. چه آن که همین ایمان عملی است که در آخرت تأمین کننده‌ی حیات ابدی ما خواهد بود. همه‌ی ما در حد خود ایمان علمی داریم. دانشمندان، علما، متفکران، قهرمانان در فلسفه و عرفان نظری فراوانند، اما آن چه قرآن می‌خواهد، بسیار کم است.

همچنین می‌فرماید: "أو من کان میتاض فاحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس"(انعام/122)
 

ما مرده را با همین عمل به نسخه‌ی طبیب آسمانی زنده می‌کنیم. حیاتی به او می‌دهیم، نوری به او می‌دهیم که در پرتو آن زندگی کند. این نسخه‌ی شفابخش، قرآن است اما عمل کردن به این نسخه مشکل است.

در نهج البلاغه شریف آمده که مولی المتقین علیه السلام فرموده است، من اسلام را چنان توصیف می‌کنم که احدی قبل از من، آن چنان توصیف نکرده است.

"الاسلام هو التسلیم و التسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق  و التدیق هو الاقرار والاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل الصالح"

باز ریشه به عمل باز می‌گردد. اسلام، تسلیم شدن در پیشگاه خداست، بدون چون و چرا تسلیم خدا باشد. مانند موم در دست شما که به هر طرف می‌چرخانید، می‌چرخد و به هرشکلی که می خواهید، درمی‌آید. بنده باید در مقابل خدای متعال چنین باشد.

ابراهیم علیه السلام به فرزندش فرمود: "یا بنی إنی أری فی المنام أنی اذبحک" «فرزندم! به من دستور داده‌اند که تو را بکشم».

کدام پدری به پسرش می‌گوید که من دستور دارم سرت را ببرم. او هم نگفت برای چه، به چه دلیل و به چه مناسبت؟!

"قال یا بت افعل ماتومر" گفت: پدر! هرچه دستورداده‌اند عمل کن.

"إن شاء الله من الصابرین" اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت.

خدا هم اسلام هر دو را تصدیق کرد و گفت: "فلما أسلما" هر دو مسلم شدند.

هم ابراهیم علیه السلام تسلیم شد و هم اسماعیل علیه السلام؛ چون اینگونه تسلیم شدند:

"و نادیناه أن یا ابراهیم* قد صدقت الرویا"

ما هم ندایش کردیم. آفرین برتو ای ابراهیم، ما از تو همین را می‌خواستیم؛ ما نمی‌خواستیم خون او ریخته شود. همین اسلام قلبی را از تو می‌خواستیم که نشان دادی. اگر یقین نباشد، تسلیم هم نیست، اگر یقین بخواهد تحقق پیدا کند، باید تصدیق باشد، باور کرده باشد. تصدیق هم مستلزم اقرار است که نباید لجاج داشته باشد. وقتی که اقرار کرد، باید ادا کند. یعنی وظیفه را بداند و خودش هم به وظیفه عمل کند.  پس اصل و ریشه ی تمام اینها عمل است. اگر طبق همین دستورات داده شده عمل کردیم، نتیجه‌اش اسلام و ایمان واقعی است و همین ایمان واقعی است که در روز قیامت نجات بخش ماست وگرنه شدیدا در خطریم. ما نمی‌دانیم تا آخر عمر چه پیش می‌آید وچه حالی پیدا می‌کنیم! پیشوایان دین چقدر می‌کوشیدند که مردم در مقابل عمل، جدی باشد.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 39 تا 41

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/400678