موالات واجب و حرام در قرآن

مسأله‌ی موالات مسأله‌ی مهمی است. به فرموده‌ی بعضی از مفسرین اهل تحقیق، شاید در قرآن کریم روی کمتر موضوعی به اندازه‌ی موضوع موالات تأکیده شده باشد. موالات دو قسم است: 1. موالات واجب یا تولی واجب 2. موالات حرام یا تولی حرام.

تولی حرام تولی با کفار است و تولی واجب تولی با مومنین. یعنی بر مومنان واجب است که با هم تولی داشته باشند، رابطه‌ی مودت و محبت در میانشان برقرار باشد و به سرنوشت یکدیگر علاقه‌مند باشند.

موالات با مومنان
"واعتصموا بحبل الله جمعا و لا تفرقوا" (آل عمران/103
«بر شما اهل ایمان واجب است که یکپارچه و دسته جمعی به ریسمان محکم خدا چنگ بزنید و تفرق پیدا نکنید».

مثل بسیار جالبی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده که اهل ایمان را به اعضای پیکر انسان تشبیه کرده و فرموده است: «جامعه‌ی اسلامی مانند بدن یک انسان است که اعضایی دارد. اگر عضوی از این بدن دردناک گردد، تمام اعضای بدن به خاطر آن عضو دردناک بی‌خواب می‌شوند و تب می‌کنند، یعنی جامعه‌ی اسلامی همانند یک پیکر و هر فردی از آن به منزله‌ی یک عضو از آن پیکر است. اگر برای او ناراحتی پیش آید، باید تمام امت اسلامی به خاطر او ناراحت شوند تا او را از آن پریشانی نجات دهند. در آیات و روایات بر موالات با اهل ایمان تأکید بسیار شده است. از جمله این دو حدیث:

«کسی که برای گشودن مشکل برادر ایمانی ‌اش حرکت کند، مثل کسی است که نه هزار سال خدا را عبادت کرده، درحالی که روزها روزه‌دار و شب‌ها شب‌ زنده‌دار بوده است».

حالا یا خودش تمکن مالی دارد یا قدرتی دارد یا نزد کسانی که می توانند مشکل دیگران را حل کنند. آبرو دارد. به هرحال، کسی که به راستی برای حل مشکل برادر ایمانی‌اش حرکت کند، این مقدار نزد خدا ارزش دارد. روایت دیگر چنین است:

«اگر کسی به فریاد برادر مومنش که گرفتار شده و مشکلی برایش پیش آمده برسد و غم وغصه او را برطرف کند و او را در برآوردن حاجاتش کمک کند خداوند عزوجل در ازای این خدمت، هفتاد و دو رحمت از رحمت‌های کریمانه‌اش را برای او قرار می‌دهد که یکی از آنها را در دنیا عنایت می‌کند».

حالا آن رحمت دنیایی‌اش کدام است می‌فرماید: "یصلح بها امر معیشته"؛ در سایه‌ی آن رحمت، امر معاش و زندگی‌اش را رو به صلاح و نیکی می‌برد و مشکل معیشتش را برطرف می‌سازد. یعنی همان‌طور که او مشکل برادر ایمانی‌اش را برطرف کرده است، خدا هم مشکلات زندگی او را برطرف می‌کند. این اثر دنیوی‌اش. "ویدخر له احدی و سبعین رحمه لا فزاع یوم القیامه و اهواله"، هفتاد و یک رحمت را هم برای قیامت نگه می‌دارد و دهشت و وحشت آن روز را از او برطرف می‌گرداند.

حتی همان یک رحمت دنیای اش هم بسیار مهم است که براساس آن، خدا زندگی آن انسان خدوم را طوری اصلاح می‌کند که مشکلی برایش پیش نیاید و در امر معیشت مشکلی پیدا نکند؛ همان‌گونه که او مشکل یک برادر ایمانی را حل کرده و پیچیدگی زندگی‌اش را برطرف ساخته است. این مسأله خیلی مهم است و ارزش یک انسان مومن را نشان می‌دهد. از طرفی، توهین به یک مومن، حسنات انسان را حبط می‌کند و از ارزش می اندازد. چه بسا کسی ثواب‌های زیادی از کارهای نیک به دست آورده است؛ اما با یک غیبت که می‌کند و عرض برادر ایمانی خود را لکه دار می‌سازد یا به او حسد می ورزد، تمام حسناتش حبط می‌شود. چنان که فرموده‌اند: «همانگونه که آتش هیزم را می‌خورد، حسد هم حسنات انسان را می‌خورد.»

یک اسائه‌ی ادب به یک مومن حسنات انسان را نابود می‌کند. از طرف دیگر یک خدمت و احسان به یک فرد مومن بسیاری از سیئات انسان را تکفیر و تبدیل به حسنات می‌کند. گناهانی هست که به خاطر باز کردن یک گره از زندگی فردی گرفتار شسته می شود و لذا حبط حسنات بر اثر اسائه‌ی ادب به مومن است و تکفیر سیئات بر اثر احسان به مومن.


موالات با کافران
درباره‌ی کفار هم موالات حرام داریم که عبارت است از: آنها را به خود راه دادن، در دل را به روی آنان باز کردن، آنها را در زندگی خود دخالت دادن و محرم اسرار خود قرار دادن، به طوری که نفوذ در شئون زندگی مسلمانان پیدا کنند. این تولی حرام است و قرآن کریم شدیدا بر این مطلب تأکید می‌کند: "یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی وعدوکم  اولیاء تلقون الیهم بالموده وض قد کفروا بما جاءکم من الحق"؛ (ممتحنه/1)

«ای باورمندان، دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید. تحت ولایت و سرپرستی آنها نروید. مودت و گرایش قلبی به آنها نشان ندهید. راه نفوذ در زندگیتان را برای آنها همواره نسازید؛ زیرا آنها به حقی که شما ایمان به آن دارید کافرند».

سپس می‌فرماید:

"ان یثقفوکم یکونوا لکم اعداء و یبسط الیکم ایدیهم والسنتهم بالسوء وودوا لو تکفرون" (ممتحنه /2)

«آنها اگر به شما دست یابند، دشمنی خودشان را با شما ظاهر می‌سازد، دست و زبانشان را برضد شما به کار می‌برند و دوست دارند که شما هم کافرشوید».

در آیه‌ی سی ونهم سوره‌ی انفال می‌خوانیم:

"وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین کله لله"

«شما وظیفه دارید که با آنها بجنگید تا ریشه‌ی فتنه کنده شود و تنها دین حاکم در عالم دین خدا باشد.»

در آیه‌ی 73 سوره انفال می‌خوانیم: "الا تفعلوه  تکن فتنه فی الارض وفساد کبیر"؛ اگر با کفار قطع رابطه نکید، فتنه‌ی بزرگی در جامعه‌ی بشری به وجود‌ می‌آید و فساد کبیر پیدا می‌شود. عقاید مردم مختل می شود و اخلاق عمومی رو به فساد می‌رود و اعمال زشت و ناپسند در میان ملل رواج می یابد.

موالات برای صلح
البته، این آیه با آیه ی شصت و یکم همین سوره منافاتی ندارد که می‌فرماید: "و ان جنحوللسم فاجنح لها.."؛ یعنی اگر کفار خواستند با شمار رابطه‌ی اجتماعی، اقتصادی و احیانا سیاسی برقرار کنند، تا آنجا که لطمه به استقلال و اقتدار شما نمی‌زنند، اشکالی ندارد و با توکل بر خدا قبول کنید: "و توکل علی الله انه هو السمیع العیم"؛ حتی می‌فرماید: "لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم  فی الذین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم  ان الله یحب المقسطین"؛(ممتحنه/ 8)

«خدا شما را از اینکه با کسانی که با دین شما سرجنگ نداشته اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نکرده‌اند نیکی کنید و با عدل و قسط رفتار کنید باز نمی‌دارد، زیرا خداوند دادگران را دوست دارد.»

این اسلام است که می‌گوید: "من سمع رجلا ینادی یاللمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم"؛ اگر کسی بشنود که مردی فریاد رس می‌طلبد و می‌گوید، ای مسلمانان، به دادم برسید و او به دادش نرسد، مسلمان نیست.

جالب اینکه نفرموده است: "من سمع مومنا"؛ فریاد مومنی را بشنود. بلکه فرموده است: "من سمع رجلا" یعنی فریاد مردی را بشنود. حالا آن مرد مومن باشد یا کافر. همین قدر که انسان است و فریاد‌رس می‌طلبد، شما امت اسلامی به حکم بشر دوستی و کرامت انسان به یاری او بشتابید؛ وگرنه مسلمان نیستید.

موالات و رحمت اسلامی
می‌دانیم که پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم رحمه للعالمین است. یعنی سبب رحمت برای تمام جهانیان است. آن حضرت حتی برای دشمنانش چنان غصه می خورد که خداوند در مقام دلجویی و تسلی بخشیدن به قلب مبارک ایشان خطاب به حضرت می‌فرماید: "فعلک باخع نفسک علی آثارهم إن  لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا" ( کهف/6) " ]ای پیامبر عزیز ما،[ گویی که تو می‌خواهی خود را از غصه هلاک کنی، به خاطر اینکه این مردم نادان ایمان به قرآن نمی آورند و خود را به هلاک دائم مبتلا می‌سازند».

معلوم می‌شود گه پیغمبر رووف رحیم برای دشمنان خودش مثل ابوسفیان‌ ها و ابوجهل ‌ها هم غصه‌ی بسیار می‌خورده است که چرا اینها به راه دین نمی آیند تا به سعادت و خوشبختی ابدی نایل شوند. مانند پدری که به خاطر نادانی و تبهکاری فرزندش غصه می‌خورد، اما همین پیغمبر با این وصف، در شرایط خاصی چنان شدت عمل از خود نشان می دهد که گویی کمترین رأفت و رحمتی در قلب او وجود ندارد. در جایی  که دستور می‌دهد: "فاضربوا الاعناق واضربوا منهم کل بنان" (انفال/12)، «گردن‌ها را بزنید، دست ها و پاها را ببرید.»

گاهی انسان در ابتدا، از شنیدن این دو مطلب به شگفتی و تعجب می‌افتد که آن درجه از رأفت و رحمت با این درجه از شدت و خشونت چگونه قابل جمع است؟ پاسخ این است که اساسا محبت عاطفی و محبت عقلانی دو سنخ جدا از هم هستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از آن جهت که محبت عاطفی دارد غصه می‌خورد، گریه هم می‌کند که چرا ابوجهل و ابوسفیان مسلمان نمی‌شوند و خودشان را جهنمی می کنند اما از آن جهت که محبت عقلانی دارد و می‌خواهد جامعه‌ی بشر را از خطر بیماری مهلک و مسری شرک و فساد در امان نگه دارد و دستور دارد که جامعه‌ی اسلامی را حفظ کند و از لطمه محفوظ دارد، گاهی شدت عمل عاری از هرگونه رأفت و رحمت  نشان می‌دهد. در چنین مواردی بر اساس منطق:

لاتأخذکم بهما رافه  فی دین الله؛( نور/2)

مبادا در اجرای حکم خدا ترحمی به شما دست دهد...

فاضربوا فوق الاعناق؛

وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه؛

در این باب می‌توان پدر و مادری را مثال زد که به فرزندشان شدیدا علاقه‌مندند. ولی وقتی بیماری خاصی پیش آمده، که مثلا باید دست نچه بریده شود. والدین خودشان بچه را نزد طبیب جراح می‌برند  و از او تقاضا می‌کنند و پول هم می‌دهد و التماس هم می‌کنند که هرچه زودتر اقدام به بریدن دست او کند تا فرزندشان زنده  و سایر اعضای بدون او سالم بماند. در آن موقع که جراح دست او را قطع می‌کند، پدر و مادر سخت ناراحتند و اشک می‌ریزند و آه و ناله سر می‌دهند و در عین حال، به بریدن دست رضا می‌دهند. آیا هم گریه و هم رضایت؟ بله، گریه از روی محبت عاطفی است اما رضایت به بریدن دست براساس محبت عقلانی است.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 631 تا 633 و صفحه 635 تا 638

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/400707