سحر، یکی از گناهان کبیره

از گناهانی که کبیره بودنش تصریح شده سحر است. چنانچه در وسائل الشیعه، از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که آن حضرت سحر را از کبائر شمرده اند. و در صحیحه عبدالعظیم از حضرت جواد علیه السلام  و آن حضرت از حضرت رضا علیه السلام و آن حضرت از حضرت کاظم علیه السلام و آن حضرت از حضرت صادق علیه السلام ضمن شماره کبائر می فرماید: «سحر از گناهان کبیره است، زیرا خداوند در قرآن مجید می فرماید: «و لقد علموا لمن  اشتریه....» و این قسمتی  از آیه 102 سوره بقره است و تمام آیه شریفه چنین است «طایفه یهود پیروی کردند آنچه را که شیاطین بر مردم می خواندند ( یعنی سحر) در زمان سلیمان در حالی که سلیمان کافر نشد ( و سحر که موجب کفر است انجام نداد) ولیکن شیاطین کافر شدند. چه آنکه سحر را به مردم یاد دادند و آنها را گمراه نمودند و از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت از راه الهام نازل شده بود پیروی کردند، درحالی که آن دو فرشته، هرگاه می خواستند به کسی سحر یاد دهند قبلا او را از عمل به آن زنهار می دادند و می گفتند ما برای  آزمایش  آمده ایم و مواظب باش (و به آن عمل مکن که) کافر نشوی. پس از آن دو فرشته، قسمت هائی از سحر که به وسیله آن میان زن و شوهر جدائی می انداختند یاد گرفتند، گرچه مردم نمی توانستند بدون اذن خدا به کسی زیان برسانند و یاد می گرفتند آنچه به حالشان زیان داشت نه منفعت. و آنها ( به وسیله عقل خود و فرمایش حضرت موسی) می دانستند که خریدار سحر در سرای دیگر بهره ای نخواهد داشت و به چیزی خود را فروختند  اگر بدانند.»

در تفسیر المیزان گوید: «از این آیه دانسته می شود که مدتی سحر در میان یهود رواج داشته و منشأ آن را از سلیمان علیه السلام می دانستند و به عقیده آنها سلطنت سلیمان و تسخیر جن و انس و حیوانات وحشی و پرندگان و سایر کارهای خارق العاده او همه بر اثر سحر بوده که قسمتی از آن به دست آنها رسیده بود. یک قسمت دیگر سحر را هم منتسب به دو فرشته بابل، یعنی هاروت و ماروت می دانستند. لذا قرآن گفتار آن ها را در مورد سلیمان رد می کند زیرا سحر عبارت است از تصرف در موجودات جهان بر خلاف وضعی که خدا عادتا برای آنها قرار داده و به افکار و حواس موجودات زنده نشان داده است و لذا یک نوع کفر به خدا می باشد. و سلیمان که یک پیغمبر معصوم می باشد ساحت مقدسش از کفر به خدا منزه  است لذا  می فرماید: «و ما کفر سلیمان ولکن الشیاطین کفروا یعلمون الناس السحر» سلیمان هرگز کافر نشد و ساحر نبوده است. و این یک داستان خرافی است که شیاطین جعل کرده و به دوستان خود تلقین نموده اند، آنها بودند که با تعلیم سحر به دوستان خود و گمراه ساختن ایشان نسبت به خدا کافر شدند. و در مورد هاروت و ماروت  قرآن می گوید: اگر چه مطالبی راجع به سحر بر آنها نازل شد و مانعی هم ندارد که برای آزمایش و امتحان افراد چنین شود، ولی آنها به هرکس می خواستند تعلیم سحر کنند، قبلا اعلام می کردند که ما وسیله امتحان شمائیم مبادا در غیر مواردی مانند ابطال سحر یا کشف خراب کاری های ساحران از آن استفاده کنید زیرا باعث کفر شما خواهد شد. اما آنها گوش به این سخن ندادند و دنبال مطالبی  رفتند که با آن مصالحی را که خداوند به حسب طبیعت و عادت قرار داده است، باطل کنند، مثلا به وسیله سحر میان زن و شوهر جدائی می افکندند و اسباب فساد را فراهم  می ساختند. خلاصه چیزهائی می آموختند که به زیان آنها بود نه به نفع آنها «و یتعلمون  ما یضرهم لاینفعهم». ناگفته نماند که در بعضی تفاسیر عامه، روایات مجعوله ذکر شده و خرافاتی که دروغ بودنش آشکار است از قبیل اینکه، عفریت انگشتری حضرت سلیمان را ربود و مدت چهل روز بر تخت آن حضرت نشست و سلطنت کرد و در این مدت شیاطین، سحر را در بین مردم رواج دادند. و مانند هاروت و ماروت دو فرشته بودند که شهوت در آنها غالب شد و پس از شرب خمر و قتل نفس با زنی زنا کردند و آن زن به آسمان رفت و ستاره زهره همان زن است. و حق مطلب درباره هاروت و ماروت حدیثی است که در کتاب عیون اخبارالرضا علیه السلام ضمن گفتگوی حضرت با مأمون چنین فرمود: «و اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم سحر یاد دادند تا به وسیله آن از سحر ساحران جلوگیری کنند و نقشه های آنها را باطل نمایند. آنها چیزی از سحر به کسی نیاموختند مگر اینکه قبلا به او یادآوری کردند که ما وسیله آزمایش تو هستیم کافر مشو. ولی عده ای به واسطه به کار بستن چیزی که باید از آن دوری می کردند کافر شدند و مشغول تفرقه  انداختن میان مردم و همسرش به وسیله اعمال مخصوصی که انجام می دادند شدند.»

ضمنا چون قضیه هاروت و ماروت از طریق شیعه هم نقل گردیده با جزئی اختلافی و نیز در تفسیر مجمع البیان هم مذکور است. عده ای از بزرگان فرموده اند: این قضیه از مرموزات است و برای آن تأویلی ذکر نموده اند از آن جمله در جلد 14 بحارالانوار از بعضی از مفسرین چنین نقل شده که هاروت و ماروت اشاره به روح و قلب انسان است که از عالم روحانی به عالم جسمانی هبوط نمودند برای اقامه حق. پس امتحان شدند به زهره حیات دنیا و در دام شهوات افتادند. پس از شراب غفلت آشامیدند و به دنیای باغیه جمع شدند و بت هوای نفس را پرستیدند و نفس خود را کشتند به اینکه خود را از نعمتهای باقی محروم کردند، پس سزاوار عذاب دردناک گردیدند. و در این قبیل روایاتی که ظاهرش قابل قبول نیست، بنابر اینکه از معصوم رسیده باشد علم  آن را به خود ائمه باید برگزار نمود و شیخ صدوق می فرماید: زهره و سهیل که در روایات جزء مسوخات ذکر شده، مراد دو نوع از حیوانات دریائی است که به این دو نام خوانده می شوند نه دو ستاره آسمانی ( که بعضی از عامه آن دو را همان هاروت و ماروت می گیرند).  از آیه شریفه ای که گذشت به خوبی معلوم می شود که سحر در حد کفر است و ساحر در آخرت هیچ بهره ای ندارد. چنانچه در آیه بعد می فرماید: «اگر آنها به جای پیروی از شیاطین و کفر ورزیدن به وسیله سحر، ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند، برایشان بهتر  بود زیرا مزدهائی که نزد خداست از منافعی که به آنها از راه سحر و کفر می رسد بهتر است اگر بدانند.» (سوره بقره / آیه 103).

سحر در روایات:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «سه طایفه اند که به بهشت داخل نمی شوند: دائم الخمر، دائم السحر و قطع کننده رحم»، و امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: «سحر کننده مانند کافر به خدا است و کافر جایش در آتش دوزخ است»، و نیز  می فرماید: «کسی که چیزی از سحر را یاد بگیرد، کم یا زیاد، پس کافر شده است و آخرین  عهدش به خدا همان است ( یعنی دیگر نصیبی از رحمت خدا ندارد) و حدش کشتن است مگر اینکه توبه کند.» امیر المومنین علیه السلام می فرماید: «زنی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت شوهرم به من بداخلاقی و تندی می کند و من چیزی درست کرده ام تا او را با خود مهربان کنم یعنی او را سحر  کرده ام یا به قول عوام چیز خورش کرده ام تا مرا دوست بدارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اف بر تو باد که دریاها و خاک ها را تیره ساختی و ملائکه های آسمان و زمین تو را لعنت کردند. آن زن رفت و روزها را روزه می گرفت و شب ها را به عبادت به سر می برد و سرش را تراشید و پلاس پوشید. حالاتش را خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتند، فرمود: این اعمال از او پذیرفته نمی شود.» محدث فیض در بیان این حدیث می فرماید: یعنی در ظاهر، این اعمال از او پذیرفته نمی شود و مانع از اجرای حد ساحر که قتل است از او نمی شود و هر چند توبه اش در واقع پذیرفته شود. و محتمل است که سبب پذیرفته نشدن توبه و اعمالش این باشد که چون شوهر خود را سحر نموده، به او ظلم کرده است و تا او را از خود راضی نسازد توبه اش  پذیرفته نمی شود. و نیز محتمل است که این جمله اشاره به بزرگی گناه سحر باشد، به طوری که این همه اعمال آن را تلافی نمی کند و به واسطه گناه سحر، این قدر از رحمت خدا دور شده که این عبادات، او را  نزدیک نمی کند. و رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «کسی که نزد ساحر یا کاهن یا دروغگوئی برود در حالی که آنچه را که می گویند، تصدیق کننده باشد به تمام کتاب های آسمانی که خدا فرستاده کافر شده است.»

حد سحر کشتن است:
هر مسلمانی که به سحر عمل کند باید کشته شود، مگر اینکه توبه کند، و اگر کافری به سحرعمل کند، او را نباید کشت بلکه به مقداری که حاکم شرع صلاح بداند تأدیبش کند. حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «ساحر را یک ضربت شمشیر بر سرش می زنند (و او را می کشند)»، و از رسول خدا صلی الله علیه و آله از حکم سحر پرسیده شده، فرمود: «هرگاه دو گواه عادل بر سحرش گواهی دهند خونش حلال است.»، و نیز می فرماید: «ساحر مسلمان باید کشته شود و ساحر کافر کشته نمی شود. کسی عرض کرد چرا ساحر  کافر نباید کشته شود؟ فرمود: برای اینکه کفر از سحر عظیم تر است و سحر و شرک با  همند» یعنی جائی که کافر غیر حربی به سبب کفرش کشته نشود به طریق اولی برای سحر کشته نمی شود. چون کفر از سحر بزرگتر  است و مسلمان ساحر کشته می شود  چون به شرک نزدیک شده است.


منابع :

  1. شهید عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره(باب اول)- از صفحه 77 تا 82

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/401389