کشف و شهود، یکی از منابع معرفت و شناخت از دیدگاه قرآن

گاه می شود که انسان درک و دید تازه ای پیدا می کند که می تواند با دید خود به جهان غیب راه یابد و قسمتی از این جهان را ( به مقدار توانائی و قدرت خویش) مشاهده کند،  و به تعبیر دیگری پرده ها کنار می رود، و بعضی از حقائق جهان غیب بر او کشف میگردد به همان روشنی که انسان با چشم خود محسوسات را می بیند، بلکه به مراتب از آن روشنتر و اطمینان بخش تر. این حالت را «مکاشفه» یا «شهود باطن» می گویند. این همان مطلبی است که در قرآن مجید در آیه 5 و 6 سوره تکاثر منعکس است: "کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم"، «اینگونه نیست که شما می پندارید، اگر علم الیقین داشته باشید دوزخ را با چشم خود می بینید»! و در مورد «مجرمان» و «مومنان» در منابع مختلف اسلامی وارد شده است که در آستانه مرگ حالت شهودی به آنها دست می دهد، و فرشتگان یا ارواح مقدس اولیاء خدا را مشاهده می کنند درحالی که اطرافیان آنها از درک چنین مطلبی عاجزند. این همان مطلبی است که در غزوه خندق برای پیغمبر اکرم (ص) دست داد و فرمود در میان جرقه ای که از اصابت کلنگ به قطعه سنگی برخاست، قصرهای کسری یا قیصر روم و یا کاخهای ملوک یمن را دیدم. و همان است که در آن حدیث معروف در مورد« آمنه» مادر گرامی پیغمبر اکرم(ص) آمده است که در دوران حمل رسول خدا (ص) گفت: «نوری را دیدم که از من خارج شد و قصرهای سرزمین «بصری» در شام را با آن مشاهده کردم». اینها نه وحی است، و نه الهام قلبی، بلکه نوعی مشاهده و درک و دید است که با مشاهده حسی فرق بسیار دارد. این همان است که آن سخن سنج معروف می گوید: «گر تو را چشمی از غیب باز شود، ذرات این جهان با تو همراز می گردد، آنگاه است که نطق آب و گل را می شنوی، و با شنیدن غلغله تسبیح موجودات جهان، وسوسه تاویلها از تو زدوده می شود، گوش نامحرمان این حقائق را نمی شنوند اما انسانی که محرم راز گردد، لایق شنیدن این آوازها و رازها است» بنابراین «کشف و شهود» را در یک عبارت کوتاه چنین می توان تعریف کرد: راه یافتن به عالم ماوراء حس، و مشاهده حقائق آن عالم با چشم درون، درست مانند مشاهده حسی، بلکه قویتر، یا شنیدن آن زمزمه ها با گوش جان. البته نه هرکس چنین ادعائی را کند می توان از او پذیرفت، و نه به سخنان هر مدعی می توان گوش فرا داد، ولی به هرحال سخن از اصل وجود چنین منبع معرفتی است، و بعد در چگونگی وصول آن و سپس طرق شناختن مدعیان راستین از دروغین. اکنون با توجه به آنچه در اشاره بالا گفته شد به سراغ آیات می رویم. نخست به آیات زیر گوش جان فرا می دهیم:

1- «و کذلک نری إبراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین» (سوره انعام/ آیه 75)

2- «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهاده فیبنئکم بما کنتم تعملون» (سوره توبه / آیه 105

3- «ما کذب الفواد مارای- افتمارونه علی ما یری- و لقد راه نزله اخری- عند سدرة المنتهی» ( سوره نجم/ آیات 11-14)

4- «کلا تعلمون علم الیقین لترون الحجیم» (سوره تکاثر/ آیات 5-6)

5- «یوم یرون الملائکه لابشری یومئذ للمجرمین و یقولون حجرا معجورا» (سوره فرقان/ آیه22)

6- «واذزین لهم الشیطان اعما لهم و قال لا غالب لکم الیوم من الناس و انی جارلکم فلما ترائت الفستان نکص علی عقبیه و قال انی بری منکم انی اری ما لا ترون انی اخاف الله و الله  شدید العقاب» (سوره انفال/ آیه 48)

7- «و لما فصلت العیرقال ابوهم انی لاجدریح یوسف لولا أن تفندون» (سوره یوسف / آیه 94)

8- «فاتخذت من دونهم حجابا فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا» (سوره مریم/ آیه 17)

ترجمه:

1- «اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین گردد».

2- «بگو: عمل کنید، خداوند و فرستاده او، و مومنان، اعمال شما را می بینند، و به زودی به سوی کسی باز می گردید که پنهان و آشکار را می داند و شما را به آنچه عمل میکردید خبر می دهد.»

3- «قلب او ( پیامبر) در آنچه دید هرگز دروغ نمی گفت، آیا با او درباره آنچه دیده مجادله می کنید، و بار دیگر او را مشاهده کرد، نزد سدرة المنتهی».

4- «چنین نیست که شما می پندارید، اگر علم الیقین داشته باشید دوزخ را با چشم خود می بینید».

5- «روزی که فرشتگان را می بینید روز بشارت مجرمان نخواهد بود ( بلکه روز مجازات و کیفر آنان است) و می گویند ما را امان دهید، ما را معاف دارید».

6- «و (به یادآور روز جنگ بدر را) هنگامی که اعمال آنها (مشرکان) را در نظرشان جلوه داد، و گفت: امروز هیچکس از مردم بر شما پیروز نمی گردد، و من در کنار شما ( و پناه دهنده) شما هستم، اما هنگامی که آن دو گروه ( جنگجویان مسلمان و فرشتگان حامی مومنان ) را دید، به عقب باز گشت، و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی را میبینم که شما نمی بینید، من از خدا می ترسم و خداوند شدید العقاب است».

7- «هنگامی که کاروان ( از سرزمین مصر) جدا شد پدرشان (یعقوب) گفت: من بوی یوسف را احساس می کنم اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید!»

8- «و (مریم) حجابی میان خود و آنها افکند ( تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد) در این هنگام ما روح خود را به سوی او فرستادیم، و او در شکل انسانی بی عیب و نقص بر مریم ظاهر شد.

شرح مفردات

«ملکوت» در اصل از ریشه «ملک» (بر وزن حکم) گرفته شده که به معنی حاکمیت و مالکیت است و «و» و «ت» برای تأکید و مبالغه به آن افزوده شده است و ملکوة (بر وزن مردمک) به معنی «حکومت و عزت» است.

«طریحی» در «مجمع البحرین» می گوید: ملکوت ( بر وزن برهوت) به معنی عزت و سلطنت و مملکت آمده است، بعضی از ارباب لغت نیز آن را به معنی «حکومت عظیم» معنی کرده اند که با آنچه راغب در مفردات گفته نیز موافق است. در تفسیر «المیزان» چنین آمده است که «ملکوت» در عرف قرآن چنانکه از آیه 83 یس فهمیده میشود (فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیی، «منزه است آنکس که حکومت هر چیزی در دست او است) به معنی «صورت باطن اشیاء» است که ارتباط به پروردگار دارد، و همواره مشاهده این صورت باطن با ایمان یقینی همراه است.

«الفواد» به معنی قلب و روح است هنگامی که افروختگی و پختگی پیدا کرده باشد، از ماده «فاده» (بر وزن ابر) به معنی برشته کردن است.

«اجد» از ماده «وجود» به معنی یافتن است، گاه این یافتن به وسیله یکی از حواس ظاهر صورت می گیرد، مانند دیدن با چشم، و شنیدن با گوش، یا احساس بو بوسیله شامه، و گاه به وسبله حواس درون صورت می گیرد، مانند احساس گرسنگی یا سیری و یا غم و اندوه، و گاه به وسیله عقل صورت می گیرد مانند یافتن خداوند از طریق دلائل مختلف.

«تمثل» از ماده «مثول» (بر وزن عقول) به معنی ایستادن در برابر شخص یا چیزی است. ممثل ( بر وزن مفصل ) به شخص یا چیزی می گویند که به شکل شخص یا چیز دیگری نمایان گردد. در روایات اسلامی و تواریخ موضوع تمثل مکرر آمده است از جمله در مورد ظاهر شدن ابلیس در «دارالندوه» در مقابل مشرکان عرب، آن روز که برای نابودی پیغمبر اکرم (ص) نقشه می کشیدند، او در شکل پیر مردی خیراندیش و خیرخواه ممثل شد! و همچنین ممثل شدن دنیا به صورت یک زن زیبا و دلربا در برابر علی (ع) که قدرت نفوذ در آن حضرت را نیافت که داستانش معروف است، و یا مجسم شدن اعمال انسان در قبر و در قیامت، که هر کدام در صورت مناسبی در روایات اسلامی از آن تعبیر به تمثل شده است، و مفهوم همه آنها این است که چیز یا شخصی صورتا به شکل موجود دیگری در می آید بی آنکه باطن و ماهیت آن تغییر یافته باشد.

جمع بندی و تفسیر

نخستین آیه مورد بحث بعد از اشاره به مبارزه ابراهیم، قهرمان توحید، با شرک و بت پرستی، از مقام والای یقین و ایمان ابراهیم و دلیل آن سخن می گوید، و شاید این پاداشی بود که خدا به ابراهیم در برابر مبارزه با بت پرستی عطا کرد که ملکوت آسمانها و زمین را به او نشان داد و ابراهیم اهل یقین شد یعنی به مقام عین الیقین و حق الیقین رسید، با توجه به اینکه «السموات» به صورت «جمع» همراه با «الف و لام» ذکر شده، و می دانیم به معنی عموم است، معلوم می شود که ابراهیم را از ملکوت یعنی حاکمیت خداوند بر تمام آسمانها و کواکب و ستارگان ثابت و سیاره و کهکشانها و غیر آنها، و همچنین حاکمیت او بر تمام پهنه زمین، اعم از ظاهر و باطن، آگاه ساخت، و قرآن از این آگاه سازی تعبیر به ارائه (نشان دادن) می کند. و با توجه به اینکه انسان با چشم ظاهر و استدلالات عقلی نمی تواند همه این حقائق را مشاهده کند، پس معلوم می شود که خداوند از طریق  شهود درون و کنار زدن پرده هائی که در حال عادی در برابر چشم ما افتاده و بسیاری از حقائق را پنهان می دارد این حقایق را بر ابراهیم ارائه داد. «فخر رازی» در تفسیر خود درباره این «ارائه» دو احتمال ذکر می کند: نخست اینکه مراد ارائه حسی است، و دیگر ارائه از طریق دلائل عقلی، سپس با «نه دلیل مختلف» احتمال دوم را در تفسیر آیه توضیح می دهد. ولی همان گونه که گفتیم انسان نه از طریق حس، و نه از طریق عقل نمی تواند به تمام اسرار حاکمیت خداوند بر همه جهان احاطه پیدا کند، و این موضوع درک و دید دیگری لازم دارد، و لذا در «تفسیر فی ظلال القرآن» می خوانیم که منظور آگاه ساختن ابراهیم بر امر پنهانی آفرینش و پرده برداری از آیاتی که در  اوراق کتاب هستی نشر شده است می باشد تا ابراهیم به درجه یقین کامل برسد. به تعبیر دیگر ابراهیم (ع) نخست مراحل توحید فطری و استدلالی را از مشاهده طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگاه دریافت، و به مبارزه با بت پرستی شتافت، و پیوسته مدارج توحید را در پرتو این جهاد بزرگ یکی پس از دیگری پیمود تا به مرحله ای رسید که خداوند پرده ها را از قلبش کنار زد، و او را به مرحله شهود باطن عالم رسانید. لذا در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: «خداوند پرده ها را از آسمانهای هفتگانه از برابر دیدگان ابراهیم کنار زد تا نگاه به مافوق عرش افکند، همچنین پرده ها را از زمینهای هفتگانه برای او کنار زد، و همین کار را با محمد (ص) انجام داد. و با امامان بعد از او در «تفسیر برهان» احادیث متعددی در این زمینه نقل شده است که همگی نشان می دهد این درک و دید نوع دیگری غیر از درک و دید حسی و عقلانی است. همانگونه که قبلا اشاره شد در تفسیر المیزان نیز آمده است که «ملکوت» اشاره به وجود اشیاء از جهت انتساب آنها به خداوند و وابستگی آنها به ذات پاک او است، و این همان چیزی بود که ابراهیم آن را مشاهده کرد و از ان با توحید خالص آشنا شد. در «تفسیر درالمنثور» نیز روایتی از پیغمبر اکرم (ص) و روایتی از ابن عباس نقل شده که نشان می دهد خداوند پرده ها را کنار زد، و ملکوت آسمان یعنی اسرار قدرت و حاکمیت خود را بر سراسر عالم هستی به ابراهیم نشان داد.

در دومین آیه پیغمبر اکرم(ص) را مخاطب ساخته و بعد از ذکر دستور «زکات و صدقات و توبه» می فرماید: «به مومنان بگو عمل کنید که خدا و رسول  او ومومنان اعمال شما را می بینند». بدون شک مراد از مشاهده اعمال از سوی خداوند مشاهده همه اعمال انسانها است، اعم از آنچه از نیک و بد در حضور جمع انجام می دهند و یا در پنهانی، به همین دلیل باید ( به خاطر اتحاد سیاق) مشاهده پیغمبر اکرم(ص) نیز همین گونه بوده باشد، چرا که آیه مطلق است و هیچگونه قید و شرطی در آن نیست، و اما منظور از «مومنان» با توجه به قرائن مختلف همان جانشینان معصوم پیامبر اکرم(ص) است ( نه همه مومنان) و با توجه به اینکه با مشاهده حسی، یا دلائل عقلی، نمی توان از همه اعمال انسانها  آگاه شد. این آیه نیز بیانگر این حقیقت است که پیامبر(ص) و امامان (ع) درک و دید دیگری دارند که اعمال مومنان را از نیک و بد مشاهده می کنند، و اینکه «فخر رازی» در تفسیر خود می گوید، منظور همه مومنان است، و بعد گرفتار این مشکل می شود که همه مومنان از اعمال نیک و بد یکدیگر آگاه نمی گردند، سپس در پاسخ می گوید: منظور این است که خبرش به آنها می رسد، تکلفی است بی حاصل، و توجیهی است کاملا برخلاف ظاهر. به علاوه روایات فراوانی از ائمه اهل بیت (ع) در ذیل این آیه نقل شده است که همگی نشان می دهد اعمال بندگان هر صبحگاهان ( یا بدون ذکر صبحگاهان ) بر پیغمبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) عرضه می شود، و آنها این اعمال را می بینند، اگر معصیت باشد ناراحت می شوند ( و اگر اطاعت باشد خوشحال می گردند). این آیه با اینهمه روایات درس بزرگی به همه رهروان راه حق می دهد که بدانند مراقبین بزرگواری همواره مراقب اعمال آنها هستند، ایمان به این حقیقت می تواند اثر تربیتی فوق العاده ای داشته باشد، و لذا در روایات متعددی از امام صادق (ع) این مضمون نقل شده است که درباره امام معصوم می فرماید: «هنگامی که امامت به او می رسد خداوند ستونی از نور برای او قرار می دهد که به کمک آن می تواند اعمال اهل هر شهری را ببیند»!

سومین آیه مورد بحث طبق عقیده جمعی از مفسران اشاره به شهود پیغمبر اکرم(ص) نسبت به جبرئیل است، و او را دو بار در تمام عمرش در صورت اصلیش مشاهده کرد، مرتبه اول در آغاز بعثت بود که «جبرئیل» در افق بالا ظاهر گشت، و تمامی شرق و غرب را پوشاند، و آنچنان با عظمت بود که پیغمبر اکرم(ص) به هیجان آمد، و مرتبه دوم در جریان معراج پیامبر(ص) واقع شد که در آیات سوره نجم هم اشاره به دیدار نخستین و هم اشاره به دیدار دوم شده است. تفسیر دیگری که در زمینه این دو مشاهده وجود دارد شهودی است که پیغمبر اکرم(ص) نسبت به ذات پاک خداوند پیدا کرد، شهودی نه با چشم ظاهر که با چشم باطن، و مصداق روشنی از «لقاء الله» در این جهان بود که شرح مفصل آن در تفسیر نمونه ذیل آیات سوره نجم بیان شده است. به هر حال آیه مورد بحث می گوید آنچه را پیامبر (ص) با چشم دل دید واقعیت داشت، و قلبش در آنچه دیده بود صادق بود و هرگز دروغ نمی گفت. این تعبیر به هرحال شاهدی است بر مسأله کشف و شهود باطنی که یکی از منابع معرفت انسان است، انسانی همچون پیغمبر اکرم(ص). در تفسیر المیزان می خوانیم تعجب ندارد که خداوند در اینجا مشاهده را به قلب نسبت داده است زیرا انسان دارای نوع دیگری ادراک شهودی است که  ماوراء ادراک با حواس ظاهر و تخیل و تفکر با قوای باطن است، چنانکه با همین شهود، وجود خودمان را در می یابیم که موجود هستیم. این آگاهی بر وجود خویش نه با چشم ظاهر است و نه از طریق تفکر، بلکه نوعی حضور و ظهور در برابر نفس است که در قرآن مجید از آن تعبیر به «فواد» شده است. بعضی از مفسران دیگر نیز صریحا گفته اند که منظور از رویت در این آیه همان مشاهده با چشم دل است. در حدیثی از ابوالحسن امام علی بن موسی الرضا(ع) می خوانیم که در پاسخ سوال یکی از یارانش فرمود: آری او با چشم قلب خدا را دید آیا نمی شنوی خداوند می گوید قلب آنچه را دید دروغ نمی گوید، آری پیامبر، خدا را با چشم ظاهر ندید، ولی با چشم دل مشاهده نمود.» مسلما منظور از «مشاهده قلبی» تفکر و استدلال نیست، چرا که این معنی برای همه خداپرستان جهان و همه مومنان واقع می شود و اختصاصی به پیغمبر اکرم(ص) ندارد.

در چهارمین آیه، مومنان یا همه انسانها را مخاطب ساخته می گوید: «اینچنین نیست که شما می پندارید، اگر شما علم الیقین می داشتید جهنم را مشاهده می کردید» سپس می افزاید: "ثم لتــرونها عین الیقین"، «سپس شما بعد از آن جهنم را به عین الیقین خواهید یافت»! در اینکه آیا این مشاهده در دنیا روی می دهد یا آخرت، و یا اولی در دنیا و دومی در آخرت است؟ میان مفسران گفتگو است، آنچه از ظاهر آیات به نظر می رسد این است که آیه دوم (ثم لتــرونها عین  الیقین) اشاره به مشاهده دوزخ در آخرت است، چرا که بعد از آن می فرماید: "ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم"، «سپس در آن روز از نعمتهای الهی از شما سوال می شود». بنابراین آیه قبل یعنی "لترون الحجیم" قاعدتا اشاره به دنیا است. در تفسیر المیزان نیز آمده که ظاهر این آیه مشاهده دوزخ قبل از روز قیامت است، مشاهده ای با چشم دل که آثار ایمان و یقین می باشد، آنچنانکه در داستان ابراهیم درباره مشاهده ملکوت آسمان و زمین آمده است. البته همانگونه که گفتیم بعضی هر دو رویت را مربوط به قیامت می دانند، ولی در بیان تفاوت میان آن دو سخت به زحمت افتاده اند، چنانکه از مطالعه گفته های فخر رازی در تفسیرش این مطلب به وضوح معلوم می شود. به هرحال ظاهر آیه مورد بحث نیز تأکیدی است بر این واقعیت که انسان ممکن است به مرحله ای از یقین برسد که پرده ها از مقابل چشمش کنار رود و بعضی از حقائق عالم غیب را ببیند.

پنجمین آیه اشاره به تقاضای مکرر کافران می کند که آنها می گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند؟ یا چرا خدا را نمی بینیم؟ ( سوره فرقان /آیه 21). قرآن در پاسخ این سوال می گوید: آن روز که فرشتگان را می بینند دیگر کار از کار گذشته، و در چنگال عذاب و مجازات الهی گرفتار شده اند، و در آن روز بارتی برای مجرمان نخواهد بود. در اینکه منظور از آن روز کدام روز است؟ در میان مفسران دو عقیده وجود دارد: جمعی آن را اشاره به روز قیامت می دانند که انسانها فرشتگان را مشاهده می کنند، ولی بعضی دیگر با توجه به آیاتی که درباره «فرشتگان قبض ارواح» سخن می گوید از جمله این آیه که می فرماید"و لو تری اذ الظالمون فی غمرات الموت و الملائکه باسطوا ایدیهم اخرجوا انفسکم"، «اگر ظالمان را بینی هنگامی که در امواج مرگ قرار گرفته اند و فرشتگان دستهای خود را گشوده و به آنها می گویند جان خود را بیرون کنید» (سوره انعام / آیه 93) معتقدند که منظور مشاهده فرشتگان در لحظه جان دادن، یا بعد از مردن و قبل از روز قیامت است. این عقیده از ابن عباس، مفسر معروف نقل شده است. در حدیثی از امام باقر(ع) می خوانیم: هنگامی که جان به گلوی کفار می رسد فرشتگان به صورت و پشت آنها می زنند و می گویند: جانهای خود را خارج کنید و این است معنی آیه "یوم یرون الملائکه لا بشری یومئذ للمجرمین". مطابق این تفسیر، در آستانه مرگ پرده ها از مقابل چشمان انسان کنار می رود و فرشتگان خدا را می بیند و حالت کشف و شهودی به او دست می دهد.

ششمین آیه مربوط به «جنگ بدر» است که شیطان در آن روز اعمال مشرکان را در برابر چشمان آنها زینت می داد، تا به کارهای خود امیدوار و دلگرم و خوشبین باشند. از سوی دیگر سپاه مشرکان قریش با جمعیت و نیروی کافی ( در حدود چند برابر مسلمانان ) در مقابل صفوف مسلمین ایستاده بودند، و شیطان پیوسته آنها را وسوسه می کرد که با داشتن این نیروی وسیع و مجهز هیچکس امروز بر شما پیروز نخواهد شد، من نیز در کنار شما هستم و حمایت می کنم. ولی هنگامی که آتش جنگ شعله ور شد و فرشتگان به فرمان خدا به حمایت لشکر توحید برخاستند به عقب برگشت و صدا زد: ای مشرکان! من از شما بیزارم! من چیزهائی می بینم که شما آنرا نمی بینید، من نشانه های پیروزی مسلمین و آثار رحمت الهی و امدادهای غیبی را می بینم، من از مجازات دردناک خداوند می ترسم و می دانم کیفر خداوند شدید است! درباره این آیه در دو قسمت میان مفسران  گفتگو است: نخست اینکه آیا واقعا «شیطان» در شکل انسانی مجسم شد، و در برابر آنها نمایان گردید، و به وسوسه مشرکان پرداخت؟ و یا از طریق نفوذ باطنی همانگونه که همیشه معمول او است در دل آنها اثر گذارد. بسیاری از مفسران قول اول را اختیار کرده اند، و روایات معروفی نیز آن را تایید می کند که شیطان در چهره «سرافه بن مالک» که از افراد سرشناس قبیله «بنی کنانه» بود در برابر ظاهر گشت، همانگونه که در داستان هجرت پیامبر (ص) به هنگامی که مشرکان در «دارالندوه» به شور پرداخته بودند به صورت پیرمردی از اهالی «نجد» در مجلس مشورتی آنها شرکت نمود، و این محال نیست که شیطان چنین تجسمی پیدا کند، همانگونه که درباره فرشتگان هم امکان دارد ( چنانکه در داستان حضرت ابراهیم و مریم آمده است). دیگر اینکه آیا شیطان واقعا  فرشتگان را دید که در آن صحنه نازل شده اند، یا به هنگامی که آثار  پیروزی غیر منتظره را در این میدان مشاهده نمود یقین به نزول فرشتگان و امدادهای غیبی کرد؟ باز در اینجا دو نظریه وجود دارد: بسیاری از مفسران معتقدند که منظور همان مشاهده فرشتگان است و ظاهر آیات با توجه به آیات بعد که صریحا از ورود فرشتگان در میدان بدر سخن می گوید نیز همین است. به این ترتیب، «مومنان» و «مشرکان» هیچکدام حضور فرشتگان را در میدان بدر نمی دیدند، در حالی که پرده ها از مقابل چشم شیطان کنار رفته بود و این حضور را با چشم خود می دید. این نوعی کشف و شهود برای شیطان بود که به فرمان خدا برای هدف معلومی تحقق یافت.

هفتمین آیه اشاره به داستان یوسف می کند، در آن زمان که فرزندان یعقوب با خوشحالی تمام همراه کاروانی از مصر حرکت کردند، و در حالی که برادر خود یوسف را بر تخت قدرت مشاهده نموده پیراهن او را با خود برداشته، برای «چشم روشنی» و «روشنی چشم» پدر، به سوی کنعان می آمدند، همینکه کاروان از مصر حرکت کرد، یعقوب به اطرافیان خود گفت «من بوی یوسف را می شنوم اگر مرا به نادانی نسبت ندهید». مسلما یعقوب راست می گفت، و بوی پیراهن یوسف را از فاصله زیاد می شنید، کاری که با شامه معمولی ممکن نیست، به همین دلیل هیچک از اطرافیان او این امر را باور نکردند، چون این احساس برای آنها حاصل نشده بود، تا آنجا که پیر کنعان، پیغمبر بزرگ الهی را به گمراهی نسبت دادند و گفتند: "تاالله انک لفی ضلالک القدیم"، «به خدا سوگند تو در همان اشتباه و گمراهی سابق خود هستی»؟(سوره یوسف /آیه 95). اما هنگامی که برادران آمدند معلوم شد حق با پیر کنعان بود. در بعضی از روایات آمده است که فاصله میان «مصر» و «کنعان» ده روز، و در بعضی هشت روز راه، و در بعضی هشتاد فرسخ بوده است. هیچ دلیلی ندارد که ما آیه را حمل بر مجاز کنیم و بگوئیم شنیدن بوی پیراهن یوسف کنایه از لقای قریب الوقوع او بوده که به فلب پدر الهام شده بود ( مثل اینکه گاه می گوئیم بوی پیروزی اسلام بر دشمنان، به مشام می رسد) چرا که طبق قواعد مسلم ادبیات تا الفاظ را ممکن است بر حقیقت حمل کنیم حمل بر مجاز جائز نیست، و در نهایت چنین نتیجه می گیریم که برای «یعقوب» مکاشفه ای واقع شد، پرده ها کنار رفت و با احساسی مافوق این احساس ظاهری توانست بوی پیراهن فرزند را از آن فاصله دور بشنود.

در هشتمین و آخرین آیه مورد بحث به داستان تمثل و تجسم فرشته الهی در برابر «مریم» می رسیم که قرآن صریحا می گوید: مریم از خانواده اش جدا شده، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفته بود، حجابی میان خود و مردم افکند ( این حجاب یا برای این بوده که با فراغت خاطر کامل به عبادت پروردگار و راز و نیاز با او بپردازد، و یا برای شستشو و غسل کردن ) هرچه بود در این هنگام روح الهی، آن فرشته بزرگ، به سوی او آمد، و در حالی که در شکل انسان کامل و بی عیب و خوش قیافه ای بود بر مریم ظاهر شد، مریم نخست وحشت کرد، اما به زودی فهمید که او رسول الهی است و برای بشارت تولد مسیح آمده است، و با او در این زمینه به گفتگو پرداخت، که داستانش مشروحا در تفسیر آیات سوره مریم آمده است. بعضی گفته اند فرشته الهی در حس بینائی مریم چنین مجسم شد ( و نه در خارج!) ولی این سخن مخالف ظاهر آیه است که هیچ دلیلی بر آن نیست. قرائن نشان می دهد که این شهود فقط برای مریم واقع شد، و اگر دیگری در آنجا حاضر بود شاید قادر بر دیدن نبود، بنابراین آیه فوق ممکن است قرینه دیگری بر مساله امکان شهود حتی برای غیرپیامبران باشد.

نتیجه:

از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که منبع معرفتی کشف و شهود نه تنها در مورد پیغمبران و امامان که گاه درباره بعضی از انسانهای دیگری نیز حاصل می شود، زیرا اگر در دلالت بعضی از آیات فوق تردید کنیم مجموع آنها روی هم رفته برای اثبات این مطلب کافی است.


منابع :

  1. آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- از صفحه 252تا 267

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/401539