گناهان، یکی از حجابهای معرفت از دیدگاه قرآن و روایات

یکی از عواملی که سبب می شود بر دل انسان زنگار نشیند، چشم دلش نبیند و گوشهایش نشود، حجاب گناهان است. در قرآن کریم  درباره این مهم چنین می خوانیم:

1- «الذین یکذبون بیوم الذین- و ما یکذب به الا کل معتد أثیم – اذا تتلی علیه آیاتنا قال أساطیر الأولین- کلابل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» (سوره مطففین/ آیات 11-14)

2- «فهل عسیتم إن تولیتم أن تفسدوا فی الأرض  و تقطعوا أرحامکم – اولئک الذین لعنهم الله فأصمهم و أعمی أبصارهم» (سوره محمد /آیات 22-23)

3- «أولم یهد للذین یرثون الأرض من بعد أهلها أن لو نشاء أصبناهم بذنوبهم و نطبع علی قلوبهم فهم لا یسمعون» (سوره اعراف/ آیه 100)

4- «ثم کان عاقبه الذین أساوا السوای أن کذبوا بآیاتنا» (سوره روم/ آیه 10)
ترجمه:

1- «همانا که روز قیامت را انکار می کنند- و تنها کسانی آن را انکار می کنند که متجاوز و گنهکارند- همان کسانی که وقتی آیات ما بر آنها خوانده می شود می گویند: این افسانه های پیشنیان است- چنین نیست که آنها خیال می کنند، بلکه اعمالشان  چون زنگاری بر دلهایشان نشسته!»

2- «اگر روی گردان شوید آیا جز این انتظار می رود که در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید؟ آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور نموده است».

3- «آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان قبلی آن می شوند عبرت نمی گیرند که اگر بخواهیم آنها را نیز به گناهانشان هلاک می کنیم و بر دلهایشان مهر می نهیم تا (صدای حق را) نشوند».

4- «سرانجام کار کسانی  که بدی کردند این شد که آیات ما را تکذیب نمودند (و راه هدایت را گم کردند)».

تفسیر و جمع بندی

در نخستین آیات مورد بحث، قرآن اشاره به کسانی می کند که قیامت را به کلی منکرند  سپس می گوید دلائل قیامت روشن است، تنها کسانی به انکار بر می خیزند که متجاوز و گنهکارند، آنها هیچگاه در برابر آیات الهی تسلیم نمی شوند لذا وقتی آیات خدا بر آنها خوانده می شود برای اینکه آن را نپذیرند می گویند: اینها افسانه ها و اساطیر پیشینیان است! قرآن با صراحت می گوید چنین نیست که آنها گمان می کنند این سخنان به خاطر آن است که اعمال زشت گناهانشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته. در اینجا قرآن واژه «رین» را به کار برده، سه تفسیر از سوی ارباب لغت برای آن شده: نخست زنگاری که روی اشیای قیمتی می نشیند، دیگر زنگاری که روی فلزات می نشیند و دلیل بر پوسیدگی آن است، سوم هر چیزی که سلطه و غلبه بر شیئی دیگر پیدا می کند، لذا این واژه را در غلبه شراب بر عقل، و موت بر انسانهای زنده، و خواب بر چشمان بکار می برند. البته همه این معانی در یک مفهوم جامع جمع است و آن زنگارهائی است که بر اشیاء غلبه می کند، سپس به هرگونه غلبه شیئی بر شیئی دیگر اطلاق شده است. از این آیه به خوبی استفاده می شود که گناه صفای قلب را می گیرد، به گونه ای که حقائق در این آئین الهی منعکس نمی شود، و گرنه آیات حق مخصوصا در زمینه مبدا و معاد روشن و آشکار است. لذا بعضی از مفسران گفته اند که از این آیه ظاهر می شود اولا  اعمال بد نقوش و صورتهائی در نفس ایجاد می کند، و ثانیا این نقشها و صورتها مانع از ادراک حق می شود، و ثالثا روح آدمی به حسب طبیعت نخستین دارای صفا و جلائی است که حقیقت را چنانکه هست درک می کند و میان حق و باطل جدائی می افکند و تقوا را از فجور و بی تفاوتی  تشخیص می دهد، همان گونه که در آیه 7 و 8 سوره شمس آمده: "و نفس و ما سواها فألهمها فجورها و تقواها"، «سوگند به روح آدمی و آن کس که آن را آفرید، و سپس فجور و تقوایش را به آن الهام کرده است.» بعضی دیگر از مفسران تحلیل دیگری در این زمینه دارند که خلاصه اش این است: «هنگامی که انسان اعمالی را تکرار می کند تدریجا حالت ملکه نفسانی پیدا می کند، مانند خواندن و نوشتن که در آغاز انسان باز زحمت زیاد آن را انجام می دهد ولی بعد از تکرار  و ممارست چنان بر این کار مسلط می شود که بدون احتیاج به فکر و مطالعه آن را انجام می دهد. در مورد گناهان نیز چنین است هنگامیکه انسان کرارا مرتکب معاصی شود در قلبش ملکه گناه حاصل می گردد، و می دانیم حقیقت گناه چیزی جز این نیست که انسان را به غیر خدا مشغول می کند، و توجه به غیر خدا ظلمت است، هنگامی که این ظلمتها یکی بعد از دیگری بر قلب چیز شد صفای اولی را از آن می گیرد، و این ظلمتها سلسله مراتب دارد، در مرحله اول «رین» یا زنگار است و در مرحله دیگری «طبع» (مهر نهادن) است و در مرحله بالاتر «قفلها»!

قسمت دوم از آیات ناظر به وضع منافقان است که به دروغ دعوی ایمان می کردند اما  هنگامی که آیات جهاد نازل می شد بر بیماردلان حالتی شبیه کسی که در آستانه مرگ قرار گرفته و نزدیک است قبض روحش شود پیدا می کردند، قرآن به آنها می گوید: اگر شما به مخالفت خود ادامه دهید، و از فرمان خدا و عمل به کتاب او روی برگردانید، انتظاری جز این نخواهد بود که در زمین فساد کنید، و حتی بر خویشاوندان خویش رحم ننمائید، بعد می افزاید: خداوند این گروه را ( به جرم این گناهانشان) مورد لعن قرار داده، و شنوائی و بینائی آنها را گرفته، «چشهایشان کور و گوشهایشان کر است، چهره حق را نمی بینند و صدای حق را نمی شنوند». این آیات نیز از یکسو نشان می دهد که نفاق حجابی است بر دل و جان، و ازسوی دیگر بیانگر تأثیر گناهان مخصوصا «فساد در زمین» و «قطع رحم»، « ظلم و ستم» روی ادارک و تشخیص انسان است. جمله «إن تولیتم» را بعضی به معنی «روی گردانیدن» تفسیر کرده اند، و بعضی دیگر به معنی رسیدن به مقام ولایت و حکومت، یعنی اگر روزی زمام حکومت به دست شما بیفتد دست به فساد و خونریزی و قطع رحم خواهید زد لذا در بعضی از روایات از علی (ع) آمده است که این آیه درباره بنی امیه نازل شده است. اشاره به اینکه هنگامی که زمام حکومت را در دست گرفتند نه بر ضعیر رحم کردند و نه بر کبیر، حتی خویشاوندان خود را به خاک و خون کشیدند. ولی «تولی» خواه به معنی اعراض از جهاد باشد، و خواه به معنی رسیدن به مقام حکومت و دست به ظلم و فساد زدن، تفاوتی در بحث ما نخواهد داشت و درهرحال نشان می دهد که گناهان حجاب قلوبند.

در سومین آیه به کسانی اشاره می کند که وارث پیشینیان و گذشتگان شده اند بی آنکه از سرنوشت آنها درس عبرتی بگیرند، می فرماید: «ما اگر بخواهیم می توانیم آنها را بخاطر گناهانشان کیفر دهیم و عذاب کنیم، و بر دلهایشان مهر نهیم و گوشهای شنوا را از آنها بگیریم». ذکر مجازات بر گناهان همراه با مهر نهادن بر دلها و گوشها، اشاره به رابطه ای در میان این دو است. بعضی گفته اند این آیه اشاره به آن است که اگر بخواهیم آنها را به یکی از دو عذاب مجازات می کنیم: یا به خاطر گناهانشان نابودنشان می سازیم، یا آنها را زنده نگهمیداریم اما حس تشخیص حق از باطل را از آنها سلب می کنیم، و این مجازاتی است دردناکتر از نابود شدن با عذابهای الهی! ولی با توجه به اینکه «أصبناهم» به صورت ماضی است و «نطبع علی قلوبهم» به صورت فعل مضارع است معلوم می شود که جمله دوم جمله مستقلی است، و عطف بر ما قبل نمی باشد بنابراین معنی آیه چنین می شود: «ما به هر حال بر دلهای این گروه مهر می نهیم و حجابی بر آن می افکنیم» ( خواه در عذاب آنها تعجیل کنیم یا نه).

در چهارمین و آخرین آیه مورد بحث به عاقبت کار کسانی اشاره می کند که اعمال بدی مرتکب شده اند می گوید: «سرانجام، آنها آیات الهی را تکذیب کردند و به باد استهزاء گرفتند» که بالاترین مرحله کفر است. چگونه چنین نباشد و حال آنکه گناه همچون بیماری خوره به جان انسان می افتد و ایمان او را تدریجا از بین می برد، حجابی بر قلب و جانش می افکند، و او را کور و کر می کند، نه تنها ایمان نمی آورد، بلکه به کفر خویش افتخار می کند، و تاریخ امثال اینگونه اشخاص را بسیار به خاطر دارد. کوتاه سخن اینکه آیات مختلف قرآن مجید گناهان و معاصی را یکی از موانع عمده معرفت می شمرد، حقیقتی که برای بسیاری از مردم قابل لمس است و آن را تجربه کرده اند که وقتی گناهی از آنها سر می زند تاریکی خاصی در قلب و جان خود می بینند، و به عکس به هنگام گرایش به پاکی و تقوی احساس روشنائی و آمادگی برای معرفت بیشتر دارند.

توضیحات

حجاب بودن گناه در روایات اسلامی

این حقیقت به طور گسترده در روایات اسلامی مورد توجه قرار گرفته و احادیث زیر نمونه هائی از آن است:
1- در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) آمده است که فرمود: "ان العبد أخطا خطیئه نکتت فی قلبه نکته سوداء فاذا هو نزع و اسـتغفر الله وتاب قلبه فان عاد زید فیها حتی  تعلوا علی قلبه، و هو الران ( الرین) الذی ذکر الله فی کتابه « کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون"، «هنگامی که انسان گناهی می کند نقطه سیاهی در قلب او ظاهر می گردد، اگر از آن گناه خودداری کرده و استغفار و توبه کند قلبش صیقل داده می شود، اما اگر مجددا ادامه داده، گناه را تکرار کند، آن نقطه سیاه زیادتر می شود تا تمام قلبش را فرا گیرد، و این همان زنگاری است که خداوند در کتابش ذکر فرموده است: "کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون".

2- درحدیث دیگری از امام صادق (ع) می خوانیم که فرمود: "کان أبی یقول ما من شیی افسد للقلب من خطیئئه ان القلب  لیواقع  الخطینه فما تزال  به حتی تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله"، «پدرم می فرمود: چیزی بدتر از گناه قلب را فاسد نمی کند، قلب تحت تاثیر گناه واقع می شود و تدریجا گناه در آن اثر می گذارد تا بر آن غالب گردد، در این هنگام قلب وارونه می شود و بالای آن پایین قرار می گیرد!» بدیهی است منظور از وارونه شدن قلب دگرگون شدن حس تشخیص آدمی است، تا آنجا که بر اثر انس به گناه زشتیها را زیبائی، و اعمال حسنه و زیبا را زشت می بیند، و این خطرناکترین مرحله است.

3- باز درحدیث دیگری از امام صادق (ع) می خوانیم: "اذا أذنب الرجل خرج فی قلبه نکته سوداء فان تاب انمحت، و ان زادت حتی تغلب علی قلبه فلا یفلح بعدها أبدا"، «هنگامی که انسان گناه می کند نقطه سیاهی در قلب او پیدا می شود اگر توبه کند محو می گردد، و اگر بر گناه بیفزادید زیادتر می شود تا تمام قلبش  را فرا می گیرد، و بعد از آن هرگز روی رستگاری را نخواهد دید!» روشن است که نخستین شرط رستگاری درک حقائق است، آن کس که قلب یعنی عقلش از کار افتاده است چگونه می تواند سعادتمند و رستگار شود؟ همین معنی در روایتی از امام باقر(ع) با مختصر تفاوتی در تفسیر آیه «کلابل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» نقل شده و در آن تعبیر به نقطه سیاه و سفید  شده است که بر اثر گناه نقطه سیاه غالب می شود و نقطه سفید و نورانی را می پوشاند».

4- در حدیث دیگری از پیغمبر اکرم (ص) می خوانیم: "کثره الذ بوب مفسده للقلب"، «کثرت گناهان قلب (عقل) انسان را تباه و فاسد می کند».

5-در کتاب خصال در حدیثی از رسول خدا آمده است: "أربع خصال یمتن القلب: الذنب علی الذنب"، چهار خصلت است که قلب را می میراند: گناه بعد ازگناه...» و لذا برای از میان بردن آثاری که از گناهان بر دل می نشیند علاوه بر توبه دستور داده شده است کلمات پیشوایان دین را بخوانند چنانکه در «تفسیر نورالثقلین» از پیغمبر اکرم (ص) آمده است: "تذاکروا و تلاقوا و تحدثوا فان الحدیث جلاء للقلوب، ان القلوب لترین کما یرین السیف، و جلائه الحدیث"، «با یکدیگر گفتگو کنید و برادران دینی را ملاقات نمائید و احادیث ( پیشوایان دین را) نقل کنید که حدیث مایه جلای دلها است، دل آدمی زنگار می گیرد همانگونه که شمشیر زنگار می گیرد، صیقل  آن حدیث است».

6- امیرمومنان علی (ع) نیز ضمن خطبه ای اشاره به این حقیقت کرده درباره گروهی از بیماردلان می فرماید: "قدخرقت الشهوات عقله و أماتت الدنیا قلبه و ولهت علیها نفسه فهو عبد لها"، «شهواترانیها عقل او را دریده، و دنیا قلبش را میرانده، و نفس او عاشقانه به دنیا کشیده شده، و او برده دنیا است»!

7- امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: "اذا ظهر العلم و احترز العمل و ائتلفت الألسن و اختلفت القلوب وتقاطعت الأرحام هنالک لعنهم الله فأصمهم و  إعمی أبصارهم"، «هنگامی که علم آشکار گردد و عمل کنار رود، زبانها متحد و دلها مختلف باشد، و نسبت به خویشاوندان قطع رحم شود، در این هنگام خداوند آنها را لعن می کند، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور می نماید».

8- این معنی در خصوص بعضی از گناهان نیز مورد تصریح قرار گرفته، چنانکه امیرمومنان علی(ع) درباره کسانی که جهاد را ترک می کنند می فرماید: "البسه الله ثوب الذل...و ضرب علی قلبه بالأ سهاب و ادیل الحق منه بتضییع الجهاد"، «خداوند لباس ذلت بر تن آنها می پوشاند و عقل و فهمشان تباه می گردد و حق آنها به خاطر تضییع جهاد پایمال می شود».


منابع :

  1. آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- صفحه

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/401554