اعلان برائت از مشرکین یکی از فضائل امام علی(ع)

از جمله فضائل مولای ما، امام امیرالمومنین علیه السلام مربوط به سوره توبه است؛ چون وقتی این سوره نازل شد تا در موسم حج به مشرکین اعلان برائت بشود، طبیعی است که این، مأموریتی سنگین بود، چون آنها جمعیتی قدرتمند بودند، حالا اگر کسی می رفت که روز عید قربان اعلان برائت کند، به طور مسلم در میان آنها آشوبی برپا می شد و احتمال خطراتی می رفت. اینجا رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم اول ابوبکر را برای بردن سوره و اعلان برائت مأمور کرد! گاهی عجیب است که خدا می خواهد فضیلت مولا علیه السلام را خیلی پر سروصدا مطرح کند، مقدماتی را طرح می کند که آن فضیلت صدادار باشد؛ چنانکه در مسأله ی غدیر خم نیز مطلب چنین بود.

چرا رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در منی ولایت مولا را اعلام نکرد، با اینکه در منی همه ی حجاج اجتماع داشتند و این امکان وجود داشت که آنجا اعلام کند؟ قبلا هم به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دستور داده شده بود که این کار را بکن، پس چرا در منی، در عرفات یا در مسجدالحرام که همه جمع بودند، نکرد؟

اگر آنجاها می گفت، عادی تلقی می شد؛ چون اجتماع مردم در منی و عرفات، طبیعی و عادی است و سوال برانگیز نیست. صبر کردند تا مراسم حج تمام شود و حجاج به سمت اوطانشان حرکت کنند، آنگاه در وسط بیابان، زیر آفتاب سوزان وقتی که سر دو راهی رسیدند و می خواستند متفرق شوند، ناگهان منادی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ندا سر داد: ایها الناس، همه جمع شوید، رفته ها بازگردند، نرسیده ها برسند؛ و در آنجا با آن شرایط ولایت مولا اعلام شد. این کار باید پر سروصدا و چشمگیر و جالب باشد تا همه از هم بپرسند که چه شده؟! چه مطلبی است که ما را در وسط بیابان زیر آفتاب سوزان نگهداشتند؟!

آری؛ خدا و رسول خواستند اعلام ولایت مولا چشمگیر و پر سروصدا انجام شود. در این مورد هم از اول بنا بود که امیرالمومنین علیه السلام متصدی اعلام برائت باشد تا این فضیلت ممتاز نیز برای آن حضرت ثابت گردد ولی برای این که این فضیلت هم جالب و چشمگیر انجام پذیرد، مقدمه ای طرح شد و آن اینکه اول ابوبکر را فرستادند تا او برود و سپس او را از بین راه برگردانند تا هم خودش و هم دیگران بفهمند که او صلاحیت این کار را ندارد و این جریان، خیلی جالب است. اول ابوبکر را احضار کردند و فرمودند: این سوره ی برائت را ببر و در روز ( حج اکبر) و عید قربان، برائت از مشرکین را اعلام کن.

علی علیه السلام با پیغمبر یکی است

سال نهم هجرت، ابوبکر هم امیرالحاج، یعنی مدیر کاروان حج شد و هم مأمور ابلاغ برائت. او که با کاروان حج از مدینه به سمت مکه خارج شد، جبرئیل نازل شد و به حضرت عرض کرد یا رسول الله، دستور خدا این است که «لن یودی الا انت او رجلا منک»، «کسی حق ندارد این برائت را ابلاغ کند مگر خود تو یا مردی که از خود توست».

تمام فضیلت در همین جمله ی "رجل منک" است؛ مردی که از خود تو حساب می شود و تفاوتی با تو ندارد و بودن او عین بودن تو می باشد؛ یا عبارت دیگری که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دارد که فرمود: «لایذهب  بها الا رجل منی و انا منه»؛ «باید  کسی این سوره را ببرد و ابلاغ کند که از من باشد و من از او باشم».

وقتی این وحی نازل شد رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم امیرالمومنین علیه السلام را احضار کرد و فرمود: دستور خدا این است که تو باید مأمور ابلاغ برائت باشی، برو و در بین راه، سوره ی برائت را از ابوبکر بگیر و خودت ببر و در مکه ابلاغ کن. امیرالمومنین علیه السلام به دستور رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شتر مخصوص آن حضرت را سوار شد و رفت. ابوبکر با همراهان تقریبا به مسجد شجره رسیده و در خیمه نشسته بود که ناگهان صدای شتر مخصوص پیامبر به گوشش رسید. تعجب کرد که شتر پیامبر اینجا چه می کند! بنا نبود که ایشان به مکه بیایند. از خیمه که بیرون آمد دید امیرالمومنین علی علیه السلام است! خیلی ناراحت شد که چه جریانی پیش آمده؟ آیا آیه ی درباره ی من نازل شده؟ سوال کرد: شما برای چه آمده اید؟ فرمود: من مأموریت دارم سوره ی برائت را ببرم و ابلاغ کنم. او هم با کمال ناراحتی این موقعیت را تحویل امیرالمومنین علیه السلام داد و به مدینه برگشت و گفت: یا رسول الله، آیا درباره ی من آیه ای نازل شده؟ فرمود: نه؛ دستور این است که یا باید خودم ببرم، یا مردی از خودم ببرد و ابلاغ کند. لذا علی از طرف خدا مأمور این کار شده است.

تا اینجا را خود اهل تسنن نیز قبول دارند که این جریان پیش آمده و حضرت امیرالمومنین  علیه السلام مأمور شده که برود و سوره ی برائت را از ابوبکر بگیرد و درمکه اعلام کند. منتهی آنها تلاش می کنند که اثبات کنند منصب امارت حج از او گرفته نشده و او در آن سال امیرالحاج بوده است ولی علی علیه السلام مأمور ابلاغ برائت. ماشیعیان نیز معتقدیم که هر دو کار را به علی علیه السلام واگذار کردند و آن سال ابوبکر به مدینه  برگشت و به حج هم نرفت. علی علیه السلام هم امیر الحاج بود و هم مأمور ابلاغ برائت.

از نظر اعتبار عادی هم مطلب همین است چون وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در میان آنها بود آیا درست بود که امیر الحاج دیگری باشد؟ معلوم است که وقتی می فرماید: «رجل منی و انا منه»، «علی از من است و من از علی»،‌ با بودن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نوبت به ابوبکر نمی رسد، پس علی علیه السلام که خود پیامبر است هم امیر الحاج می شود و هم مأمور ابلاغ برائت. تازه، برگشتن ابوبکر به مدینه به او آبرو می دهد! زیرا گفته می شود پیامبر در حج نبود و ابوبکر هم نبود؛ اما اگر همراه حجاج باشد و مأذون در اعلام برائت نباشد موجب شکست اوست. پیروانش به زعم خودشان می خواهند به او آبرو بدهند درحالی که این به بی آبرویی او تمام می شود که با بودن او در حج، علی علیه السلام مأمور ابلاغ پیام بوده است. به هرحال آنها تلاش می کنند که اثبات کنند امیرالحاج، ابوبکر بوده است و مأمور اعلان برائت.

علی علیه السلام بر فرض که چنین باشد، امیر الحاج بودن خیلی مهم نیست؛ آنچه بسیار مهم است و دارای فضیلت ممتاز، این است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم   فرمود: ( رجل منی و انا منه) این مردی که سوره ی برائت را ابلاغ می کند یا باید خودم باشم یا کسی از خودم که در کمالات معنوی تفاوتی با من ندارد. همانگونه که در آیه ی شریفه ی مباهله هم نفس پیامبر تعبیر شده است: «انفساوانفسکم»(آل عمران /61)، یعنی، در بیان خدا از علی علیه السلام تعبیر به نفس پیامبر (یعنی، خود پیامبر) شده است، البته نه در مسأله ی تشریع و نبوت که آن حساب جداگانه ای دارد ولی در همه ی کمالات علی علیه السلام خود پیامبر است.


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره توبه/ جلد اول- از صفحه 14 تا16

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/401639