پیدایش و دگرگونی فرقه واقفه

هر چند وقف بر یک پیشوای دینی یا تردید در پذیرش مرگ او در پایان دوره حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز مصداق داشته باشد و رفتار کسانی چون عمر را که در پذیرش رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله تردید داشت یا آن را انکار کردند در برگیرد، اما در اصطلاح فرقه شناختی این پدیده برای نخستین بار پس از شهادت امام علی علیه السلام روی داد و کسانی درگذشت آن حضرت را نپذیرفتند. عبدالله بن سبا در رأس این گروه بود و چون در مدائن خبر شهادت امام علی علیه السلام به وی رسید گفت: اگر هفتاد گواه نیز بر کشته شدن او بیاورید باور نخواهیم داشت. این گروه که بعدها سبئیه نام گرفتند در شمار غالیان جای دارند و یکی از آغازین گروههای غالی اند.

در برابر این گروه دو گروه دیگر نیز شکل گرفتند که یکی از امامت محمد بن حنفیه و دیگری از امامت حسن بن علی علیه السلام طرفداری کردند و هرکدام راه خویش را در پیش گرفتند. از این میان گروهی که به امامت امام حسن علیه السلام گرویده و بعدها بدنه شیعه اثنی عشری به شمار رفتند پس از رحلت آن امام به امامت حسین بن علی علیه السلام گرویدند. پس از شهادت آن امام علیه السلام، یکی از نخستین حیرتها در درون جامعه شیعی رخ نمود و گروهی گفتند ما در درک موضع امام حسن علیه السلام و موضع امام حسین علیه السلام و پاسخ به این پرسش که چرا امام حسن علیه السلام در شرالیطی که از قدرت افزونتری برخوردار بود، صلح کرد، و امام حسین علیه السلام در حالی که یاران کمتری داشت به قیام دست زد درمانده ایم.

بخشی از این گروه در نتیجه همین حیرت به عامه پیوستند. اما بخشی دیگر همچنان در جریان شیعی ماندند، هرچند در این بخش بر سر جانشین امام حسین علیه السلام انشعاب رخ داد و گروهی به امامت محمد بن حنفیه و از آن پس فرزند او گرویدند، گروهی از استمرار  امامت در نسل امام حسین علیه السلام طرفداری کردند و شیعه ای  را که بعدها زیدیه و نیز اثنی عشریه از آن میان برخاست تداوم بخشیدند، و گروهی دیگر هم توقف گزیدند. اینان گفتند: پیامبر خدا صلی الله علیه وآله تنها از سه امام به اسم یاد کرد و آنان را وصی و حجت خود قرار داده و از همین رو پس از امام حسین علیه السلام رشته امامت بریده شده است و پس از آن حضرت امام دیگری نیست. این گروه را باید نخستین واقفه پس از سبئیه دانست. اما در بدنه عمومی شیعه، کسانی که امامت امام سجاد علیه السلام را پذیرفته بودند، پس از رحلت آن بزرگوار به امامت فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام گردن نهادند و ظاهرا در این مقطع از ظهور گروهی از واقفه گزارشی داده نشده است. با وجود این، پس از رحلت امام باقر علیه السلام انشعابی در میان پیروان آن حضرت رخ داد و گروهی بدان گراییدند که محمد نفس زکیه امام بوده و او قائم و مهدی موعود است که به رغم دعوی حکومت بنا بر کشته شدن وی، همچنان زنده است و در کوه علمیه اقامت دارد و روزی ظهور خواهد کرد. اما گروهی دیگر به امامت امام صادق علیه السلام ایمان آوردند. دوران امام صادق علیه السلام دوره ای پرشکوه برای تشیع بود و با رحلت آن بزرگوار در سال 148ق. «انشعاب بزرگ» در شیعه رخ داد. یکی از طرفهای ششگانه این انشعاب واقفه بودند که عقیده داشتند «جعفر بن محمد علیه السلام زنده است، نه مرده است و نه خواهد مرد، تا آن هنگام که ظهور کند و حکومت مردم را به دست گیرد، او همان مهدی است.» این فرقه همان ناووسیه است که گروهی از باقیماندگان سبئیه نیز به آنان پیوستند.

در دوره بعد و در ادامه تاریخ شیعه پس از رحلت امام کاظم علیه السلام پنج فرقه از میان شیعیان برخاستند که در دو گروه عمده یعنی قطعیه در یک سوی و واقفه در سوی دیگر قرار می گیرند. قطعیه کسانی بودند که درگذشت امام کاظم علیه السلام را پذیرفتند و علی بن موسی علیه السلام را جانشین او دانستند، اما واقفه کسانی بودند که به گونه هایی متفاوت منکر رحلت امام کاظم علیه السلام شدند. برخی گفتند امام علیه السلام زنده است، نه مرده و نه می میرد تا آنکه خاور و باختر را در تصرف درآورد و زمین را از عدل و داد بیا کند، چرا که او مهدی و قائم است. این گروه مدعی شدند امام علیه السلام از زندان هارون بیرون آمده و هیچکس او را ندیده و از دیگر سو، حکومت مدعی مرگ آن حضرت شده است. گروهی دیگر گفتند هرچند او مرده، اما همو قائم است و پس از او امامی دیگر نیست تا آنکه باز گردد و قیام و ظهور کند. این گروه گاه نیز مدعی شدند که امام رجعت کرده، ولی در جایی نهان شده است و یاران نزدیکش او را می بینند. گروه سومی هم گفتند امام کاظم علیه السلام مرده و رجعت نیز نکرده است، اما در هنگام قیام خود رجعت خواهد کرد. او با عیسی همانندی دارد و چون رجعت کند زمین را به داد خواهد آکند. سرانجام  گروه چهارمی نیز گفتند امام درگذشته و خداوند روح او را به نزد خویش به آسمانها برده است و وی را چون هنگام قیامش شود باز خواهد گرداند. مجموعه این طوایف چهارگانه اخیر، در برابر قطعیه، به واقفه نامور شده اند و از سوی قطعیه، نام نکوهیده ممطوره یا کلاب ممطوره (سگهای باران دیده) نیز بر آنان نهاده شده است.

گفتنی است برخی از همین واقفه در مورد امام رضا علیه السلام و امامان پس از او تنها آنان را خلیفگان و جانشینان امام موسی کاظم علیه السلام و در مرتبه ای فزونتر از مرتبه امامت دانستند. این چیزی است که در مورد امامان پس از امام رضا علیه السلام که به ابن الرضا نامور شده اند بیشتر رخ نموده است. این هم ناگفته نماند که در میان واقفه همین عصر گروهی دیگر با نام بشیریه شکل گرفت که مدعی  شدند موسی بن جعفر علیه السلام غایب است و پیش از غیب محمد بن بشیر را وصی خویش ساخته و از این پس محمد بن بشیر جانشین اوست و پس از او نیز این جانشینی به فرزندش سمیع رسیده است.

پس از رحلت امام رضا علیه السلام از آن که جانشین آن حضرت و امام بعدی در دیدگاه اثنی عشریه یعنی امام محمد بن علی علیه السلام ملقب به جواد خردسال بود یکی از حیرتهای بزرگ میان شیعه روی داد و چاره اندیشیهای مختلفی در حل این معضل مطرح شد. اما به رغم این حیرت، بر امام رضا علیه السلام وقف نکردند و تنها گروهی با نام مولفه به رغم آنکه به امامت امام رضا علیه السلام گرویده بودند پس از رحلت آن حضرت به وقف بر امام کاظم علیه السلام برگشتند و به ممطوره پیوستند.

در دوره پس از رحلت امام جواد علیه السلام نیز سلسله امامت را به وی ختم شده ندانستند و همه کسانی که امامت او را پذیرفتند به امامت فرزند ایشان امام هادی علیه السلام گرویدند. پس از رحلت آن امام نیز هرچند بر ایشان وقف نکردند، اما گروهی از کسان به امامت فرزندی از فرزندان آن حضرت به نام محمد که در دوران حیات امام هادی علیه السلام در سامرا درگذشته بود معتقد شدند و گفتند: از آن رو که امام هادی علیه السلام از جانشینی او خبر داده و از دیگر سو نه دورغ بر امام رواست و نه در این مقام بداء رواست، پس فرزند ایشان در دوران حیات پدر از نظرها غایب شده است.

به هر رو، پس از امام هادی علیه السلام امامت به امام حسن عسکری علیه السلام رسید و در پی ارتحال آن حضرت بود که باز یکی از همان حیرتها و انشعابها صورت پذیرفت و این بار چهارده فرقه از میان شیعه برخاست. دو گروه از این چهارده گروه در شمار واقفه بر امام عسکری علیه السلام بودند و با اندک تفاوتی در نگرش، سلسله امامت را به امام عسکری علیه السلام خاتمه می بخشیدند. یکی از این دو گروه مدعی بود امام عسکری علیه السلام فرزندی آشکار نداشته و از دیگر سو روا نیست زمین خالی از حجت باشد و به همین دلیل امام عسکری خود حجت خداوند است که نمرده و تنها از نظرها غایب شده و خود همان «قائم» است. گروه دیگر نیز دعوی آن است که امام عسکری علیه السلام درگذشته و سپس دیگر بار زنده شده و همو «قائم مهدی» است. این گروه بر عقیده خود چنین استدلال کردند که شنیده ایم معنای قائم آن است که امام پس از مرگ دیگر بار برخیزد.

همچنین، از میان چهارده گروه یاد شده یک گروه نیز مدعی شدند اساسا امامت از امام هادی علیه السلام به امام حسن عسکری علیه السلام یا برادر او جعفر نرسیده، و این هر دو مدعی حقی بوده اند که از آنان نبوده و بنابراین زنجیره امامت به امام هادی علیه السلام پایان یافته و همو خود امام مهدی قائم است. گروه دیگری نیز از گروههای چهارده گانه پیشگفته نوعی دیگر از وقف را پیش کشیدند و با پذیرش رحلت امام حسن عسکری علیه السلام و ایمان به امامت او گفتند: اساسا رشته امامت به همین جا ختم شده است و ضرورتی ندارد به امامی دیگر به عنوان امام غایب ایمان آورده شود، چرا که اصولا در شرایطی، خالی بودن زمین از حجت صحیح است، و هنگامی که خداوند بر مردم خشم کند حجت را تا هر زمان که بخواهد از میان آنان برمی دارد. این گروه چنین حالتی از «نبود حجت» را با «فترت» میان پیامبران الهی همانند دانستند. سرانجام گروهی هم نوعی سوم از وقف را که همان توقف گزیدن و خودداری از اظهار نظر قطعی است پیش آوردند و گفتند: نمی دانیم درباره جانشین امام عسکری علیه السلام چه بگوییم. مسأله بر ما مشتبه شده است و همین اندازه می توانیم بگوییم که حسن بن علی علیه السلام امام بوده و اینک درگذشته است و از دیگر سو زمین نیز خالی از حجت نمی شود. ما بیش از این نمی گوییم و به هیچ اقدامی نیز دست نمی زنیم تا در آینده حقیقت برایمان روشن شود.


منابع :

  1. دکتر حسین صابری- کتاب تاریخ فرق اسلامی – از صفحه 296 تا300

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/402138