علل و عوامل سردی و بی تفاوتی کودکان

در مورد سردی و بی تفاوتی کودکان سخن از وجود علل و عوامل متعددی است که ذکر آنها با در نظر گرفتن جوانب آن، کاری دشوار است و ما ذیلا نمونه و مواردی از آن را اشاره می کنیم:

1- علل وراثتی و رحمی: گروهی از روانپزشکان برای این حالت ریشه ارثی قائلند و می گویند این حالت به صورت ارث و زمانی از طریق محیط رحمی و شرایط آن به کودکان ارث می رسد. اعتقاد بر این است که این حالت در هفته های اول در جنین زمینه رشد پیدا می کند و پس از تولد عیان می شود. پایه های ژنتیکی آن مورد تأیید عده ای از صاحبنظران است و عامل کمبود شیمیائی در حیات رحمی را در این زمینه موثر می دانند و هم می گویند بیماری های دوران بارداری مخصوصا سرخچه و تشنج در این مورد موثر است. همچنین سابقه خانواده، تاخیر در رشد و تکلم در این موثر است.

2- علل زیستی – جسمانی: در مورد سردی و بی تفاوتی از عوامل متعددی در این رابطه می توان نام برد که برخی از آنها بدین قرارند:

- بیماری های دوران کودکی مخصوصا در دو سال اول زندگی این حالات را پدید می آورد. مثل بیماری آنسفالیت و بیماری مننژیت.

- محرومیت از نیازهای اولیه زیستی - جسمانی و عدم برآورده شدن مخصوصا جنبه غذاها و آنچه که طفل بدان میل شدید دارد.

- برخی قائلند شرایط بدنی نامساعد و نامطلوب و احساس ناگوار در زمینه تغذیه نامناسب، تهدید واقعی و یا تخیلی نسبت به وضع جسمانی و سلامت خود در این مورد موثر است.

- فقدان استراحت عمومی، نامنظمی در خواب و استراحت را از دیگرعوامل در این زمینه می شمارند.

3- علل عاطفی: در زمینه سردی و بی تفاوتی از علل عاطفی بحث بیشتری بمیان می آید. به همین نظر ما هم در این رابطه بحث بیشتری خواهیم داشت. اهم مسائلی که در این رابطه به عنوان علت قابل ذکرند بدین قرارند:

- محرومیت های عاطفی بویژه در آنگاه که گریه و فریادشان اثری در دل والدین و مربیان نکرده باشد.

- شوک عاطفی بر کودک بر اثر دیدن یک صحنه ناگوار و غیرمنتظره و با شنیدن خبری دردآور.

- کمبود محبت که زمینه را برای عدم تمرین اعمال محبت فراهم می آورد و بسیاری از بی تفاوتی در رابطه است.

- ترس های شدید در زمینه های مختلف که زمینه را برای بی اعتنائی فراهم کرده و آدمی  را به صورت مرده ای بی حرکت در می آورد و او را چون فردی می سازد که تن به قضا می دهد تا هر چه می شود بشود.

- وجود قلق و اضطراب که چشمان بصیرت آدمی را از رویت حقیقت می بندد و او را از دیدن واقعیت محروم می دارد. آلپورت ریشه آن را مخصوصا اضطراب می داند.

- عدم بلوغ فکری و عاطفی که نشان می دهد کودک همچنان در حال رشد جنینی باقی می ماند.

- شکست خوردن های  پی در پی در زندگی عاطفی و در رقابت ها و مقایسه ها.

- احساس ناکامی در زندگی که در آن صورت مطلق او این می شود که چرا کار کنم؟ چرا تلاش؟ و.....

- سپردن طفل به مهدکودک در ماههای  قبل از سه سالگی که در اثر احساس اجبار دچار نوعی سردی و بی اعتنائی می شود.

- احساس شرمساری و خجلت از اعمال و رفتار خود که زندگی او را تحت الشعاع قرار می دهد.

- حسادت های شدید که راه مقابله و انتقام را برای کودک سد می کند.

- احساس عدم پذیرش از سوی پدر و مادر به خاطر جنسیت و یا زیبائی و یا جنبه های دیگر.

- سردی کانون و وجود الگوهای نامطبوع و محیطی که در آن صفا و خوشبینی و جاذبه نیست.

- فقدان تربیت عاطفی و بی جواب گذاردن درخواست های عاطفی کودک، مثل لبخند زدن کودک به مادر و عدم دریافت جواب.

- شکستن دل کودک به خاطر گرفتن چیزهای مورد علاقه از دست او.

4- علل روانی: سردی و بی تفاوتی در مواردی ریشه و انگیزه روانی دارد. در این جنبه از ریشه ها و علل بسیار می توان نام برد که برخی از آنها بدین قرارند:

- عدم رشد فکری و در مواردی هم عقب ماندگی ذهنی و روانی.

- وجود حالت اتکائی شدید در افراد و احساس سرخوردگی به مناسبت از دست دادن آن حالت.

- بدبینی ناشی از احساس طوفان در زندگی که اثراتش در عواطف و احساس او مشاهده می شود.

- تعمد در سردی و بی تفاوتی به خاطر جلب نظر والدین و واداشتن آنها به تجدیدنظر در رفتار و مواضع.

- فشارهای روانی که موجبات عدم تحمل افراد را در این زمینه فراهم آورده و نگرانشان می سازد.

- احساس بی کفایتی و دلسردی از این امر که با دیگران بجوشد و مانوس گردد.

- وجود این نظر که این کودکان دارای ضعف و یا کندی روانی هستند. (از حدود سال 1943 این نظر زیر سوال  است).

- وجود شک و تردید در افراد و بی اعتمای آنان به دیگران که مانع از برخورد صمیمی و توام با اخلاص است.

- عقب ماندگی ذهنی که سبب می شود آدمی راه و رسم حیات را نیاموزد و نداند چگونه عمل کند. در حقیقت اینان راه و رسم تطابق با زندگی را نیافته اند.

- خودبینی کودکانه که افراد را به خود مغرور و سرگرم دنیای خود می سازد.

- احساس ضعف در خود از نظر جسمی که توان مقاومت خود را در برابر مسائل و جریانات زیر سوال ببیند و ترجیح دهد از اشخاص و از جریانات کناره گیرد.

- وجود احساس کهتری که زمینه ساز احساس بیهودگی در امور است.

- وجود اختلالات روانی و بیماری اوتیسم (در خود مانی) که زمینه را برای توقف و رکود در حرکت فراهم می سازد. اینگونه افراد ناخن جویدن دارند و حتی ناخن های خود را با دندان می کنند.

5- علل اجتماعی: سردی و بی تفاوتی کودکان در مواردی ناشی از انگیزه های اجتماعی است. در این زمینه نیز موارد بسیاری قابل ذکرند که برخی از آنها بدین قرارند:

- وجود سردی در کانون به علت وجود اختلاف بین پدر و مادر که روحیه کودکان را تحت تاثیر قرار داده و از بین می برد.

- به هم خوردن روابط با دیگران به علت وارد آمدن خلع در اندیشه و فکرش که آن هم به نوبه خود ناشی از مشاهده حالات، رفتار و طرز برخوردی است که آن را  انتظار نداشته است.

- مواجه بودن با لحن تحقیرآمیز والدین در پذیرش و برخورد با او و یا عدم مقبولیت او در کانون.

- نارضائی از شرایط محیط اجتماعی و نامطلوب دانستن آن شرایط در زندگی عادی خویش.

- وجود جدائی و متارکه در خانواده و یا طلاق که اثرات گرفتارکننده ای بر طفل دارد.

- احساس سر بار بودن در محیط زندگی، بویژه اگر به صورت فرزند خوانده ای در خانواده ای باشد و عزت نفس خود را زیر سوال ببیند.

- نارضائی از شرایط زندگی بدان خاطر که زیر دست ناپدری و نا مادری، بستگان و خویشان باید زندگی کند.

- بسیاری از آنان از بدو تولد از لحاظ روابط اجتماعی دچار اشکال بوده اند زیرا که والدین شان بیماری مزمن جسمی و یا بیماری روانی داشته اند.

- وجود مشکل اقتصادی در خانواده و گاهی هم وجود فساد و آلودگی در کانون چون فحشاء و اعتیاد، آن هم برای کودکانی که باهوشند و از قضایا سر در می آورند.

- دلخوری از تبعیض ها، مقایسه ها و به رخ کشیدن ها، بویژه برای کودکی که دچار حسادت هم باشد.

- احساس شکست در روابط اجتماعی که خود زمینه را برای شکست در سازگاری اجتماعی فراهم کرده و نسبت به آن سرد و کناره گیر می شود.

- وجود  الگوئی نادرست، تحریک های نامناسب، شخصیت های انحرافی، عدم اعتماد، ناخرسندی  از دیدار دیگران، بویژه برای افرادی که زمینه آن را دارند و منتظر بهانه ای هستند که آیه یاس بخوانند و یا منفی بافی کنند.

6- علل انضباطی: گاهی سردی و بی تفاوتی کودکان ریشه و انگیزه  انضباطی دارد و به عبارت دیگر ناشی از سیستم انضباطی خاصی است که درباره فرد اعمال می شود، به عنوان مثال می گوئیم طفلی که حساس و باهوش است در مواردی ممکن است با سخنان اهانت آمیز والدین و مربیان مواجه شود و آنها را امری بی ریشه و بی دلیل بداند و یا برای عمل جزئی خود را در معرض کتک های شدید و خرد کننده ببیند و دچار نوعی ماتی و منگی باشد که چرا  پدر این چنین است. برخی از والدین با سختگیری های شدید چنان فرزند خود را سرکوب کرده اند که او به این احساس رسیده است هر کاری را که انجام دهد بیهوده است. به هیچ زبان و منطقی نمی تواند والدین را قانع کند که دست از عمل ناروای خود بردارند و راهی برای نجات خود نمی بیند. آری برخی از والدین فرامین و شدت عمل دارند، توقعاتشان از فرزندان بی اندازه است. از آنان اطاعت کورکوانه می خواهند و یا پدرانی را می شناسیم که به جای حرف زدن فرزندان خود را کتک می زنند و به جای سخن مناسب فحش نثار او می کنند. بجای اینکه با گرمی و لطافت آنها را به خود نزدیک کنند موجبات ایجاد فاصله فیمابین را فراهم می سازند. تحقیر کودک در حضور دیگران، مورد مقایسه قرار دارد. آنها، به رخ کشیدن نقاط ضعف شان، سختگیری ها و خشونت شان و.....  باعث خواهد شد که کودک خود را همه گاه مغلوب احساس  کند و توان دفاع را از خود سلب شده ببیند و تدریجا نسبت به مسائل بی اعتنا شود.

7- علل دیگر: و بالاخره در این زمینه علل بسیار دیگری را هم می توانیم بشناسیم و ذکر کنیم، از جمله:

- وجود بیماری های روانی خاص مثل انزوا طلبی و یا مزمن شدن حالت افسردگی در کودکان.

- احساس خستگی از شنیدن امر و نهی بسیار و بکن و نکن ها به حدی که او را به جان آورد.

- شنیدن انتقاد بسیار از والدین و دیگران به حدی که کار به عیبجوئی کشانده شود.

- نقص های تربیتی ناشی از طرز برخورد و رفتار والدین و زمانی هم افسردگی آنها که باعث می شود اخلاقی خاص در کودک تثبیت شود.

- نارضائی از اخلاق اطرافیان به گونه ای که میل به جوشش با دیگران را از آنان می ستاند.

- غلبه این احساس که نمی تواند خواسته ها و توقعات مسئولیت تربیت خود را برآورد و ناگزیر خود را یکسره از همه قیود یله و رها می سازد.

- احساس این مسئله که در زندگی چیزی ندارد تا برای آن جوشش و حرکتی داشته باشد. مسئله ای ندارد تا برای آن حرکت و سخنی داشته باشد. همه کارهای او را دیگران انجام می دهند، همه مسئولیت ها را دیگران متقبلند و برای او امری و مسئله ای نیست.

- در مواردی هم سردی و بی تفاوتی می تواند ناشی از منفی گرائی سرسختانه، خودداری از تخلیه و آموزش آن، بیماری شب اداری، عقب نشینی از موضع به خاطر وجود احساس ضعف و یا احساس گناه باشد.

عوامل تشدید:

فراموش نکنیم این حالت در افراد گاهی پدید آمدنی است و زمانی ایجاد کردنی. پدید آمدنی است به هنگامی که ریشه و منشاء آن از درون باشد و افراد زمینه و مایه آن را داشته باشند. این امر گاه به علت بیماری روانی است و زمانی به علل زیستی و عصبی و یا کم کاری غدد و....
ایجاد کردنی  است به هنگامی که افراد خود را در برابر مانعی ببینند که دیگران پدید آورده اند. در همه حال عوامل تشدید کننده ای در کار است که باعث می شود کودک به غیر از آنچه که هست وضعی بدتر پیدا کند. آن عوامل بسیارند و از آن جمله اند:

- سپرده شدن کودکان به دست کلفت ها و مستخدم ها و مسئولان مهدکودک، آن هم کسانی که آه و ناله کودک در روحیه آنها اثری نمی گذارد و تدریجا او را بی تفاوت می کند.

- وجود سیستم عصبی ضعیف که باعث می شود تاثیرپذیر شده و زودتر از دیگران خود را ببازند.

- وجود سابقه ای از درد و رنج و مصیبت که به عنوان عامل مستعد کننده به حساب می آید.

- ناکامی ها و محرومیت ها در زمینه های گوناگون که درد و مصیبت ها را دو چندان می کند.

- احساس فراموش شدگی در محیط خانه و مدرسه به هر علتی که باشد.

- احساس اینکه دیگران زبان او را نمی فهمند و از منطق او سر در نمی آورند و نمی توانند همراه و همگام او باشند.

- احساس دردی در درون که از نظر آنها قابل بازگو کردن نباشد و این باعث می شود که حالت او بدتر شود.


منابع :

  1. دکتر علی قائمی- خانواده و مسائل عاطفی کودکان – از صفحه 94 تا101

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/402249