هر چه شما بیشتر در رابطه با اهداف اصلی زندگیتان فکر کنید، براساس قانون جذب زودتر به آنها می رسید. شما در آغاز راهی قرار می گیرید که مردم، فرصتها، ایده ها و منابعی را که برای رسیدن به اهدافتان لازم دارید، به طرف خود جذب کرده و به سمت اهدافتان حرکت می کنید. براساس قانون مطابقت، دنیای بیرونی شما در هماهنگی و انطباق با دنیای درون شماست. وقتی شما اهداف کاملا مشخص داشتید و درباره آن مرتب فکر کردید، حرف زدید، و همه روزه روی آن کار کردید، دنیای خارج درست مثل یک آیینه آن را منعکس می کند. از طرف دیگر اهداف کاملا مشخص، ضمیر ناخودآگاه انسان را فعال می کند. هر فکر، ایده و برنامه ای که شما در ضمیر خودآگاه ذهنتان داشته باشید، بسرعت توسط ضمیر ناخودآگاه در واقعیت خود را نشان می دهد.
فعالیت شبکه کورتکس
هر انسانی در مغز خود بخشی به نام کورتکس دارد. کارکرد این بخش کوچک مغز، شبیه به اپراتور یک اداره بزرگ است. مانند اپراتور، هر تلفنی از بیرون ابتدا به این قسمت می آید و سپس به بخش مربوطه وصل می شود. همه اطلاعاتی که به مغز می رسد توسط کورتکس به بخشهای دیگر فرستاده می شود. در واقع این بخش، سیستم فعالیت مغز است. وقتی که شما یک هدف را به کورتکس می فرستید این قسمت شما را نسبت به اطلاعات، مردم، محیط و فرصتهایی که شما را به هدفتان می رساند، آگاه و هوشیار می کند. مثلا تصور کنید، شما تصمیم گرفته اید که یک ماشین اسپورت قرمز بخرید. آن را به عنوان یک هدف می نویسید. شروع به فکر کردن و تصویرسازی درباره آن می کنید. این روند به کورتکس مغز شما پیام می فرستد که چنین ماشینی برای شما مبهم است. تصویر این ماشین بسرعت به رادار مغز فرستاده می شود. از آن لحظه، شما هر جا می روید آن ماشین را می بینید حتی متوجه می شوید در نزدیکی خانه شما یکی از آنها پارک شده است. به نظر می رسد دنیا پر از ماشین اسپورت قرمز است. اگر شما تصمیم بگیرید که یک موتورسیکلت بخرید، شما همه جا موتورسیکلت می بینید. اگر بخواهید یک سفر به هاوایی بروید متوجه آگهی ها، اطلاعات و بروشورهای آن می شوید. هر پیامی به مغزتان بفرستید، کورتکس مغز، شما را نسبت به راههایی که می توانید به هدفتان برسید، آگاه می کند. گفته شده است که «توجه، کلید زندگی است». از هر جایی که توجه شما برود، زندگی شما هم به همان سمت خواهد رفت. وقتی شما تصمیم مشخصی را می گیرید، برای سریعتر رسیدن به آن توجه و حساسیت شما نسبت به هر چیزی که در محیط اطرافتان وجود دارد بیشتر می شود.
اهداف مشخص
مقصد اصلی زندگیتان می تواند به عنوان مهمترین هدف فعلی شما تعریف شود. این هدف می تواند شما را در رسیدن به چیزهای دیگری که می خواهید یاری دهد. هدف باید دارای ویژگی های زیر باشد:
الف. چیزی باشد که شما شخصا آن را می خواهید. تمایل شما باید به گونه ای باشد که هر ایده ای در رابطه با هدفتان، شما را هیجان زه و خوشحال کند.
ب. باید مشخص و روشن باشد. باید بتوانید آن را در قالب کلمات بیان کنید. باید بتوانید آن را بنویسید. به طوری که حتی یک بچه هم بتواند آن را بخواند و بفهمد که شما دقیقا چه چیزی می خواهید.
ج. قابل اندازه گیری و کمی باشد. به جای اینکه بگویید من می خواهم پول زیادی داشته باشم، بگویید من می خواهم سالانه صد هزار دلار درآمد داشته باشم.
د. باید قابل حصول و باور کردنی باشد. نباید آنقدر بزرگ باشد که اصلا قابل دسترس نباشد.
ه. باید احتمال موفقیت داشته باشد. در ابتدا پنجاه پنجاه. در شروع هدف گذاری باید خیلی دقت کرد. زمانی که به اهداف اولیه تان رسیدید، سپس می توانید اهداف خیلی بزرگ داشته باشید. در واقع درابتدا باید اهدافی را تعیین کرد که احتمال دستیابی به آن زیاد باشد تا انگیزه کافی برای شروع را از دست ندهید.
و. اهداف اصلی شما باید با سایر هدفهای زندگیتان در هماهنگی باشد. اهداف اصلی زندگی باید با هدفهای فرعی و ارزشهای فردی نیز در هماهنگی باشند.
با خودتان صادق باشید
بعضی از افراد هدف گذاری را در مقابله با خود انجام می دهند. آنها اهداف را آنقدر بالا می گذارند که قابل دسترسی و حصول نیست. در نتیجه به مرور زمان، انگیزه حرکت خود را از دست می دهند و از انجام هر عملی خودداری می کنند. وقتی شما شروع به هدف گذاری می کنید، برای مراحل اولیه، تعیین اهداف خیلی بزرگ یک خطر واقعی است و باید به دقت از چنین کاری خودداری کنید. چنین چیزی می تواند یک راه بی سرانجام باشد و نه تنها شما را مشتاق به حرکت نکند، بلکه انگیزه های حرکت را هم از شما بگیرد.
سوال بزرگ
در اینجا، یک سوال کلیدی برای تعیین اهداف کلان زندگی مطرح است: چه رویای بزرگی در ذهنتان دارید که اگر ترس از شکست نبود آن را مطرح می کردید؟ اگر موفقیت شما به طور کامل ضمانت شود، چه هدف درازمدت یا کوتاه مدتی دارید؟ جواب شما هر چه باشد، اگر بتوانید آن را بنویسید، شما احتمالا به آن خواهید رسید. از الان به بعد تنها سوالی که شما باید از خودتان بپرسید این است که چگونه؟ تنها مانع و محدودیت این است که شما چقدر در خواستن آن جدی هستید و چقدر حاضرید بخاطر آن کار کنید.
تمرین ده هدف
یک کاغذ بردارید و ده هدفی را که دوست دارید در آینده بدست بیاورید روی آن بنویسید. آنها را به زمان حال بنویسید به طوری که گویی آنها تحقق پیدا کرده اند. مثلا «من ده کیلو وزن کم کرده ام» یا «من هر سال صد هزار دلار درآمد دارم». وقتی که فهرست خود را کامل کردید، ازخود بپرسید، اگر می خواستم از میان اینها یکی را انتخاب کنم کدامیک از اینها بیشترین تأثیر مثبت را در زندگی من داشت؟ تقریبا بیشتر مانع این هدف، همان هدف اصلی زندگی شماست. هدفی که بیشترین تأثیر را نسبت به اهداف دیگر، در زمان مشابه در زندگی شما می گذارد. هر هدفی که انتخاب کردید روی یک کاغذ جدا بنویسید. هر چیزی که برای رسیدن به این هدفتان بنظرتان می رسد روی کاغذ بیاورید. حداقل روی یکی از آنها کار کنید. هر روز این کاغذ را مرور کنید. صبح، ظهر و شب درباره آن فکر کنید که چگونه می توانید به آن برسید. تنها سوالی که از خود می پرسید این باشد: «چگونه»؟ تمرکز و فکر کردن فقط بر روی یک هدف به شما کمک می کند که همه موانع را از سر راه برداشته و به هدف خود برسید و در این مسیر زندگی شما به نحو عجیبی به سمت هر چه مثبت تر شدن تغییر می کند.