روش هاى تربیت عقلانى از نظر علامه طباطبایی

فارسی 5909 نمایش |

شناخت دین

اندیشمندان مسلمان درباره روش شناخت دین و بهره برداری از متون دینی، دیدگاههای متفاوتی دارند. برخی روش عرفانی را تنها راه شناخت دین می دانند، گروهی بر تعبد به ظواهر دینی اصرار ورزیده اند و گروه سوم طریق عقلی را راه دستیابی به معارف دینی می دانند. در بین نظریه های مطرح شده در دوره معاصر، نظریه علامه طباطبایی، اعتبار و مقبولیت ویژه ای یافته است. وی با اعتقاد به کارآمدی هر سه روش در درک حقایق دینی، تأکید فراوانی بر شناخت عقلی دین کرده است. اهمیت و اعتبار شناخت عقلی دین، در نظر وی سبب شده که در آثار خود به تناسب از اهمیت و ضرورت شناخت عقلی دین، مبانی و اهداف عقل ورزی و روشهای پرورش عقل به غرض دستیابی و درک آموزه های دینی سخن گوید و با استناد به آیات و روایات و به شیوه ای استدلالی موضوعات فوق را بررسی کند.

اهمیت و ضرورت شناخت عقلی دین

از دیدگاه مرحوم علامه درک عقلی آموزه های دینی در مقایسه با دیگر طرق بهره برداری از متون دینی، از جایگاهی والا برخوردار است. وی اهمیت و ضرورت آن را از منظرهای مختلف مورد توجه قرار داده و به خوبی نتایج حاصل از این روش را نشان داده است. برخی موارد عبارتند از:
الف. رشد، پویایی، استحکام و پیشرفت حیات انسانی بر اساس بهره مندی از فکر صحیح تأمین می شود. علامه عقل را به عنوان تنها نیرویی که انسان را از سایر حیوانات متمایز می کند و او را نوعی مستقل و مشخص قرار می دهد بر می شمارد و بر این اساس حیات انسان را حیاتی فکری می داند. به نظر او، از لوازم ابتنای حیات بر فکر این است که هرچه فکر صحیح تر باشد، استحکام حیات بیشتر است. حیات مستحکم به هر طریقی از طرق که فرض شود، مرتبط با فکر استوار و مبتنی بر آن است و به قدر بهره آن از فکر، بهره ای از استحکام دارد.
ب. با نظر به حیات انسانی در این جهان طریق عقل در مقایسه با وحی و کشف از عمومیت و اهمیت بیشتری برخوردار است. طریق وحی فقط بر انبیاء گشوده است و طریق کشف نیز به وسیله اندکی از مردم پیموده می شود. همه مردم، حتی اهل وحی و کشف حاجت شدیدی به براهین عقلی در زندگی دنیوی دارند و از طریق عقلی بی نیاز نیستند. به علاوه ترک طریق عقل موجب تسلط تقلید بر شؤون حیات اعتقادی و اخلاقی انسان می شود و موجب سقوط انسان است. لذا طریق عقلی نسبت به دو طریق دیگر از عمومیت بیشتری برخوردار است.
ج. کرامت و شرافتی بالاتر از درک حقایق معارف دینی برای انسان وجود ندارد. علامه طباطبایی برای انسانهایی که استعداد درک حقایق دینی را ندارند، عمل به ظواهر کتاب و سنت و اوامر و نواهی مولوی را توصیه می کند، ولی برای افرادی که استعداد آن را دارند تا به درک حقایق دینی نائل آیند تلاش برای درک حقایق دینی را پیشنهاد می کند و معتقد است که بر این مطلب، عقل، کتاب و سنت دلالت دارند و هیچ شرافت و کرامتی بالاتر از آن برای انسان وجود ندارد. تکریم انسان به نعمت عقل است که به هیچ موجود دیگری داده نشده است و انسان با عقل خود نیک را از بد و خیر را از شر تشخیص می دهد و امور دیگری مانند نطق، خط و تسلط و تسخیر موجودات دیگر بر عقل انسان متفرع است و تفضیل انسان به این است که از نعمتهایی که به موجودات دیگر داده شده سهم بیشتری دارد.
تلقی عامیانه از معارف دینی و جلوگیری از بحث آزاد، عامل انحطاط و عقب ماندگی جامعه اسلامی بعد از رسول خدا (ص) بوده است. به نظر علامه «بشر با غریزه خدادادی خود می فهمد که کلید سعادت و خوشبختی زندگی، فرهنگ است و پیشرفت زندگی با پیشرفت فرهنگ توأم است، و هرگز پیشرفت فرهنگی بدون استدلال منطقی و بحث آزاد صورت پذیر نیست. چنانکه روزی جامعه انسانی به واسطه تاریکی محیط یا عوامل غیر طبیعی دیگر در این مسئله آن طوری که شاید و باید روشن نبوده است، امروز دیگر این موضوع جزء بدیهیات به شماره آمده و کمترین ابهامی در آن باقی نمانده است.»
ه. بررسی تعلیمات دینی از مجرای تعقل و استدلال آزاد، حیات و تازگی آن را در همه زمانها حفظ خواهد کرد. علامه بر این باور است که معارف دینی با غریزه تفکر فلسفی و تعقل استدلالی انسان قابل هضم است و نتیجه پیروی از این طریق ایجاد پشتوانه دیگری غیر از وحی مجرد است که «تعلیمات اسلامی را برای همیشه و نسبت به همه کس زنده نگه می دارد، و مقاصد این آئین پاک از دریچه چشم استدلال پیوسته و تازه خواهد بود. با گشودن این راه بعد از انقطاع وحی و پایان نبوت دیگر تعلیمات دینی هرگز قیافه ابهام و اجمال به خود نمی گیرد و در صف یادگارهای تاریخی و آثار باستانی در موزه ها ذخیره نمی شود.»

تعریف تربیت عقلانی از دیدگاه علامه

الف. با نظر به دیدگاه علامه درباره نقش عقل در شناخت مسائل برون دینی و درون دینی، وظیفه مربیان و مجریان تربیتی در تربیت عقلانی بسیار سنگین است. مربی بایستی توانمندی عقل نظری را به سطحی برساند که متربی مسائل مربوط به مبدأ و معاد و انسان و ارتباط انسان با مبدأ و معاد را درک و هضم کند. در فهم قرآن با روش قرآن به قرآن اختلاف ظاهری بین آیات را برطرف نماید، و با استنطاق آن، پرسشهای فرا روی دین را در هر عصری پاسخ گوید. وظیفه مربی در ارتباط با عقل عملی این است که آن را به سطحی برساند که مصالح و مفاسد احکام عبادی و اجتماعی را تشخیص دهد و رابطه آنها را با حقایق دینی درک کند و در حد ممکن از راز تشریع آنها مطلع شود. بر اساس این دیدگاه، تربیت عقلانی به معنای فراهم کردن زمینه فراگیری و کاربست اصول منطقی و فلسفی به ویژه قیاس برهانی است، به گونه ای که متربی بتواند مسائل درون دینی و برون دینی را درک و هضم کند و اعتقاد به باورهای دینی و عمل به احکام از روی بصیرت باشد و نه تقلید و تعبد، و اگر جایی هم مسئله ای را به طور تعبدی می پذیرد، دلیل عقلی او را به این تعبد رهنمون کرده باشد.
ب. بر اساس مبانی عقل ورزی از دیدگاه علامه، عقل طبق آنچه فطرت به او الهام کرده، راه خود را در شناخت حقایق و احکام به طرف جلو باز می کند. عقل به طور فطری و بر اساس دو اصل واقع بینی و شعور استدلالی در همان اول تولد، خود را درک می کند، سپس با حواس ظاهری ظواهر اشیاء را می شناسد و با حواس باطنی همچون اراده وحب و بغض، امید و ترس و امثال آن معانی روحی را درک می کند و به وسیله آن معانی انسان را با موجودات خارج از ذات مرتبط می سازد و سپس با ترتیب، جدا سازی و تعمیم در آنها دخل و تصرف می کند و به شناخت حقایق و احکام نائل می شود. آنچه در این بین کارکرد عقل را مختل می کند عواملی است نظیر تقلید، یا اعتقاد به خرافه یا عدم علم و حاکمیت قوه شهویه غضبیه، وظیفه مربی این است که عوامل توانمندی را تقویت و زمینه عوامل کجروی عقل را از بین ببرد.
بر این اساس، تربیت عقلانی عبارت است از: تقویت عواملی که استقامت عقل را بر طریق فطری سبب می شود، از سویی، و از بین بردن و یا تضعیف عوامل کجروی عقل، از سوی دیگر. تفاوت این تعریف با تعریف قبلی این است که در تعریف قبلی فرض این است که قوه ناطقه خودبخود به فعلیت می رسد و برخی عوامل به استقامت یا کجروی آن کمک می کند و در این جا فرض این است که اصل وجود عقل ورزی بالفعل نیست و باید به آن فعلیت داد.
ج. علامه با نظر به مجموعه آیات قرآن درباره عقل و آیاتی که مفاهیم مقابل عقل نظیر جهل، سفاهت در آنها به کار رفته، معتقد است که عقل در کلام خدای تعالی به معنای خاصی به کار رفته است. به نظر وی، خدای تعالی در قرآن عقل را به نیرویی تعریف کرده که انسان در دینش از آن بهره مند شود و به وسیله آن راه را به سوی حقایق معارف و اعمال صالحه پیدا نموده و انجام دهد پس اگر عقل در چنین مجرایی قرار نگیرد و قلمرو عملش به چهار دیوار خیر و شرهای دنیوی محدود گردد دیگر عقل نامیده نمی شود، طبق این دیدگاه، اگر تربیت عقلانی به غایت خود یعنی شناسایی مسئله مبدأ و معاد و لوازم آن و انجام اعمال صالح و پیروی از دین خدا نائل نشود، اساسا فعلیت پیدا نکرده است گرچه طبق دیدگاه رایج در روانشناسی و علوم تربیتی فرد به نهایت تربیت عقلانی رسیده باشد.

اهداف تربیت عقلانی

عبارات و واژه های ناظر به اهداف تربیت عقلانی که علامه به آن تصریح کرده یا با نظر به دیدگاه وی درباره اعتبار عقل در شناخت دین به دست می آید، فراوان و متنوع است. بررسی این عبارات و واژه گان گرچه تا اندازه ای دیدگاه علامه را پیرامون اهداف تربیت عقلانی معلوم می کند، ولی تبیین دقیق آن را باید در نظریه علامه درباره انسان و عقل و فطرت و رابطه آنها جستجو کرد. بررسی این عبارات و وازه ها، ما را سرانجام به این دو پرسش می رساند:
1- هدف غایی و اهداف واسطی در تربیت عقلانی کدامند؟
2- وجه تمایز علامه با دیگران در بیان اهداف تربیت عقلانی چیست؟
هر یک از صاحبنظران با توجه به دیدگاه خاص خود، هدف یا اهداف خاصی را برای تربیت عقلانی بر شمرده اند، که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
رشد قوه قضاوت صحیح، تشکیل ذهن، رشد قوای ذهنی مثل حافظه و تخییل و دقت به گونه ای که به طور خودکار در برابر محرکها پاسخ دهد، عمل بر اساس رشد و هدایت عقل، عادت دادن عقل به تفکر علمی و مطالبه دلیل و برهان، عادت دادن عقل به حفظ امانت علمی، آزاد اندیشی، پرورش قدرت نقادی و اعتراض، عادت دادن عقل به تفکر بر اساس شیوه حل مسئله. تمایز علامه با دیگر صاحبنظران در این است که وی حصول اهداف فوق را به عنوان مقدمه و اهداف واسطی می پذیرد، نه هدف غایی. به نظر وی، اگر مربی همه این موارد را در متربی تحقق بخشد ولی هدف غایی که هدایت به سوی حق و پیروی از حق است حاصل نشود اساسا تربیت عقلانی فعلیت پیدا نکرده است.

روش های تربیت عقلانی
با نظر به دیدگاه علامه درباره اعتبار و کارآیی عقل در حوزه شناخت دین و گستره آن، مربی وظیفه سنگینی را در رساندن عقل به سطحی که بتواند وظایف مورد انتظار را به خوبی انجام دهد بر عهده دارد. اکنون باید به این مسأله پرداخت که مربی با به کارگیری چه روشهایی، می تواند توانمندی ادراکی متربی را جهت رسیدن به اهداف مورد نظر افزایش دهد.

روشهای ناظر به حفظ سلامت درک فطری عقل

پیروی انسان از هدایت قوه شهویه و غضبیه و شرایط نامناسب اجتماعی درک فطری عقل را تهدید می کند. بر این اساس علامه بر سه روش تعدیل قوی، انجام عمل صالح و ایجاد شرایط مناسب اجتماعی تأکید می کند.
الف. تعدیل قوا (رها سازی عقل از سلطه قوه شهویه و غضبیه): منظور علامه از تعدیل قوی این است که قوای مختلف را در حد وسط قرار دهیم تا در طریقی که برایش تعیین شده عمل کند و دچار افراط و تفریط نگردد.
ب. عمل صالح: از دیدگاه علامه بین عمل صالح و اخلاق حسنه و درک حقایق نظری و علوم عملی رابطه طولی وجود دارد. «اعمال صالحه اخلاق حسنه را حفظ می کند و اخلاق حسنه معارف حقه و علوم نافعه را و بر عکس اعمال باطل و خلاف... افکار فاسدی را در روح آدمی تلقین می کند و این افکار فاسد ذهن را آماده می کند تا هرگونه شبهه و فکر باطلی در آن وارد شود و در چنین موقعیتی فهمها و ادراکات مختلف می گردد و از پیروی حق تخلف می کند.»
ج. ایجاد شرایط اجتماعی مناسب: اشاره کردیم که از دیدگاه علامه نوع حکومت و فرهنگ جامعه خصلتهای روحی خاصی را در انسانها ایجاد می کند و تفاوت خصلتهای روحی عامل تفاوت انسانها در درک عقلی می شود.
به نظر وی زندگی طولانی قوم بنی اسرائیل در مصر و زندگی زیر سلطه و توأم با خواری و ذلت سبب شده که جنس یهود سرسخت بار بیایند و به هیچ حقیقی از حقایق ماوراء حس ایمان نیاورند. اقتضای مبنای مذکور این است که نوع فرهنگ و حکومت از عواملی است که می تواند سلامت درک فطری عقل را تهدید کند و لذا ایجاد شرایط مناسب زندگی اجتماعی برای مصون ماندن عقل از کجروی ضروری می نماید.

روشهای ناظر به افزایش درک عقلی

الف. اعطاء علم و حکمت
عقل برای رسیدن به حقایق و درک علوم عملی نیازمند ترتیب دادن و چیدن معلومات بدیهی یا نظری منتهی به بدیهیات است که کشف مجهولات نائل شود و در صورتی که این معلومات در دسترس عقل نباشد یا ناقص باشد به طور طبیعی عقل نمی تواند به درک مجهولات نائل شود. اعطای علم به عنوان روش تربیت عقلانی ناظر به این است که ما معلومات مورد نیاز عقل را در اختیارش قرار دهیم تا فعالیت خود را به نحو مطلوب انجام دهد و اهداف مورد نظر را تأمین کند. البته مقصود از اعطای علم این نیست که هرگونه معلوماتی را به ذهن القا کنیم و ذهن را به صورت انباری از معلومات در آوریم بلکه مقصود اعطای علمی است که اولا مطابق حق و واقع باشد و ثانیا انسان با آن علم به سوی حق هدایت شود و از حق پیروی کند.

ب. رعایت تدریج در القای معارف دینی
از دیدگاه علامه دو ویژگی که یکی به طبیعت انسان و دیگری به ماهیت تعالیم دینی بر می گردد، مراعات تدریج را در آموزش معارف دینی الزامی می کند. ویژگی مربوط به طبیعت انسان این است که «انسان به جهت داشتن قریحه حیوانی به لذتهای شهوی سریعتر از حق و حقیقت میل و عادت پیدا می کند و ترک آنها برای او مشکل می شود.» ویژگی مربوط به ماهیت معارف اسلامی این است که اسلام با همه ابعاد زندگی اعم از فردی و اجتماعی سر و کار دارد و لذا پذیرش آن همراه با تغییر در همه ابعاد زندگی است و تغییر در همه ابعاد زندگی برای انسان سخت و تحمل ناپذیر است. در این بین تغییر در ناحیه اعمال از تغییر در ناحیه اعتقادات مشکلتر است چرا که زودتر بر شهوت اثر می گذارد. بر اساس دو ویژگی مذکور، علامه رعایت تدریج را در القاء معارف دینی را الزامی می داند و معتقد است که قرآن هم به این امر دستور داده است و هم عملا به این صورت نازل شده است. حکمت مراعات تدریج در ارائه معارف الهی این است که جایگزینی اعتقادات و اعمال دینی به جای اعتقادات و اعمال باطل به آرامی اتفاق می افتد و در نتیجه تغییر در اعتقادات و اعمال برای انسان تحمل پذیر می شود.

ج. همراه کردن بیان واقعیتها و احکام دینی با تبیین آنها
در آموزش معارف الهی چه بخشی که ناظر به واقعیتهای جهان هستی است و چه بخشی که ناظر به احکام عبادی و اجتماعی است، بیان واقعیتها و احکام را باید با تبیین همراه کرد. منظور از تبیین این است که علاوه بر بیان واقعیتها و احکام، علل موجده واقعیت ها و رمز و راز تشریع احکام را و ارتباط آنها با سعادت انسان معلوم کرد. علامه این مطلب را از بیانات قرآنی استفاده می کند و می گوید که آداب قرآن این است که تعلیماتش را با بیان علل و اسباب آن همراه کرده است و راضی نمی شود که انسان تعالیم دینی را کورکورانه و بدون تعقلی که حقیقت امر را برای او روشن کند بپذیرد. حتی خداوند در مورد عده ای از احکام عملی که امر آنها را به طریق مولویت صادر می کند، مثل این جمله «ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون؛ اگر بدانيد اين [كار] براى شما بهتر است.» (عنکبوت/ 16) این جمله ها به انضمام آیات دیگری که به تعقل و تفکر و تدبر امر می فرماید، می رساند که بر هر مسلمانی لازم است که از راه تعقل مصالح و مفاسد کلیات احکام را درک کند اگر چه جزئیات و خصوصیات آنها بیرون از حوصله ادراک او باشد. آموزش معارف دینی به هنگام نیاز و احتیاج به آن: آموزش معارف دینی به هنگام نیاز و احتیاج به آن مؤثرتر است، چرا که نیاز، انگیزه متربی را در یادگیری افزایش می دهد و از طرف دیگر عمل به آن (به تعبیر علامه) تصدیق به حکم را آسانتر می کند و در مجموعه زمینه فهم و پذیرش و ایمان را فراهم می کند: «القای یک نظریه علمی در هنگام احتیاج و رسیدن هنگام عمل در دل شاگردی که می خواهد آن را بیاموزد بهتر ثبت می گردد و در قلب می نشیند و به زودی فراموش نمی شود.»

ه. دعوت بر اساس وضعیت تلخ و شیرین گذشته
دعوت به دین و تعلیم معارف دینی بر اساس تجارب قبلی و استفاده از وضعیت تلخ و شیرین گذشته مؤثرتر است. علامه در تفسیر آیه «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون؛ و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت‏ خدا را بر خود ياد كنيد آنگاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد پس ميان دلهاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد اين گونه خداوند نشانه ‏هاى خود را براى شما روشن مى‏ كند باشد كه شما راه يابيد.» (آل عمران/ 103)
می گوید که مخاطب این آیه کسانی بودند که دو وضعیت کفر و ایمان را درک کرده بودند در زمان کفر دائما در حال جنگ و کشتار بودند و حقیقت امنیت عمومی را درک نکرده بودند، ولی پس از ایمان به خدا و اعتصام به حبل الله و ظهور نشانه های سعادت شیرینی نعمت امنیت را دریافتند. این شیوه خطاب و دعوت (دعوت بعد از درک وضعیت تلخ و یا شیرین گذشته) در نفوس مؤثرتر است، زیرا بنای دعوت بر اساس مشاهده و تجربه است و نه مجرد تقدیر و فرض.

و. تحریک غریزه تقوا طلبی هنگام بیان احکام
منظور از تحریک غریزه تقوا طلبی این است که بیان احکام را با عباراتی که این غریزه را تحریک و زمینه فهم و تلقی به قبول معارف را فراهم می کند همراه سازیم: «قرآن در تعلیم شرایع دین، بیان حکم را با بیان فضایل اخلاقی و خصال حمیده که با تذکر آن غریزه تقواطلبی بیدار می شود همراه کرده تا انسان بر فهم حکم قوی شود.»
به عنوان مثال، در آیه 232 بقره خداوند پس از بیان این حکم که شما از ازدواج مردان با همسران سابق خود در صورتی که هر دو راضی هستند جلوگیری نکنید می فرماید: «هر کس از شما به خدا و روز باز پسین ایمان دارد به این [دستورها] پند داده می شود. [مراعات] این امر برای شما پر برکت تر و پاکیزه تر است و خدا می داند و شما نمی دانید.»
ذکر این عبارات بعد از بیان حکم، انسان را به تدبر و فهم حکم و مراعات آن تحریک و تشویق می نماید. ایمان به خدا و معاد و وجود امر پر برکت و پاکیزه، امری مطلوب برای انسان است و ذکر آنها پس از بیان حکم و اینکه مراعات حکم این آثار را در بر دارد، انگیزه انسان را به فهم حکم و عمل به آن تحریک می کند.

ز. آموزش برای عمل و بر اساس عمل
به نظر علامه، خداوند قرآن را به این شیوه به مردم تعلیم داده است. قرآن ابتدا برخی عقاید و احکام را بیان کرده و پس از عمل به آنها، صورت عمل را موضوع تعلیم دوباره قرار داده و جنبه های صحیح و فاسد عمل را مشخص کرده و بر جنبه های صحیح وعده پاداش و بر جنبه های فاسد وعده عذاب داده است. در واقع کتاب قرآن، کتاب علم و عمل بوده است. وی رعایت این شیوه را برای مربیان در آموزش دین به ویژه تعالیم دین اسلام از واضح ترین امور می شمارد. چرا که به این شیوه، سختی پذیرش دین و عمل به آن در نفس زائل می شود.در واقع چنین است که نفس به راحتی تسلیم انجام دادن عملی که قبلا مرتکب نشده نمی شود، وقتی برای اولین بار نسبت به انجام آن اقدام کرد، سختی تعهد نسبت به تصدیق انجام آن کمتر می شود تا جایی که در صورت تکرار به صورت عادت در می آید.

ح. آموزش اصول منطقی و فلسفی
فکر (یعنی سیر از مقدمات بدیهی یا منتهی به بدیهیات برای کشف معلوم جدید) از مجموعه قواعدی که یا مربوط به صورت استدلال و یا به ماده آن بر می گردد پیروی می کند، عقل به طور فطری این اصول را با خود دارد و از آن برای رسیدن به مقاصد خود از آنها استفاده می کند. علامه آگاهی نسبت به این مجموعه قواعد و به کار بستن آنها را در فهم معانی و تشخیص حق از باطل و خیر از شر مؤثر می داند و لذا آشنایی با اصول منطقی و فلسفی و آموزش علوم عقلی را برای متربی ضروری می شمارد. به نظر وی، فهم بخشی از آیات و روایات بدون تسلط بر اصول فلسفی و منطقی ممکن نیست. داستان نزاع ایشان با علامه مجلسی در این خصوص هم مشهور است. به اعتقاد علامه اساسا ورود در برخی از مباحث دینی برای کسانی که با این علوم آشنایی ندارند جایز نیست. در این میان، آشنایی با برهان و مقدمات برهانی طبق دیدگاه علامه ضرورت تام می یابد چرا که در شناخت معارف الهی تنها به قیاس برهانی می تواند تمسک کرد و لاغیر.

ط. تحریک عقل به مطالبه برهان
به نظر علامه تقلید، پیروی از ظن و گمان، خرافه پرستی، سحر و جادو از جمله عواملی است که عقل را از درک حقایق باز می دارد، لذا ضروری است که انسان در فهم حقایق به غیر علم تکیه نکند، عدم تکیه به غیر علم به این معناست که انسان در مواجه با مسائل و واقعیتها خود به جستجوی علت آنها برخیزد و از تقلید و پیروی ظن و گمان و... بپرهیزد. البته علامه تقلید را در جایی که انسان قدرت یا فرصت بر جستجوی علت ندارد می پذیرد و معتقد است که در این دو مورد فطرت انسانی، انسان را به تقلید از خبره در آن فن رهنمون می سازد.

ی. عادت دادن عقل به تفکر اجتماعی
به نظر علامه تفکر اجتماعی یکی از راههایی است که عقل را به شناخت صحیح حقایق و دریافت مصالح واقعی رهنمون می سازد. تفکر اجتماعی ناظر به هرگونه فعالیتی است (نظیر گفتگو و بحث گروهی) که به تقریب افکار می انجامد و اختلاف بین صاحب نظران را کم می کند. وی این مطلب را از آیه «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا؛ و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.» (آل عمران/ 103) استفاده می کند و معتقد است که یکی از عوامل اختلاف زیاد بین گروههای مختلف فکری در دنیای اسلام و در نتیجه عقب ماندگی مسلمین به این خاطر بود که گروههای مذکور از دستور قرآن به تفکر اجتماعی تخلف کردند و به تفکر انفرادی روی آوردند و اهل هر علمی دیگری را به جهالت، کفر و زندقه نسبت داد و کوششی برای رسیدن به مشترکات اعتقادی و مصالح کلی جهان اسلام صورت ندادند.

ک. ارائه الگوی صحیح تفکر
علامه در برخی موارد با استناد به الگوها، روش تعقل صحیح را به متربی نشان می دهد. وی گاهی با اشاره به شیوه امام علی (ع) در برخورد با دوستان و دشمنان و گاهی با اشاره به شیوه های استدلالی انبیاء مثل حضرت ابراهیم عملا تعقل با جهت گیری صحیح را نشان می دهد: «پیشوای اول شیعه در بیست و پنج سال زمان گوشه گیری و پنج سال زمان خلافت پر محنت و گرفتاری خود با بیان رسا و بلاغت خارق العاده خود که به تصدیق دوست و دشمن غیر قابل معارضه و بی رقیب بود به نشر معارف و احکام اسلام پرداخت و ابواب بهترین بحثهای منطقی و آزاد را بر روی مردم باز نمود.»

نتیجه گیری

دیدگاه علامه طباطبایی درباره جایگاه عقل در شناخت دین، مقتضی نظام تربیت عقلانی ویژه ای است که وی به عمده عناصر و روابط بین آنها تصریح کرده و با یک سامان دهی و در کنار هم گذاشتن مجموعه اطلاعات می توان آن را تدوین و ارائه کرد. مبانی تربیت عقلانی از دیدگاه علامه از یک سو توانمندی عقل را در شناخت دین و منزلت والایی را که وی برای شناخت عقلی قائل است توجیه می کند و از سوی دیگر موارد عجز و ناتوانی آن را نشان می دهد. دو ویژگی فطری یعنی واقع بین بودن انسان و شعور استدلالی وی، علت تأکید علامه را بر طریق عقلی در شناخت دین و جایگاه والای آن است. انسان به طور فطری و از طریق عقلی در جستجوی واقعیت است و در مواجهه با واقعیت ها و علومی که بر او عرضه می شود، نظری را نمی پذیرد، مگر اینکه علت آن را به نحوی تصدیق کند و اقدام به انجام عملی نمی کند مگر اینکه علت موجبه آن را و اینکه آن عمل به مصلحت اوست درک کرده باشد. دین نیز که اساس آن بر فطرت انسانی است با نظر به ویژگی فوق، آموزه های خود را چنان بیان می کند که قابل هضم و فهم عقلی باشد و انسانها رابه فراگیری دین از این طریق تشویق و در مواردی واجب کرده است.
نقش احساسات و عواطف باطنی (قوه غضبیه و شهویه)، مقدار معلومات، نوع حکومت و فرهنگ و... در فرایند درک عقلی موارد عجز عقل را از شناخت دین توضیح می دهد. پیروی از قوه غضبیه و شهویه درک فطری عقل را مختل می کند و در نتیجه انسان هم در ادراکات نظری و هم در ادراکات عملی به خطا می رود. در اختیار نداشتن معلومات لازم برای استدلال در برخی موارد نظیر جزئیات مسئله معاد، عجز عقل را از شناخت دین در این قلمرو معلوم می کند. اگر کسی فقط از طریق حسی به کسب معلومات پرداخته باشد به طور طبیعی از فهم معارف اصلی دین که عمدتا از نوع عقلی صرف است باز می ماند. در باب اهداف غایی و واسطی، علامه چیزی بیش از انتظار دیگر متفکران جستجو می کند. به نظر وی هدف غایی تربیت عقلانی تحصیل سعادت انسانی و هدایت به سوی حق و پیروی از حق و دست یابی به کرامت و شرافت انسانی است. نقش عقل در مسائل برون دینی و فهم شریعت و تعارض علم و دین، اهداف واسطی را مشخص می کند.
در هر موردی که وی شناخت عقلی دین را اثبات می کند، هدفی برای تربیت عقلانی مشخص می شود. درباره روشهای تربیت عقلانی، علامه بر اساس مبانی و اهداف تربیت عقلانی دو دسته روش ارائه کرده است، یک دسته روشهایی است که استقامت فطری عقل را در شناخت حقایق و اعتبار علوم عملی تأمین می کند مانند روش تعدیل قوا، انجام عمل صالح و ایجاد شرایط مناسب اجتماعی و دسته دوم روشهایی است که با افزایش مقدار معلومات و در نتیجه گزینش بهتر مقدمات استدلال و یا با افزایش توان ترکیب مقدمات و تشخیص صور منتج از غیر منتج و مواد صحیح از فاسد و در نتیجه گزینش مقدمات صحیح و صور منتج، موجب افزایش درک عقلی می شود. روشهای اعطاء علم، آموزش اصول منطقی و فلسفی، تحریک عقل به مطالبه برهان، عادت دادن عقل به تفکر اجتماعی در این دسته قرار می گیرد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- الميزان- جلد 1 ص 249 و 213، 211؛ جلد 3 ص 59، 369 و 373- 371؛ جلد 5 ص 454، 259 و 69، 255- 256 و 254- 283؛ جلد 10 ص 293- 294؛ جلد 13 ص 156؛ جلد 4 ص 18و 128و 157 و 156؛ جلد 2 ص 193، 359 و 197؛ جلد 6 ص 259 و 258

سید محمدحسین طباطبایی- معنويت تشيع- صفحه 18- 19و 46 و 53

سید محمدحسین طباطبایی- بررسيهاى اسلامى- جلد سوم فصل فلسفه الهى در بينش امام على (ع)

مقاله تربيت عقل براي شناخت دين- روزنامه جام جم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها