رفتار حضرت رسول در خارج از منزل و در جلسات
فارسی 2947 نمایش |امام حسین (ع) می فرمایند: از پدرم امیرالمؤمنین (ع) از برنامه و سیره آن جناب در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: «رسول خدا (ص) زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مى داشت، و با مردم انس مى گرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمى کرد، بزرگ هر قومى را احترام مى کرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مى نمود، همیشه از مردم بر حذر بود، و خود را مى پائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمى پیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مى کرد، و از مردم حال مردم را مى پرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مى کرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مى نمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمى کرد، از غفلت مسلمین و انحرافشان غافل نبود، و درباره حق، کوتاهى نمى کرد و از آن تجاوز نمى نمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیده تر و بهتر مى دانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگ تر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.»
سید الشهداء (ص) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (ص) پرسیدم، فرمود: «هیچ نشست و برخاستى نمى کرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى کرد، و از صدرنشینى نهى مى فرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مى نشست، و اصحاب را هم دستور مى داد که چنان کنند. و در مجلس، حق همه را ادا مى کرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمى کرد که از دیگران در نزد او محترم تر است، و هر کسى که شرفیاب حضورش مى شد این قدر صبر مى کرد تا خود او برخیزد و برود، و هر کس حاجتى از او طلب مى کرد برنمى گشت مگر اینکه یا حاجت خود را گرفته بود، یا با بیانى قانع، دلخوش شده بود، خلق نازنینش اینقدر نرم بود که به مردم اجازه مى داد او را براى خود پدرى مهربان بپندارند، و همه نزد او در حق مساوى بودند، مجلسش، مجلس حلم و حیا و راستى و امانت بود و در آن صداها بلند نمى شد، و نوامیس و احترامات مردم هتک نمى گردید، و اگر احیانا از کسى لغزشى سر مى زد، آن جناب طورى تادیبش مى فرمود که براى همیشه مراقب مى شد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند، و مى کوشیدند که با تقوا یکدیگر را مواصلت کنند، با یکدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده و به کوچکتران مهربان بودند، و صاحبان حاجت را بر خود مقدم مى شمردند، و غریب ها را حفاظت مى کردند.»
و نیز فرمود: «پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟» فرمود: «دائما خوش رو و نرم خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمى داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند، امیدواران را ناامید نمى کرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد: 1- مراء و مجادله 2- پر حرفى 3- گفتن حرف هاى به درد نخور. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مى کرد: 1- هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمى کرد 2- هرگز لغزش و عیب هایشان را جستجو نمى نمود 3- هیچ وقت حرف نمى زد مگر در جایى که امید ثواب در آن مى داشت.
و وقتى تکلم مى فرمود همنشینانش سرها را به زیر مى انداختند گویى مرگ بر سر آنها سایه افکنده است، و وقتى ساکت مى شد، آنها تکلم مى کردند، و در حضور او نزاع و مشاجره نمى کردند، و اگر کسى تکلم مى کرد دیگران سکوت مى کردند تا کلامش پایان پذیرد، و تکلمشان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مى افتادند، آن جناب نیز مى خندید و اگر از چیزى تعجب مى کردند او نیز تعجب مى کرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مى خواست و در درخواستش اسائه ادب و جفایى مى کرد، آن جناب تحمل مى نمود، به حدى که اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمیامدند و آن حضرت مى فرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى کنید، و هرگز ثناى کسى را نمى پذیرفت مگر اینکه به وى احسانى کرده باشد، و کلام احدى را قطع نمى کرد مگر اینکه مى دید که از حد مشروع تجاوز مى کند که در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس کلامش را قطع مى کرد.»
سیدالشهداء (ع) مى فرماید: سپس از سکوت آن حضرت پرسیدم، فرمود: «سکوت رسول خدا (ص) چهار جور بود: 1- حلم 2- حذر 3- تقدیر 4- تفکر. سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمى آورد و از جاى نمى کند، و سکوتش از حذر در چهار مورد بود:
1- در جایى که مى خواست وجهه نیکو و پسندیده کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وى اقتدا نمایند.
2- در جایى که حرف زدن قبیح بود و مى خواست به طرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى کند.
3- در جایى که مى خواست درباره صلاح امتش مطالعه و فکر کند.
4- در مواردى که مى خواست دست به کارى زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.
و سکوتش از تقدیر این بود که مى خواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید، و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در اینکه چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى.»
علامه ی طباطبایی ره: «این روایت را صاحب کتاب مکارم الاخلاق از کتاب محمد بن اسحاق بن ابراهیم طالقانى به طریقى که او به حسنین (ع) دارد نقل کرده، مرحوم مجلسى هم در بحارالانوار فرموده، که این روایت از اخبار مشهور است، عامه هم آن را در بیشتر کتاب هاى خود نقل کرده اند.»
سپس مرحوم علامه اضافه مى کند که بر طبق مفاد این روایت و یا بعضى از مضامین آن، روایات بسیارى از صحابه رسول خدا (ص) نقل شده است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 6 صفحه 437
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها