رابطه دین و مدیریت

فارسی 3520 نمایش |

تعبیر مدیریت اسلامى حاکى از این است که مدیریت مى تواند داراى دو وصف اسلامى و غیر اسلامى باشد، و از اینروى این سؤال، مطرح مى شود: چه ارتباطى بین مدیریت به عنوان یک علم و بین اسلام به عنوان یک دین، وجود دارد؟ این پرسش در واقع یکى از جزئیات پرسش عامتر و کلى ترى است و آن این است: علوم و فنون مختلف، به ویژه علوم انسانى، چه ارتباطى با ادیان خصوصا دین اسلام دارند؟ پاسخ به این سؤال، نیازمند ارائه تعریف دقیقى از علم و دین است.

رابطه دین با معارف بشرى
1- با توجه به اینکه واژه علم داراى کاربردهاى متباین و متداخلى است، اما تعریف مفهومی آن عبارت است از: «علم عبارت است از مجموعه قضایایى که حول یک محور (کل یا کلى) مطرح مى شود و با متدهاى مناسب با طبیعت قضایاى مزبور، مورد بررسى و تحقیق قرار مى گیرد.» فى المثل طبیعت قضایاى منطقى، فلسفى و ریاضى با متد تعقلى; و طبیعت قضایاى فیزیکى و شیمیایى با متد تجربى; و طبیعت علوم تاریخى با متد نقلى، مناسبت دارد. حال، اگر فرض کنیم که همه یا بخشى از مسائل یک علم در منابع دینى مستند به وحى الهى بیان شده و اصطلاحا با متد تعبدى هم قابل اثبات باشد مى توان قضایاى آن علم را با دو متد، مورد بررسى قرار داد و یا آنها را به دو قسم، دینى و غیر دینى، تقسیم کرد. مثلا مسائل خداشناسى (بحث از صفات و افعال الهى) هم با متد تعقلى; قابل بررسى است که بخشى از متافیزیک (فلسفه الهى) را تشکیل مى دهد، و هم با متد تعبدى مستند به وحى الهى; یعنى با استفاده از منابع دینى (کتاب و سنت) قابل بررسى است که خداشناسى دینى نامیده مى شود. پس صفت دینى براى یک علم (مجموعه خاصى از قضایا) گاهى به این معنى است که مسائل آن علم، با متد نقلى دینى و با استفاده از منابع مستند به وحى الهى، مورد بررسى قرار مى گیرد.
2- مطالب دینى با کدام علمى مناسبت دارد و به چه اعتبار دیگرى مى تـوان وصف دینى را براى علم خاصى در نظر گرفت؟ واژه دین، کاربردهاى مختلف و متشابهى دارد و شایعترین اصطلاح آن عبارت است از: «مجموعه اى از عقاید که محور آنها را خدا و ماوراى طبیعت تشکیل مى دهد به اضافه سلسله اى از ارزشها و احکام و دستورالعملهاى متناسب با آن عقاید» و به عنوان یک تشبیه مى توان دین را به درختى تشبیه کرد که ریشه اش را عقاید، و تنه و شاخه هاى اصلى اش را ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى، و سایر شاخ و برگهایش را قوانین و احکام عملى، تشکیل مى دهد و طبعا ارزشها و رفتارها بدون استناد به عقاید دینى همانند درختى بى ریشه خواهد بود. «کشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار؛ و مثل گفتار ناپاک چون درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد.» (ابراهیم/ 26) دینى که از طرف خداى متعال به وسیله پیامبرانش براى مردم نازل شده دین حق و آیینهاى ساخته دست بشر دین باطل نامیده مى شود. رسالت اصلى دین حق، معرفى عقاید صحیح پیرامون اصلى ترین مسائل هستى شناسى (خدا و جهان ابدى) و ارائه ارزشهاى حقیقى و برنامه هاى عملى مؤثر در سعادت دنیا و آخرت است، ولى احیانا در منابع دینى به مناسبتهایى اشاره به مسائل طبیعى و شناخت جهان و انسان و جامعه و تاریخ نیز مى شود. بدین ترتیب، بخشهاى مهمى از علوم انسانى ارتباط تنگاتنگى با دین پیدا مى کند، مخصوصا دین اسلام که در همه ابعاد، از غناى بیشترى برخودار است و منابع شناخت آن، به خصوص قرآن کریم، اعتبار و سندیت قطعى ترى دارد.
همچنین در مواردى که کتب آسمانى و سایر منابع دینى، هر چند تطفلا، سخنى درباره طبیعت و انسان داشته باشند ارتباطى با علوم مربوطه پیدا مى کنند. و به هر حال، نظریاتى که از متون دینى پیرامون مسائل مختلف (اعم از فلسفى و تجربى و دستورى) به دست مى آید پاسخهایى از طرف دین به پرسشهاى علوم، شمرده مى شود و هر مجموعه هماهنگى از آنها را مى توان علم خاصى با وصف دینى به حساب آورد، مانند: فلسفه اسلامى، جهان شناسى اسلامى، انسان شناسى اسلامى، اخلاق اسلامى، حقوق و اقتصاد اسلامى و... وصف دینى به این اعتبار، ناظر به نوع جواب و راه حلى است که دین به مسائل مربوطه مى دهد چنانکه در اعتبار سابق، نظر به اختلاف متد بود. معارف دین حق در صورتى که از نظر سند و دلالت، قطعى باشند با هیچ نظریه علمى قطعى و یقینى، تعارضى نخواهند داشت و اگر تعارضى بین علم و دین به نظر مى رسد معلول مسامحه در اسناد دینى یا ضعف استنباط از مدارک دینى یا نادرست بودن فرضیه علمى است.
3- با توجه به ارتباطاتى که بین علوم و به خصوص میان علوم و فلسفه، وجود دارد و فلسفه عهده دار اثبات بسیارى از اصول موضوعه علوم مى باشد، رابطه دیگرى بین علوم و دین از راه فلسفه و انسان شناسى دینى، برقرار مى شود و دین، با ارائه مبادى تصدیقى و اصول موضوعه خاصى که متناسب با جهان بینى الهى است در نظریه هاى علوم، اثر مى گذارد. مثلا دانشمندى که معتقد به خدا و تدبیر حکیمانه اوست و اعتقاد به جهان غیب و ماوراء طبیعت و روح مجرد و حیات ابدى و مختار بودن انسان دارد، نظریه هاى ماتریالیستى و جبرگرایانه را در روان شناسى و جامعه شناسى و سایر علوم انسانى نمى پذیرد و به جاى آنها نظریه هاى موافق با جهان بینى الهى و انسان شناسى دینى را بر مى گزیند. از سوى دیگر، همین علومى که اصول موضوعه خود را از فلسفه مى گیرند به نوبه خود اصول و قواعدى را در اختیار علوم و فنون کاربردى و دستورى قرار مى دهند، چنانکه قواعد روان شناسى و جامعه شناسى، مورد استفاده علوم تربیتى و مدیریت، قرار مى گیرد و طبعا آثارى را که از فلسفه دین دریافت داشته اند به علوم کاربردى، منتقل مى کنند.
4- ولى مهمترین اثرى که علوم کاربردى از دین مى پذیرند اثرى است که از نظام ارزشى آن، حاصل مى شود. توضیح آنکه علوم انسانى کمابیش سر و کار با مفاهیم ارزشى دارند حتى بعضى از فلاسفه علوم، تخلیه علوم انسانى از بار ارزشى را غیر ممکن دانسته اند. اما به فرض امکان چنین کارى در علوم نظرى، انجام آن در علوم و فنون کاربردى به هیچ وجه میسر نیست زیرا گزینش یک سیستم رفتارى چه در مورد فرد و چه در مورد خانواده یا گروه خاص اجتماعى و چه در مورد جامعه بزرگ، بر اساس نظام ارزشى خاصى که تعیین کننده اهداف و جهت بخش رفتارها باشد انجام مى گیرد و اصولا نظام ارزشى، نقشى جز همین جهت بخشى ندارد. البته ممکن است اثرپذیرى سیستم رفتارى از نظام ارزشى، آگاهانه و تبیین شده نباشد ولى گزینش یک سیستم رفتارى و ترجیح آن بر سایر سیستمهاى مفروض همواره مبتنى بر پذیرفتن قبلى یک نظام ارزشى متناسب با آن سیستم رفتارى مى باشد و در واقع، پذیرفتن نظام است که هرچند به صورت ناخودآگاه سیستم رفتارى خاصى را تعیین مى کند. بنابراین، فرد یا گروه یا جامعه اى که نظام ارزشى اسلام را پذیرفته باشد از نظر روان شناسى و جامعه شناسى داراى بعد ارزشى خاصى خواهد بود و سیستم رفتارى ویژه اى، گزینش خواهد کرد، و صدور دیگر رفتارها، نشانه ضعف پایبندى به نظام ارزشى مزبور و گرایش به فرهنگها و نظامهاى ارزشى دیگرى خواهد بود.

رابطه مدیریت با اسلام
رابطه اسلام با مدیریت چیست؟ و منظور از اسلامى بودن مدیریت چیست؟ از جمله معانى مدیریت اسلامى، بررسى شیوه مدیران مسلمان در طول تاریخ امت اسلامى است مخصوصا مدیران جوامع کلان مانند خلفا و سلاطین و دیگر زمامداران کشورهاى اسلامى و نیز وزرا و امرایى که عملا عهده دار سیاستگزارى و اداره این کشورها بوده اند. بدیهى است چنین کارى که تتبع فراوانى در تاریخ کشورهاى اسلامى را مى طلبد تنها ارزش یک پژوهش تاریخى را خواهد داشت. معناى دیگرى که قریب به معناى اول و متفرع بر آن است، تحلیل شیوه هاى مدیریت مدیران مسلمان و نشان دادن خصلتهایى است که از مسلمان بودن آنان نشأت مى گرفته است.
این کار هر چند فواید بیشترى دارد و حتى مى تواند به عنوان وسیله اى براى شناختن مدیریت اسلامى تلقى شود ولى راهى پرپیچ و خم و نیازمند به تشخیص موارد تلاقى اسلام با مدیریت و شناخت دقیق خصلتهایى است که از مسلمان بودن مدیران نشأت مى گیرد مگر این که تنها به بررسى شیوه مدیریت پیامبر اکرم (ص) و پیشوایان معصوم (ع) طبق عقاید شیعیان بسنده شود که مطابقت رفتارشان با موازین اسلام ناب، ضمانت شده است، و بازگشت آن به این است که سیره پیشوایان معصوم (ع) در مورد اداره جامعه را به عنوان یکى از منابع شناخت شریعت اسلام تلقى کنیم و در کنار قرآن و سنت لفظى (الفاظى که از پیشوایان معصوم (ع) نقل شده است) به عنوان سنت عملى به آنها استناد نماییم که به آن اشاره خواهیم کرد.
معناى سومى که براى مدیریت اسلامى مى توان در نظر گرفت این است که مسائل مدیریت را در منابع اسلامى (قرآن و سنت) مورد بررسى قرار داده آیات یا احادیثى را که سخنى به صراحت یا اشارت درباره آنها دارد استخراج و جمع آورى کنیم و مضامین آنها را به عنوان پاسخهایى به پرسشهاى مطرح شده در علم مدیریت تلقى نماییم و ضمنا سیره مدیران معصوم (ع) را نیز به عنوان سنت عملى مورد توجه قرار دهیم (چنانکه در ذیل معناى دوم اشاره شد) و بدین ترتیب، مطالب به دست آمده به عنوان راه حلهاى ارائه شده از طرف دین براى مسائل مدیریت، تنظیم و تدوین گردد و به عنوان مدیریت اسلامى عرضه شود. ولى مهمترین ارتباطى که میان علوم (به ویژه علوم کاربردى) و میان ادیان (به ویژه دین اسلام) وجود دارد و طبعا در مورد مدیریت هم صدق مى کند، رابطه جهان بینى اسلامى و رابطه نظام ارزشى اسلام با علوم انسانى است که رابطه اول از راه تأثیر نظریات اسلامى پیرامون مسائل هستى شناسى و انسان شناسى به عنوان اصول موضوعه در علوم انسانى، و از جمله مدیریت، تجلى مى کند; و رابطه دوم از راه تأثیر ارزشهاى اسلامى در تعیین اهداف و خط مشى ها و روشهاى عملى، ظاهر مى شود. نمونه اى از موارد این دو نوع ارتباط عبارتند از:
الف) جهان بینى الهى، کل جهان هستى را به صورت مجموعه اى هماهنگ و هدفدار مى بیند که تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهى قرار دارد و سنتهاى ربوبى بر آنها حاکم است و ستیزه جویى با نوامیس تکوینى و تشریعى الهى، نتیجه اى جز شکست نهایى ندارد. بنابراین، باید در برنامه ریزیها و تعیین اهداف و خط مشى ها و حتى در اعمال روشهاى جزیى، اراده تکوینى و تشریعى الهى را دقیقا رعایت کرد.
ب) جهان هستى و به ویژه کره زمین با متعلقاتش به گونه اى آفریده شده که متناسب با حرکت تکاملى انسان باشد. و در این جهت، فرقى بین مرد و زن، سیاه و سفید، شرقى و غربى، شمالى و جنوبى، و انسانهاى امروزى و فردایى نیست. بنابراین، رعایت مصالح همه افراد، حتى افراد خارج از سازمان، و مصالح همه ملتها در برنامه هاى کلان لازم است مگر افراد یا گروههایى که از روى عناد و لجاج، مصالح دیگران را به خطر مى اندازند که باید چنین کسانى را به جاى خود نشاند و به حق خودشان قانع کرد. و نیز در بهره بردارى از منابع طبیعى و مواهب الهى حقوق آیندگان را باید مورد توجه قرار داد و از اسراف و تبذیر، اجتناب ورزید.
ج) انسان، آفریده اى است مجهز به نیروى اراده و اختیار که باید مسیر تکامل خود را در پرتو راهنمایى هاى عقل و شرع برگزیند. بنابراین، به کارگیرى شیوه هاى فشار و حصر و سلب آزادى، علاوه بر اینکه انگیزه کار و فعالیت را ضعیف مى کند و قوه ابتکار و خلاقیت را نابود مى سازد نوعى ستیزه جویى با اراده حکیمانه الهى تلقى مى گردد. پس، سیستمهاى مدیریت متمرکز که آزادیهاى مشروع و معقول را هم سلب مى کند از یک سوى، منجر به رکود و عقب افتادگى و شکست مى شود و از سوى دیگر، مانع رشد شخصیت و شکوفایى و بالندگى استعدادها و توانشهاى خداداد افراد مى گردد. باید تأکید کنیم که عدم رعایت حدود عقل و شرع که تأمین کننده مصالح حقیقى افراد و جوامع است و تجویز هرگونه بى بند و بارى و هوسرانى به نام دفاع از آزادى هم نتایج وخیم دیگرى را به بار مى آورد که زیان آنها به هیچ وجه کمتر از زیان فشارها و محدودیتهاى بی جا نیست. و در یک جمله افراط و تفریط هر دو زیانبار است.
د) شرافت انسان به روح ملکوتى اوست و امتیاز او بر سایر حیوانات، مرهون ویژگیهاى انسانى وى مى باشد که خاستگاه ارزشهاى معنوى و الهى به شمارمى روند و قواى نباتى و حیوانى در واقع زمینه ساز رشد انسانى و کمال معنوى و ابزارهایى براى رسیدن به درجات بلند و سعادت جاودانیند. بنابراین، باید در تعیین اهداف و خط مشى هاى سازمان و جامعه، اولویت و اصالت را به ارزشهاى معنوى داد و هیچگاه نباید اصل را فداى فرع، و هدف را فداى وسیله ساخت و هر چند مدیریت مثلا مربوط به یک سازمان اقتصادى باشد ولى اسلامى بودن آن، اقتضا مى کند که در همان محدوده نیز اهداف معنوى رعایت شود و تأمین منافع مادى، موجب پایمال کردن مصالح انسانى نشود بلکه حتى المقدور سعى بر این باشد که منافع مادى در راستاى مصالح انسانى و مقدمه اى براى توسعه و تعمیق بینشهاى الهى و ترویج ارزشهاى معنوى قرار گیرد.
هـ) خصلتها و ویژگیهاى لازم براى مدیران شایسته، در سایه تعالیم اسلامى بهتر تأمین مى شود. از باب نمونه مدیرى که با اخلاق اسلامى و با روح توکل بر خدا و اعتماد بر قدرت بى نهایت الهى تربیت یافته است هنگام بروز خطرها و بحرانها خود را نمى بازد و متانت و آرامش خود را از دست نمى دهد و طبعا چنین مدیرى تصمیمهاى عاقلانه تر و سنجیده تر اتخاذ مى کند و بهتر مى تواند روحیه کارمندان و زیردستان را تقویت کند و ایشان را به فرجام نیک، امیدوار ساخته از یأس و نومیدى و خودباختگى نجات دهد. و نیز چنین مدیرى تحت تأثیر چرب زبانیها و تملق گوییها قرار نمى گیرد و در دام حیله هاى سود پرستان مکار نمى افتد. و از سوى دیگر، با رفتار متواضعانه و فروتنانه و با دلسوزیها و مهربانیهاى مخلصانه، علاقه کارمندان را جلب کند و در نتیجه، بازده کار افزایش مى یابد بدون اینکه نسبت به کسى ستمى روا داشته شود.
و ) در مدیریت اسلامى بخشى از هزینه ها و نیروهایى که در نظامهاى دیگر صرف کنترل و بازرسى و اطلاعات و ضد اطلاعات مى شود در راه ارتقاى فرهنگى و رشد معنوى کارکنان به کار گرفته مى شود تا با تقویت روحیه دینى و تقوا و خداترسى، عامل کنترل کننده درونى در افراد بوجود آید و ضمن تأمین اهداف سازمان، رشد و ترقى و تعالى معنوى انسانها نیز حاصل گردد. بنابراین، در سایه مدیریت اسلامى، از یک سوى، هزینه هاى سیستمهاى اطلاعاتى کاهش مى یابد و از سوى دیگر سطح فرهنگ و معنویات انسانها بالا مى رود، و به دیگر سخن: انسانیت ایشان تکامل مى پذیرد و هدف اصلى از آفرینش بشر (یعنى تکامل روحى و معنوى آزادنه و آگاهانه) بیشتر و بهتر تحقق مى یابد.

منـابـع

محمدتقی مصباح يزدى- مقاله تبيين مفهوم مديريت اسلامى- مجله معرفت شماره 17

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد