دیونوسیوس مجعول
فارسی 6076 نمایش |دیونوسیوس
مشکل بتوان آثار و افکار مؤلفی را مورد بحث و تحقیق قرار داد که هویت و زندگی او، نه فقط به طور کامل ناشناخته است بلکه در طی قرون متمادی، آنچه درباره ی او مورد قبول بوده، به مرور مورد شک و تردید قرار گرفته باشد تا حدی که سرانجام به جای حصول اطلاعات یقینی درباره ی او، اسطوره ای باقی بماند که حتی در مورد آن هم نتوان به توافق کامل رسید؛ چه، به هر طریق دیونوسیوس (که به لقب مجعول مشهور است) خود به یقین، مجعول نبوده، آنچه در مورد او مجعول و دروغین بوده، مجموعه ی اطلاعات و مشهوراتی است که تا قرن پانزدهم رایج بوده است.
آشنایی های اولیه با دیونوسیوس
از لحاظ تاریخی، مسئله بدین قرار است که از اوایل قرن ششم میلادی در محافل فرهنگی و مسیحی غرب از مجموعه رسائلی به زبان یونانی چون «اسماء خدا» و «مراتب ملکوتی» و «کلام عرفانی» و غیره صحبت به میان آمده که آنها را منسوب به دیونوسیوس آتنی می دانند که معروف به اریوباغی (Aréopagite) است و تصور می رود که او مرید و تابع پولس قدیس (St. Paul) باشد به نحوی که اسم او حتی با دیونوسیوس پاریسی مبلغ و مدافع ایمان و اعتقاد مسیحی در قرن سوم میلادی در نزد مردم «گل» (فرانسه) تداعی می شود و بالاخره به سال 649 میلادی در اجلاس شورایی رم، پاپ مارتین اول بر این رسائل به عنوان متون اصیل مسیحی، صحه می گذارد.
به سال 827 میلادی یک نسخه از این مجموعه رسائل، از کلیسای شرقی برای لوئی دبونر (Louis Debonnaire) فرستاده می شود که در کلیسا و صومعه ی دیونوسیوس قدیس در نزدیک شهر پاریس نگهداری می شود و ژان اسکات اریژن (Jean Scot Erigène) ایرلندی موظف می گردد آنها را از متن یونانی به زبان لاتینی ترجمه کند. این ترجمه ها احتمالا حوالی سالهای 860 الی 865 میلادی به پایان رسیده است. دیونوسیوس و آثار او بیشتر از طریق همین ترجمه ها از قرن نهم به بعد در تمام قرون وسطی چنان شهرتی پیدا می کند که اگر آن را همپایه و همردیف تفکر اگوستینوس ندانیم از لحاظ تأثیری که در تفکر عرفانی داشته است کمتر از آن نبوده و به نحوی که به مرور حتی فلاسفه مشائی چون طوماس اکوینی (St. Thomas d' Aquin) که تفکر رسمی کلیسای کاتولیک را بنیان نهاده اند، از آن سخن به میان آورده اند. البته به طور ضمنی در قرون وسطی نیز گاهی برای بعضی از متکلمان مسیحی، افکار دیونوسیوس مورد سوء ظن و تا حدودی مشکوک می نموده است ولی شاید بیشتر انحراف را متوجه مترجمان و مفسران آثار او، چون همان اریژن یا حتی استاد اکهارت عارف بزرگ رنانی (Rehnan) و غیره می کرده اند تا خود او.
ولی به هر طریق از اواخر قرن پانزدهم به بعد با شروع اصلاحات و تصفیه ی اعتقادات مسیحی از عناصر غیر اصیل، توسط لوتر و مطالعات انتقادی اشخاص چون اراسموس و سکالیژر و غیره. در دوره ی تجدید حیات فرهنگی غرب است که اشتباه درباره ی اصالت دیونوسیوس آشکار و برملا می شود، به طوری که بعدا در قرن هفدهم، خود کاتولیکها نیز از لحاظ تحقیقات تاریخی و علمی قبول می کنند که این آثار را نمی توان از آن کسی دانست که در درجه اول مرید و تابع پولس و مسیحی به معنای رسمی و مورد قبول کلمه باشد.
به نظر گروهی از مورخین مسبب اصلی این اشتباه اولیه، خود دیونوسیوس است، زیرا او شخصا خود را مرید و تابع پولس قدیس معرفی می کند، در صورتی که نمی توان پذیرفت که تعلیمات پولس قدیس به افکاری مشابه افکار او، منجر شده باشد. البته دیونوسیوس از شخص ناشناخته ای هم به اسم هیروته نام برده و او را به عنوان استاد و راهنمای خود مدح و تجلیل کرده است. به همین دلیل تصور نمی رود در نزند مؤلف اصلی تعمدی برای انحراف نظر خواننده وجود داشته باشد. خاصه از لحاظ تاریخی حتی می توان نشان داد که این آثار در ابتدا توسط آنهایی که در جهان مسیحیت ملحد دانسته شده اند عنوان نشده بلکه دقیقا توسط خود مسیحیان و معتقدان واقعی عنوان شده است و اینان بدین طریق خواسته اند از قدرت فلسفی و عرفانی این آثار به نفع خود در جهات تثبیت و رونق اعتقادات خود استفاده نمایند. به هر طریق امروز دیگر مسلم است که دیونوسیوس جزو مداحان و مدافعان (Apalogistes) اصولی مسیحیت در قرون اولیه ی میلادی نبوده است و از قضات اریوباغی آتنی هم نبوده ولی هنوز معلوم نیست هویت دقیق او، چه بوده و در چه تاریخی حیات داشته و آثار خود را که به زبان یونانی است، در کجا و در چه محلی به رشته ی تحریر درآورده است.
عدم اطلاع دقیق از هویت و زندگی دیونوسیوس
به طور کلی قبل از سال 533 میلادی در هیچ مدرک و سند تاریخی، نه فقط نام و نشانی از این مجموعه آثار دیده نمی شود بلکه اشاره ای هم به آن نمی توان پیدا کرد. برای اولین بار در همان سال 533 میلادی در اجلاس شورایی بزرگ مسیحی که در شهر قسطنطنیه تشکیل شده بود و از این آثار صحبت به میان آمده است. اکثر متخصصان با تحلیل دقیق فنی هم از لحاظ محتوای فلسفی و هم از لحاظ اصطلاحات و سبک و حتی صورت ظاهر نگارش و رسم الخط آن، چنین استنباط کرد که به احتمال قوی این آثار، اندکی قبل از همان تاریخ 533 میلادی نوشته شده باشد و تفکر دیونوسیوس بیشتر نزدیک به تفکر نوافلاطونیان متأخر و احتمالا ابرقلس (Proclus) است که البته در آن انعکاس بعضی از افکار التقاطی نوع غنوصی و رمزی و غیره هم دیده می شود. بعضی دیگر با توجه به جنبه های خفیف میترایی و مهر پرستی و مزدایی آنها و به علت اشاراتی که در این متون به آئین مغان وجود دارد، تاریخ نگارش آنها را در حدود یک قرن و نیم پیش از تاریخ سابق الذکر دانسته اند.
این نظر، البته بر مبنای این استدلال شکل گرفته که از لحاظ تاریخی، بیشتر در قرن چهارم میلادی است که امپراطور رومی ژولین برای مبارزه با مسیحیان، این نوع اعتقادات عرفانی خاص را تقویت می کرده است. گروهی دیگر، مؤلف این مجموعه آثار را همان آمونیوس ساکاس دانسته اند که البته بر این نظر هم اشکالات فراوانی وارد است و نمی توان آن را پذیرفت. به طور کلی، نظری که مقبولیت بیشتری یافته، این است که اگر راجع به هویت و زندگی دیونوسیوس اطلاعات دقیقی نمی توان داشت در عوض به احتمال قوی می توان باور کرد که این مجحموعه آثار در اواخر قرن پنجم و یا در اوایل قرن ششم میلادی نوشته شده است و محل نگارش آنها احتمالا کشور سوریه است که به طور کلی بنا به بیان بعضی از متخصصان، موطن اصلی بیشتر آثار التقاطی غنوصی و رمزی دوره ی یونانی مآبی بوده است.
رساله های دیونوسیوس
مجموعه ی آثار دیونوسیوس (به نحوی که امروز در دسترس هست) شامل چهار رساله و ده نامه است که کل حجم ترجمه ی فرانسه ی آن، کتابی در حدود سیصد صفحه در قطع متداول را تشکیل می دهد. ترتیبی که امروز برای این رساله ها در نظر گرفته می شود بیشتر بر اساس متن آنها می باشد، آن هم به دو معنی. اول از لحاظ اشاراتی که احتمالا در هر یک از رساله ها به رساله های دیگر شده است که همین را هم البته می توان نوعی ضابطه ی تشخیص تقدم و تأخر زمانی در طبقه بندی آنها دانست. دوم از لحاظ مضمون و بحث فلسفی و مخصوصا از لحاظ منطقی که تصور می رود بر کل تفکر دیونوسیوس حاکم باشد. از این لحاظ، رساله ی اسماء خدا (Noms divins) در درجه ی اول قرار می گیرد.
در اصل، این رساله هم می بایستی بعد از رساله ای که عنوان آن طرحهایی برای علم الهی (Esquisses Théologiques) بوده و در صفحه ی اول اسماء خدا بدان اشاره شده، آورده شود ولی این رساله اخیر مفقود شده و دیگر در دست نیست. بحث رساله ی اسماء خدا در جهت نوعی علم الهی بر اساس مظاهر و رموز پیش می رود که همین مطالب را از لحاظ بینش فلسفی می توان به منزله ی پلی دانست که ما را به رساله ی دوم که عنوان آن علم الهی عرفانی (Théologie mystique) است هدایت می کند. بعد با توجه به نست اعم به اخص می توان دو رساله ی مراتب ملکوتی (Hiérarchie Céleste) و مراتب کلیسایی (Hiérarchie Ecclésiastique) را نام برد و در انتها هم ده نامه را قرار داد. البته در این مجموعه آثار از رساله های دیگری هم نام برده شده که امروز دیگر موجود نیست؛ مثلا رساله ی در نفس (De l' ậme) و قصائد خدایی (Hymnes divins) (شاید بهتر است الهی نامه گفته شود) و در معقول و محسوس (De l' intelligible et du sensible) و در عدل الهی (Théodicée)؛ البته نمی توان یقین داشت که هیچگاه این آثار اخیر، واقعا موجود بوده باشد. اما در مورد نامه ها، با علم به اینکه آنها الزاما نسبت به چهار رساله ی موجود، متأخر نیست و با توجه به اینکه برای بعضی محققین؛ انتساب همه ی آنها به دیونوسیوس مسلم نیست، معمولا آنها را در آخر مجموعه می آورند و نظر متداول دائر بر این تصور است که اگر این مجموعه آثار به ترتیبی که بیان شد مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد فهم فلسفی آن آسانتر و دریافت بینش کل نظام به نحو منسجم تری مقدور خواهد بود.
بررسی «مجعولیت» دیونوسیوس
در خاتمه با توجه به تأثیر مستقیم و مستمر افکار دیونوسیوس بر کل تفکر عرفانی دنیای غرب، این مسئله قابل طرح است که آیا واقعا با مجعول و کاذب تصور کردن شخصیت دیونوسیوس، خاصه از لحاظ منتسب ندانستن او به مسیحیت رسمی و مورد قبول، می توان اصالت کل سنت عرفانی را در میان فلاسفه و متفکران مسیحی، مورد شک قرار داد؟ مسلما جواب این سؤال منفی است. البته از نظر دادن در مورد نیت و منظور خاص دیونوسیوس در ادغام فلسفه ی نوافلاطونی، متأخر با تعلیمات مسیحی، مشکل است و به سهولت نمی توان فهمید او با چنین کاری بیشتر می خواسته است از مسیحیت دفاع کند و به آن استحکام فلسفی بخشد، یا برعکس در درجه ی اول، نظر او صرفا حفظ اعتقادات وحدت وجودی خود بوده است و فقط به عنوان دستیابی به یک پوشش ظاهری مناسب برای افکار باطنی خود به مسیحیت متوسل شده است. آنچه مسلم است دیونوسیوس در آثار خود، موضع بسیار صریح و مشخص دارد و گویی برای او، فلسفه ی سنت نوافلاطونی و غنوصی و حتی زمینه های دیگر فکری و اعتقادی به طور طبیعی با سنت اعتقاد مسیحی قابل تألیف است و از لحاظ موضع او، دروغی در کار نبوده و همانطوری که در مقدمه ی این نوشته اشاره شد، آنچه احتمالا مجعول و کاذب بوده است فقط مجموعه اطلاعات و مشهوراتی بوده که تا قرن پانزدهم میلادی در مورد او تکرار می شده است نه چیز دیگر.
ریشه های فکر دیونوسیوس و تأثیر افکار او در متفکران بعدی و حتی نیت و منظور خاص او هرچه بوده باشد باز نمی توان تصور کرد که پیدایش عرفان مسیحی، نتیجه ی نوعی اشتباه و سوء تفاهم تاریخی بوده باشد. یک دین به هر طریق در مجموعه ی سنتها و معارف و با توجه به تمام ابعاد حیات معنوی و درونی انسان است که مفهوم و معنای واقعی خود را باز می یابد و گرایش ذاتی اذهان و قلوب را رهنما می گردد، و الا مؤسسات رسمی کلیسایی اگرچه در طی تاریخ، حافظ قوانین مدون اعتقادی و شاید حتی ناظر بر اداره ی امور اجتماعی مسیحیان بوده باشند، باز آنها را تنها راه نزدیکی و قرب به خداوند نمی توان دانست. صرفنظر از دیونوسیوس، چهره هایی چون ژان اسکات اریژن در قرن نهم و استاد اکهارت در قرن چهاردهم میلادی، اگرچه از طرف مقامات رسمی کلیسایی مورد قبول نبوده و حتی مطرود به حساب می آمده اند، عملا از لحاظ زنده نگهداشتن مشعل عشق و ایمان در دل مسیحیان غربی، نه فقط سهم و نقش بزرگ و اساسی بعهده داشته اند، بلکه در زمره ی اصیل ترین و والاترین عرفای کل عالم معنویت و موجب شکوفایی و باروری آن در تمام اعصار تاریخ بشری بوده اند.
منـابـع
فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- تهران- ققنوس- 1383.
محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1379
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها