نقش هدایت در رستگاری انسان از دیدگاه علامه طباطبایی
فارسی 4393 نمایش |معنا و اقسام هدایت
هدایت در لغت به معنای دلالت و ارشاد به کار می رود و بر دو گونه است: یکی، نشان دادن راه، که به آن "ارائه طریق" می گویند و دیگری، رساندن به هدف که از آن به "ایصال به مطلوب" تعبیر می شود. به طور کلی، خداوند دارای دو نوع هدایت است: هدایت عامه و هدایت خاصه. هدایت خاصه خود بر دو نوع است: هدایت خاصه تکوینی و هدایت خاصه تشریعی.
هدایت عامه
علامه طباطبائی درباره هدایت عامه می نویسد: آیه شریفه «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ (پروردگار ما) کسی است که هر چیزی را خلقتی که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.» (طه/ 50) بیان می کند که خداوند سبحان بعد از اتمام ذات هر شیئی، آن را به سوی کمال مختص به خودش هدایت می کند و این هدایت به لحاظ این که حقیقتش همان اقتضاء ذاتی شیء نسبت به کمالات لاحقه است نوعی تفرع بر ذات شیء دارد. تفصیل این نکته در کلام حق مذکور است: «الذی خلق فسوی* و الذی قدر فهدی؛ همان که آفرید و هماهنگی بخشید. و آنکه اندازه گیری کرد و راه نمود.» (اعلی/ 2- 3) پس خدای سبحان بعد از خلقت اشیاء و پرداختن آن ها، برایشان تقدیری معین فرموده که در واقع، این تقدیر همان تفصیل خصوصیات وجودی آنهاست; همان گونه که فرموده: «و کل شیء فصلناه تفصیلا؛ و هر چیزی را به روشنی باز نمودیم.» (اسراء/ 12) و پس از این تقدیر و تفصیل، آن ها را به خصوصیات مقدره، هدایت می کند و این هدایت در واقع، بدین نحو است که در شیء اقتضایی ذاتی نسبت به همه لوازم و کمالات وجودیش که متمم ذات اوست، قرار می دهد و این همان نظام حقیقی است که هم در هر شیئی منفردا و هم در مجموع و من جمله انسان، محقق است.
بنابراین، در این نوع هدایت، هر نوعی از موجودات در سیر تکوینی و معین خود مراحل و مراتبی را طی می کند و منازل استکمال را پشت سر می گذارد تا به آخرین مرحله تکامل خود برسد. از سوی دیگر، این مراتبی که در طی حرکت نوع مشاهده می کنیم، هر یک از آنها ملازم مقامی است که مخصوص به خود اوست، نه از آن جلو می افتد و نه عقب می ماند و این ملازمت از ابتدای حرکت نوع در سیر وجودیش تا آخرین نقطه کمالش وجود دارد. این نشان می دهد که بین همه این مراحل یک رابطه تکوینی برقرار است که مانند بند تسبیح مراحل را به یکدیگر وصل نموده، به گونه ای که نه یک مرحله از مراحل آن سلسله حذف می شود و نه جابجا می گردد. از اینجا نتیجه می گیریم که برای این نوع موجود، غایتی است تکوینی که از همان آغاز وجودش متوجه آن غایت و به سوی آن در حرکت است تا به آن برسد.
مثلا، یک دانه گردو که در زیر خاک قرار می گیرد و شرایط رشدش فراهم می گردد، از همان ابتدا که مغز آن شروع به رشد می کند تا آنجا که پوست را می شکند و از لای پوست بیرون می آید و... غایتی تکوینی دارد و با این حرکات، خود را به آن می رساند و آن این است که به درختی کامل و بارور تبدیل شود. همچنین انواع مختلف از حیوانات مانند گوسفند، اسب و... که از همان ابتدای پیدایش وقتی به صورت جنینی در شکم مادر قرار دارند، متوجه به سوی غایت نوعیه شان می باشند. بدین ترتیب، معلوم می شود هر نوع از انواع موجودات در طریق استکمال خود مسیر خاصی را می پیماید و آن مسیر هم دارای مراتب خاصی است که هر یک مترتب بر دیگری است تا این که به عالی ترین مرتبه، که همان غایت و هدف نهایی نوع است، منتهی شود، و نوع با طلب تکوینی و حرکت تکوینی در صدد رسیدن به آن هدف نهایی است و از همان ابتدای پیدایش به وسایل رسیدن به آن غایت مجهز است. و این توجه تکوینی از آنجا که مستند به خدای تعالی است، نامش را هدایت عام الهی می گذاریم. در این نوع هدایت، میان انسان و سایر آفریده ها، هیچ تفاوتی نیست.
هدایت خاصه
با توجه به اینکه انسان در عرصه آفرینش از جایگاه ویژه ای برخوردار است و از نظر رتبه وجودی بالاتر از سایر آفریده ها قرار دارد، انسان ها، افزون بر هدایت عامه، از دو نوع هدایت خاصه نیز برخوردارند.
الف. هدایت تکوینی (فطری)
مراد از این نوع هدایت، آن است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده و هستی او را به الهامی مجهز کرده است که با آن الهام می تواند اعتقاد حق و عمل صالح را تشخیص دهد: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها؛ سوگند به نفس و آن کسی که آن را درست کرد; سپس پلیدکاری و پرهیزگاریش را به آن الهام کرد.» (شمس/ 7- 8) و «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر ناپذیر نیست، این همان دین پایداراست.» (روم/ 30) بر اساس بیان علامه طباطبائی، فطرتی که آیه بدان اشاره می کند نوعی خلقت خاص است که انسان را به سوی موجودی متعالی دعوت می کند.
انسان بر اثر این ویژگی درونی خود درمی یابد که به سوی موجودی که خارج از وجود اوست متمایل و محتاج است و همچنین نیاز سایر پدیده ها و موجودات را نیز به موجودی که از نقص و نیاز مبراست و سلسله موجودات بدان منتهی می گردد، درک می کند. لازمه این درک درونی، احساس خضوع و احساس وابستگی و نیاز به اوست. بنابراین، انسان از همان ابتدای وجود با حرکتی طبیعی و هدایتی درونی در مسیر الله قرار گرفته، متوجه هدف مطلوب خویش می باشد. و نیز به واسطه همین ویژگی درونی است که انسان طالب سلامت خویش گشته، راه سعادت و شقاوت را تشخیص می دهد و از آن رو که داشتن چنین خصوصیتی سنت لایتغیر خداوند است، هیچ انسانی در حرکت خود به سوی هدف، جز سعادت را دنبال نمی کند; همان گونه که سایر موجودات نیز در حرکت خود در جستجوی هدف مطلوب و مجهز به قوا و جهازی هستند که مناسب غایتشان می باشد و با این قوا و تجهیزات از نقص گریخته، به سوی کمال خود در حرکتند.
نیز به خاطر همین خلقت خاص، آنچه را که در این مسیر برای او نافع بوده، از درون خویش و با الهامات درونی در می یابد. بنابراین، در هدایت تکوینی نیروهای علمی، انسان را از بینش خاص و نیروهای عملی او را از کشش و کوشش مخصوص برخوردار می کند تا فهم یا مشاهده معارف الهی و پیمودن راه و نیل به هدف نهایی، به وفق مراد حاصل شود. به عبارتی دیگر، خداوند قدم به قدم از عبد سالک دستگیری می کند و او را به مقصد می رساند. از این رو، هدایت تکوینی، به «ایصال به مطلوب» موسوم است. در هدایت تکوینی خداوند انسان را به آثار حسنه آن نظیر رسیدن به حیات طیبه در دنیا و حیات طیبه و سعادتمندانه ابدی در آخرت، رهنمون می شود، و روشن است که این نوع هدایت از قبیل صنع و ایجاد است که مختص به خدای تعالی است و از اموری است که خداوند قضای آن را رانده و بر خود واجب کرده و در آیات زیر وعده اش را قطعی نموده است: «فمن اتبع هدای فلایضل و لایشقی؛ هر کسی از هدایتم پیروی کند نه گمراه می شود و نه تیره بخت.» (طه/ 123) «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛ هرکس، از زن و مرد، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعا او را با زندگی پاکیزه ای حیات (حقیقی) بخشیم، و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد.» (نحل/ 97) و «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا وعدالله حقا و من اصدق من الله قیلا؛ و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی آنان را در بوستان هایی که از زیر (درختان) آن، نهرها روان است در آوریم. همیشه در آن جاودانند وعده خدا راست است چه کسی در سخن از خدا راستگوتر است؟» (نساء/ 122)
هدایت تشریعی
ب. هدایت تشریعی
مراد از این نوع هدایت آن است که خداوند از طریق پیامبران و کتاب های آسمانی، راه رسیدن به مقصد را به انسان نشان داده است و انسان اختیار دارد که آن را بپذیرد و یا انکار کند; چنان که می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ ما راه را بدو نمودیم; یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار.» (دهر/ 3) مراد از هدایت در این آیه، هدایت تشریعی و ارائه طریق است و معنای حقیقی واژه «سبیل» آن مسیری است که آدمی را به غایت مطلوب، که همان حق است، برساند. علامه طباطبائی در بیان ضرورت این نوع هدایت می نویسد: «افعال انسان ارتباط نزدیکی با احوال درونی و ملکات اخلاقی او دارد و از سرچشمه صفات انسانی تراوش می کند و در عین حال، تأثیری متقابل در نفس دارد. علوم و ملکات انسان، صورتی به نفس می دهد که یا هم سنخ با سعادت اوست و یا مایه شقاوت او. تعیین راه سعادت و شقاوت انسان و قرب و بعد او نسبت به خدا نیز به عهده همین صورت هاست; زیرا انسان به واسطه اعمال شایسته و عقاید درست و حق، برای نفس خود کمالاتی کسب می کند که تنها با قرب به خدا و رضوان و بهشت او ارتباط داشته باشد، و نیز به واسطه اعمال زشت و عقاید خرافی و باطل برای نفس خود صورت هایی درست می کند که جز با دنیای فانی و زخارف ناپایدار آن ارتباطی ندارد و این باعث می شود که بعد از مفارقت از دنیا مستقیما به دوزخ درآید; زیرا صور نفسانی او جز با آتش نمی تواند رابطه داشته باشد و این خود سیری است حقیقی.
این صورت ها که در اثر تکرار عمل پیدا می شوند، صورت هایی است برای نفس. انسانی که در راه استکمال قرار گرفته است، از ناحیه علل فیاضه، که بر هر موجودی قابلیتی برای رسیدن به کمالش عطا می کند، دارای چنان قابلیتی است که به آخرین مرحله کمالی وجودی اش برسد و این معنا را هم تجربه اثبات کرده و هم برهان. و چون چنین است، بر خدایی که واجب الوجود و تام الافاضه است، واجب است که برای هر نفسی که استعداد رسیدن به کمالی را دارد افاضه ای کند و شرایطی فراهم آورد تا آن نفس به کمال خود برسد و آنچه که بالقوه دارد بالفعل شود و این کمال هر چه می خواهد باشد; البته اگر نفس دارای صفات پسندیده ای باشد، این کمال، کمال در سعادت خواهد بود و اگر دارای رذائلی و هیئتی نازیبا بود، البته این کمال، کمال در شقاوت خواهد بود. و از آنجایی که این ملکات و صورت ها که برای نفس پیدا می شود، از راه افعال اختیاری او، و افعال اختیاری او نیز از راه اعتقاد به درستی و نادرستی، و امید به درستی و رغبت به منافع و ترس از ضررها منشأ می گیرد; لاجرم آن افاضه خدایی لازم است متوجه به دینی شود و خدای تعالی از راه دعوت های دینی و بشارت و انذار و تخویف و تطمیع، بشر را به اعمال صالح وادار و از اعمال زشت دور بدارد تا این دعوت های دینی، مایه شفاء مؤمنین گشته، سعادتشان به وسیله آن به کمال برسد و از سوی دیگر، مایه خسارت ستمگران گشته، شقاوت آنان نیز تکمیل گردد، و چون دعوت احتیاج به داعی دارد تا متعهد و مسئول این دعوت شود، لاجرم باید انبیایی را برگزیند.»
تفاوت هدایت تکوینی و هدایت تشریعی
میان دو هدایت تکوینی و تشریعی، تفاوت هایی وجود دارد: یکی آن که هدایت تکوینی عمومی است و احدی از انسان ها از آن مستثنا نیست; زیرا این نوع هدایت لازمه خلقت بشر است و در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسویه موجود است. اما ممکن است به خاطر عواملی ضعیف و یا بی اثر شود و آن عوامل اموری است که نمی گذارد انسان ندای عقل و فطرت خویش را بشنود و یا اینکه شخص دعوت عقل و فطرتش را می شنود، اما ملکات و حالت هایی در دلش رسوخ یافته که نمی گذارد دعوت عقل و فطرت را اجابت کند; مانند ملکات عناد و لجاجت و نظایر آن. خدای تعالی جامع همه ملکات زشت را هوای نفس معرفی کرده، می فرماید: «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد الله؛ پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد؟» (جاثیه/ 23) هدایتی که در اینجا از هواپرستان نفی شده است، هدایت به معنای ایصال به مطلوب است، نه هدایت به معنای ارائه طریق; یعنی او را به مطلوبش نمی رسانیم; زیرا دنباله آیه آمده: «و اضله الله علی علم».
اما هدایت کلامی و تشریعی، که دعوت دینی متضمن آن است، باید توسط پیامبران به همه افراد جامعه برسد و در معرض و دسترس عقل ها قرار بگیرد تا هر کسی که حق را بر باطل مقدم می دارد به آن هدایت دسترسی داشته باشد. افرادی که از این نوع هدایت برخوردار می شوند، به گونه ای که حق برایشان روشن می گردد، حجت خدا بر آن ها تمام است. اما افرادی که این نوع هدایت به آن ها نرسیده باشد و یا به گونه ای رسیده باشد که حق برایشان آشکار نشده باشد، چنین افرادی را خداوند مورد فضل خود قرار داده، آن ها را مستعضف خوانده است: «الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیله و لایهتدون سبیلا؛ مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند.» (نساء/ 98) دعوت خداوند که همان هدایت به سبیل است، حق می باشد و بر انسان واجب است که از آن تبعیت کند; زیرا فطرت انسان به آن دعوت و هدایت حکم می کند و خلقتش به جهازی مجهز است که آدمی را به سوی آن سبیل، که همان اعتقاد حق و عمل صالح است، دعوت می کند و افزون بر این، در خارج هم این دعوت از طریق نبوت و رسالت صورت پذیرفته است.
بنابراین، معلوم می شود که سعادت هر موجودی و کمال وجودیش در آثار و اعمالی است که مناسب با ذات او و سازگار با ادوات و قوایی است که مجهز به آن می باشد. انسان هم از این کلیت مستثنا نیست، سعادت و کمال او نیز در پیروی از دین الهی است که روش حیات فطری است و عقل بدان حکم نموده، و انبیا نیز به آن دعوت کرده اند.
منـابـع
مصطفى آزاديان- آموزه نجات از ديدگاه علامه طباطبائى با نگاهى به ديدگاه رايج مسيحيت- پايان نامه دوره كارشناسى ارشد رشته دين شناسى
مصطفى آزاديان- مقاله نقش خداوند در رستگارى انسان از نظرگاه اسلام و مسيحيت- مجله معرفت
سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- جلد 1 ص 34، 44- 45، جلد 20 ص 304، 124-122، جلد 2 ص 147ـ148، جلد 16 ص 179ـ178، جلد 14 ص 168-166، 189ـ190، جلد 15 ص 283ـ284
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها