چیستی تثلیث در آیین مسیحیت

فارسی 5304 نمایش |

ادیان الهی

در میان ادیان ابراهیمی، یهودیت و اسلام معتقد به خدای «بسیط» و «واحد» هستند که شائبه هیچ گونه ترکیبی، حتی ترکیب ذهنی در آن نیست. مسیحیت نیز خود را از ادیان توحیدی و یکتاپرست می داند و شبهه شرک را از خود می زداید; اما با وجود اختلاف نظری که در مسلک های کاتولیک، ارتدکس و پروتستان مشاهده می شود، ولی هر سه فرقه مهم مسیحی تثلیث را در کنار توحید از اعتقادات اساسی و شاخصه هر مسیحی می دانند، به نحوی که مهمترین شاخصه دین مسیحی را باید در این امر جستجو کرد و محور تعالیم این دین به شمار آورد. بحث از خداوند در آیین مسیحیت با مسأله تثلیث گره خورده است و همین مسأله (اعتقاد به تثلیث) این دین را از ادیان دیگر متمایز می کند؛ چرا که در هیچ دین آسمانی، چنین عقیده ای به چشم نمی خورد.
از طرف دیگر مسأله تثلیث محور تعالیم دین مسیحی است. جان ناس در کتاب «تاریخ جامع ادیان» در این باره می نویسد: «سرگذشت مسیحیت، تاریخ دیانتی است که از عقیده به تجسم الهی در جسد شارع و بانی آن ناشی شده.... سراسر تعالیم نصاری، در اطراف ایمان به این قضیه دور می زند که شخص عیسی روشن ترین ظهوری از ذات الوهیت است؛ اما این دین که با عقیده به تجسم الهی آغاز می شود منقلب گردیده و در طی تحولات گسترده، جنبه بشری پیدا کرده و بشریت با همه امیال و با همه ضعفها و قصورها، در آن متجلی شده است.» نکته قابل تأمل آن که، گرچه تثلیث، محور تعالیم دین مسیحی است، ولی در تفسیر آن، اتفاق رای وجود ندارد و سر این اختلاف را می توان در تبیین تثلیث، در عهد جدید جستجو نمود زیرا در این زمان، در تفسیر و تبیین تثلیث، وحدت نظر وجود ندارد.

معنای تثلیث

«تثلیث» یعنی وجود سه شخص «پدر»، «پسر» و «روح القدس» در الوهیت. در آیین مسیحیت آمده فرشته از آسمان به مریم، مادر عیسی که در عقد یوسف بود پیام داد: «روح القدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سایه خواهد افکند؛ از این رو آن نوزاد مقدس بوده و فرزند خدا خوانده خواهد شد.» «و آن گاه مریم قبل از ازدواج با یوسف به وسیله روح القدس آبستن شد.» و «زمانی که عیسی مسیح تقریبا سی ساله شد به دست یحیای تعمیددهنده، غسل تعمید یافت.» و «در همان لحظه که عیسی از آب بیرون می آمد، آسمان باز شد و یحیا، روح خدا را دید که به شکل کبوتری پایین آمده و بر عیسی قرار گرفت. آن گاه ندایی از آسمان در رسید: که این است پسر حبیب من، که از او خشنودم.» «آن گاه روح خدا، عیسی را به بیابان برد تا در آنجا شیطان او را وسوسه و آزمایش کند و عیسی در آن زمان برای مدت چهل شبانه روز روزه گرفت؛ سپس در آخر بسیار گرسنه شد؛ در این حال شیطان به سراغ او آمد و او را وسوسه کرد.... سپس شیطان او را به قله کوه بسیار بلندی برد و تمام ممالک جهان و شکوه و جلال آنها را به او نشان داد و گفت: اگر زانو بزنی و مرا سجده کنی، همه اینها را به تو می بخشم. عیسی به او گفت: دور شو ای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و فقط او را عبادت نما. آن گاه ابلیس او را رها کرد و اینک فرشتگان آمده، او را پرستاری می نمودند.»
به این صورت مسیحیت معتقد شد که خدا یکی است و در عین یکی بودن از سه چیز تشکیل شده است: به نامهای پدر، پسر و روح القدس. یعنی خدای واحد، خود را در سه شخصیت (پدر، پسر و روح القدس) آشکار کرد. پس در نگاه مسیحیت، حضرت عیسی مسیح، از نسل داود است از جهت جسد و بدن؛ آن گاه نیروی روح القدس در وی حلول کرد و او را فرزند خدا واله متجسد نمود. جان هیک، متکلم نامدار مسیحی می نویسد: «در مسیحیت، خدا به عنوان خدا و پدر و سرور ما عیسی مسیح شناخته شده است و به عنوان وجودی تعریف گردیده است که تعالیم عیسی در باب اوست. وجودی که عیسی در ارتباط با او زیست کرد و پیروان و شاگردانش را به داشتن رابطه با او آشنا کرد موجودی که عشق و محبتش نسبت به ما، در کره خاکی در حیات عیسی تجسم یافته است، خلاصه آن که خداوند، آفریننده متعالی است که به اعتقاد مسیحیان خود را در عیسی مسیح آشکار گردانیده است.»
در منابع مسیحی «تثلیث» را این گونه معرفی می کنند: «تثلیث» واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی کنیم، بلکه به خدای واحد در سه اقنوم، «تثلیثی که از نظر جوهر واحد است.» (شورای قسطنطنیه) پس اقانیم ثلاثه در یک الوهیت سهیم نیستند، بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند: «پسر همان پدر است و پدر همان پسر است و روح القدس همان پدر و پسر است; یعنی از نظر سرشت و طبیعت یک خدا هستند.» (شورای تولدو) «هر یک از اقانیم ثلاثه، همین حقیقت، یعنی جوهر و ذات و سرنوشت الهی هستند.» (شورای لاتران) «مونتگمری وات» می نویسد: «مسیحیان هم چنین به یگانگی خدا اعتقاد دارند. یکی از اعتقادنامه های عمده آنها، یعنی اعتقادنامه نیقیه، با این کلمات شروع می شود: "من به یک خدا اعتقاد دارم." اما در عین حال، آنها اعتقاد دارند که خدا به گونه ای سه گانه است.» آموزه «تثلیث» ظریف و پیچیده است و مسیحیان معمولی باید آن را، بدون این که بتوانند کاملا توضیح دهند، بپذیرند. فرمول انگلیسی آن چینن است: «One substance and three persons»، یعنی «یک ذات و سه شخص.» مقصود از کلمه «Person» کلمه یونانی «Hypostasis» یا عربی «اقنوم» است.

رابطه پدر، پسر و روح القدس

نکته ای دیگر که در بحث تثلیث مطرح است، کیفیت ارتباط این سه چیز است. این که با وجود یکی بودن آیا هر یک وجود مستقلی از دیگری دارند و یا این که مجموعه این سه، یک امر واحد را تشکیل می دهند؛ و یا سه چیز جلوه ای از یک امر هستند؟ آنچه از عهد جدید بر می آید این است که خدای پدر در آسمان است و خدای پسر در زمین و روح القدس به عنوان نیروی فعال و به عنوان مخترع و مبدع حیات رابط بین این دو است. ضمن آن که خدای پدر، بزرگتر از پسر بوده و عیسی مسیح پسر و نخستین مخلوق او است، با این حال، عیسی مسیح صورت خدای نادیده است، نخست زاده تمام آفریدگان؛ زیرا در او همه چیز آفریده شده است.
بنابراین، هر کدام ضمن آن که دارای وجود مستقل هستند با هم ارتباط تنگاتنگی دارند؛ به گونه ای که عیسی مسیح خداست و روح القدس، تنها واسطه بین آنهاست. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، با توجه به اصحاح اول و هشتم و چهاردهم انجیل یوحنا و اصحاح دوازدهم از انجیل مرقس، رابطه بین سه اقنوم را چنین بیان می کند: «محصل کلامشان در این باب (اگر چه به یک جمع بندی معقول نمی توان دست یافت) چنین است: ذات، جوهر واحدیست که دارای سه اقنوم است و مراد از اقنوم صفتی است که ظهور شی و تجلی آن را نشان می دهد بدون آن که صفت غیر از موصوف باشد و اقانیم ثلاثه عبارتند از: اقنوم وجود و اقنوم علم که کلمه است و اقنوم حیات که روح است. ابن که کلمه است و اقنوم علم، از نزد پدر که اقنوم وجود است نازل شده به همراه روح القدس که اقنوم حیات است که اشیا به وسیله آن موجود می شوند.»

سر حلول خدا در مسیح

نکته دیگر در مسأله تثلیث، علت حلول خداوند در عیسی است؛ که چرا چنین امری تحقق یافته است؟ مسیحیت معتقد است با توجه به گناهی که حضرت آدم مرتکب شد تمام بشر آلوده به گناه شدند یعنی این گناه آنقدر شدید بود که تمام نسل بشر را آلوده کرد و برای نجات بشر از این گناه چاره ای نبود جز آن که خدا، خود به صورت انسان در آید تا بدین وسیله توسط مردم کشته شود و به همین دلیل روح القدس، به صورت کبوتر بر عسیی مسیح نازل شد و در وی حلول کرد؛ عیسی توسط مردم کشته شد و برای همین (با «فدا» شدن عیسی مسیح) تمام مردم از گناه نجات پیدا کردند، مشروط بر آن که به عیسی مسیح ایمان بیاورند. بنابراین مهمترین عامل تثلیث را در مسأله فدا می توان جستجو نمود.
در سیر حکمت در اروپا آمده است: «مسیحیان، اقانیم سه گانه را در عرض هم و مقرون به یکدیگر می دانند... و معتقدند که چون بشر گنهکار، از درگاه احدیت رانده شد و نفوس بنی آدم هبوط کرد و دچار حرمان گردید، خداوند که خیر و لطف محض است، فرزند خود را جسمیت داد و به صورت آدمی (حضرت عیسی) در آورد تا دستگیر نوع بشر و فدایی آنها شود و نفوس ایشان را از هلاکت رهایی بخشد و باز خرید نماید. پس نجات مردم، به ایمان به حضرت عیسی است.»
داستان مسأله فدا در عهد جدید چنین است: «خطای آدم و فیض مسیح: به وساطت یک آدم، گناه داخل جهان گردید و به گناه، موت. و این گونه موت بر همه مردم طاری گشت... به خطای یک شخص، بسیاری مردند.... پس همچنان که به یک خطا، حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان، برای عدالت حیات؛ زیرا به همین قسمی که از نافرمانی یک شخصی، بسیاری گناهکار شدند، همچنین به اطاعت یک شخص، بسیاری عادل خواهند گردید... به وساطت خداوند ما، عیسی مسیح.»
بنابراین، آدم با گناه خود موجب مرگ بسیاری شد؛ اما عیسی مسیح از روی لطف، سبب آمرزش گناهان بسیاری گشت و در غلاطیان آمده است:«مسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد چون که در راه ما لعنت شد چنان که مکتوب است، ملعون است هر که بر دار آویخته شود.» «به نظر آکونیاس، گناهی که ما با آن زاده شده ایم بر ما سه اثر بر جای می گذارد: نخست، روح ما را آلوده می سازد، ما تمایل فطری به گریز از خدا داریم... دوم، ما اسیر شیطان زاده شده ایم یعنی: علاوه بر آن که خود، تمایلی فطری به کردار و پندار ناشایست داریم شیطان هم می تواند با قدرت در ما نفوذ کند و سر انجام آن که، گناه ما (هم گناه جبلی مان و هم گناهانی که مرتکب شده ایم) در خور کیفر است... و تنها حکم در خور آن، کیفر ابدی است. یا به بیان ساده تر، کیفر ابدی دینی است که ما باید به دلیل گناهمان به خدا بپردازیم... مطابق تلقی آکونیاس، مشکل این است که هیچ یک از ما نمی تواند دینی را که به علت گناهمان بر ذمه داریم ادا کند... تنها راه این بود که خداوند، این دین را ادا کند. وی این کار را از طریق رنج و مرگ مسیح انجام داد.»
بنابراین برای نجات بشریت از اثرات ناشی از گناه نخستین، چاره ای جز رنج و درد مسیح نبود و چون بشر قادر به انجام این دین نبود؛ خداوند خود برای رهایی بشریت، در عیسی مسیح حلول نمود تا با رنج کشیدن و به دار آویخته شدن، مردم را از دین نجات دهد. پس عیسی مسیح دارای دو بعد است یکی بعد الهی، که صاحب دین محسوب می شود؛ چون بشر با گناه نخستین و همین طور گناههای بعدی، از خداوند دور شد و این خود دین بزرگی را بر گردن بشر انداخت و از آنجا که بشر توان پرداخت این دین را نداشت مدیون الهی واقع شد. بعد دیگر آن که، چون بشر خود از عهده ادای دین بر نمی آمد، خداوند در عیسی مسیح تجسد پیدا کرده تا دین را ادا کند یعنی خداوند، خود دین مردم به خود را تقبل کرد و خود آن را ادا نمود؛ آن هم به وسیله زجر کشیدن و به دار آویخته شدن تا دیگر مردم، بدهکار خداوند نباشند و از این دین الهی نجات یابند. نتیجه آن که مسیح، لعنتی که بر اثر گناه آدم به مردم سرایت کرد را به خود گرفت و به این صورت در راه مردم فدا شد.
نکته قابل توجه آن که آیا خداوند نمی توانست به وسیله پیامبران دیگر مسأله فدا را انجام دهد و چاره ای نبود جز آن که خود، به صورت بشر در آمده و توسط مردم کشته شود؟ به سخن دیگر چرا با خلقت موجودی با روال طبیعی چنین کاری را صورت نداد؟ مسیحیت معتقد است با وجود آلوده شدن بشر، زایش طبیعی دچار انحراف شد، به همین دلیل می بایست با زایش روحانی، خلقت تازه ای را شروع کند. «خدا با زایش روحانی، خلقت تازه ای را شروع کرد. نوع بشر به واسطه خلقت، هستی یافت؛ اما نژاد الهی از طریق زایش روحانی آغاز شد.... خدا نمی توانست از طریق ابراهیم، موسی یا یکی از انبیا که از طریق خلقت طبیعی به دنیا آمدند این کار را بکند؛ چرا که آنها عضوی از آفرینش سقوط کرده بودند. خدا از راه زایش روحانی خلقت تازه را شروع کرد و این امر به واسطه پسر یگانه اش محقق شد.»
بنابراین، این آلودگی چون اصل انسان را آلوده ساخت، تمام انسانها بدون استثنا حتی انبیا نیز به این گناه آلوده شدند. از این رو سیری که هستی در پیش گرفته بود، دچار انحراف و آلودگی شد. به همین دلیل، می بایست چاره ای اندیشیده شود تا اشرف مخلوقات، از این ورطه سقوط، نجات یابد و نجات بشر ممکن نبود مگر به وسیله فرستادن یگانه پسر خدا؛ در غیر این صورت امکان آشتی بین خدا و انسانها وجود نداشت. از این رو، در دوم قرنتیان آمده است:«همه چیز از خدا، که ما را به واسطه عیسی مسیح با خود مصالحه داده و خدمت مصالحه را به ما سپرده؛ یعنی این که خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه داد.» بنابراین تنها راه نجات، ایمان به عیسی مسیح است که از راه روحانی به وجود آمد وگرنه هر راهی که باشد (گرچه به انبیا ختم شود) دچار انحراف خواهد بود پس: «تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان تنها یک متوسطی است یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد که خود را در همه فدا داد، شهادتی در زمان معین.»

مبنای نقلی «تثلیث»

مبنای نقلی تثلیث و دفاع عقلانی از آن همواره مهمترین دل مشغولی عالمان مسیحی بوده است. در کتاب مقدس که سرچشمه اعتقادات مسیحیت است، اثری از «تثلیث» نیست. در این کتاب هرگز اقنوم سوم، یعنی «روح القدس»، خدا خوانده نشده، و با خدا یکی دانسته نشده است. در یک جا اب و ابن و روح القدس کنار هم آمده اند که البته صرف کنار هم بودن چند کلمه، دلیلی بر یکی بودن آنها نیست. (انجیل متی، 28: 2) یا در بعضی موارد ضمیر جمع برای خدا به کار رفته که ممکن است برای احترام باشد. حتی در نوشته های پولس و انجیل یوحنا که مسیح الوهیت دارد، نهایتا دلالت بر تثنیه دارد، نه تثلیث. آن چه در عهد جدید (در بخش «عیسی خدایی» آن) موجود است، «تثنیه» است، نه «تثلیث»; یعنی فقط از «پدر» و «پسر» سخن به میان آمده است و سخنی از «روح القدس» به عنوان خدا نیست.
بخش «عیسی خدایی» انجیل نیز جزء کوچکی از اناجیل اربعه را تشکیل می دهد که شامل بعضی آیات انجیل «یوحنا»ست و در سه انجیل دیگر، یعنی متی، لوقا و مرقس، اثری از این که عیسی خدا یا جزء خدا باشد به چشم نمی آید. پس ریشه اعتقاد به تثلیث کجاست؟ ظاهرا ریشه آن به «اعتقادنامه نیقیه» برمی گردد.

اعتقادنامه نیقیه

نخستین نزاع الهیاتی در مسیحیت درباره «تثلیث» و «ارتباط مسیح با پدر»، در زمان کنستانتین (قسطنطین)، در قرن چهارم، رخ داد. عقیده برخی از عالمان مسیحی این بود که خدا از خلقت کاملا جداست; پس ممکن نیست مسیحی را که به زمین آمده و چون انسان تولد یافته است، با خدایی که نمی شود شناخت، یکی بشماریم... پدر، پسر را تولید نمود، پس پسر مخلوق است و از ذات پدر نیست و به تمام معنا وی را خدا نتوان خواند. برخی دیگر از عالمان مسیحی به شدت با نظر فوق مخالفت و صاحبان آن را تکفیر نمودند. نزاع بین دو نظریه، آشوبی عظیم برای کلیسا و امپراطوری روم برپا نمود. قسطنطین (پادشاه روم) که از این تفرقه بیمناک شده بود ابتدا سعی نمود بین دو گروه آشتی برقرار نماید; از این رو، نامه ای برای «الکساندر» (رهبر گروهی که از هم ذات بودن پسر و روح القدس با پدر دفاع می کرد)، و نامه ای برای «آدنوس» (رهبر گروهی که قایل به جدایی ذات پدر با پسر بود) نگاشت و از آنان خواست که به این نزاع های بیهوده! پایان دهند.
از آن جا که نزاع مذکور فروکش نکرد، قسطنطین بر آن شد تا شورایی مسیحی تشکیل دهد و این بحث را در آن مطرح کند; به همین جهت به دستور وی نخستین شورای جهانی مسیحی در سال 325 م در شهر نیقیه، و با حضور 318 اسقف برگزار گردید. امپراطور شخصا ریاست برخی از نشست های این شورا را بر عهده داشت و تمام هزینه ها را می پرداخت و البته از همین زمان کلیسا خود را تحت سلطه ریاست رهبر سیاسی حکومت دید، اما چنان درگیر مسائل کلامی و الهیاتی بودند که فرصت فکر کردن به این مسئله خاص را نداشتند. این شورا اعتقادنامه ای را تصویب کرد که به «اعتقادنامه نیقیه» معروف شد و در آن برای نخستین بار در یک سند رسمی بر «تثلیث» تأکید شد.
متن اعتقادنامه نیقیه چنین است: «ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق، خدای همه چیزهای مرئی و نامرئی; و به خداوند واحد عیسی مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، به وسیله ی او همه چیز وجود یافت، آن چه در آسمان است و آن چه بر زمین است; و او به خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شد، انسان گردید و زحمت کشید; او برای ما مصلوب شد، تحمل درد کرد، مدفون شد، و روز سوم از قبر برخاست و بر طبق رسالتش، به آسمان صعود کرد و در سمت راست پدر نشسته است; و با جلال و شکوه برای داوری مردگان و زندگان بازخواهد گشت و فرمانروایی او پایانی ندارد. ما به روح القدس، پروردگاری که زنده می سازد و از پدر و پسر صادر می شود و با پدر و پسر پرستش می شود، و آن که از دهان انبیا سخن گفته است اعتقاد داریم.»
این متن امروزه در کلیسای مسیحیت به عنوان اصول اعتقادی تعلیم داده می شود و هم اکنون در هر روز یکشنبه و نیز در اعیاد مسیحی در کلیساها تکرار می گردد. با تصویب این بیانیه، همسانی عیسی و خدای خالق تثبیت شد و اب و ابن و روح القدس، سه وجود با یک ماهیت شناخته شدند.

منـابـع

سید محمد ادیب آل على- مسیحیت- انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

عبدالرحیم سلیمانى اردستانى- درآمدى بر الهیات تطبیقى اسلام و مسیحیت- صفحه 124، 136 ـ 137، 230

جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه اصغر حکمت- صفحه 681، 382

جلال الدین آشتیانى- تحقیقى در دین مسیح- صفحه 474

جوان اگریدى- مسیحیت و بدعتها- صفحه 144، 150

جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهزاد سالگى- صفحه 257

سید محمدحسین طباطبایی- تفسیرالمیزان- جلد 3 صفحه 315-314

محمدعلى فروغى- سیر حکمت در اروپا- جلد 1 صفحه 98

مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینى- ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى- صفحه 470- 469

علی گلایری- مقاله پدر، پسر و روح القدس- سایت باشگاه اندیشه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد