شبهه نقلی عدم جاودانگی دین اسلام
فارسی 3801 نمایش |اصل شبهه
برخی بر اساس مبانی و دیدگاههای نقلی شبهه ای را در مورد خاتمیت و عدم جاودانگی دین اسلام ذکر می کنند که:
مسلمانان ادعا می کنند که آئین اسلام ابدی و احکام آن تا روز رستاخیز باقی است در صورتی که از دو آیه، و یک روایت، استفاده می شود که دین اسلام هم مانند سایر ادیان عمر محدودی دارد، و پس از سپری شدن مدت آن، پیامبر و امت دیگری خواهند آمد و آن دو آیه و روایت این است:
1- «و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لایظلمون؛ و هر امتی را پیامبری است، پس هنگامی که پیامبرشان بیاید (حجت بر آنها تمام و) میانشان به عدالت داوری می شود و به آنها ستم نمی رود.» (یونس/ 47)
2- «قل لا املک لنفسی ضرا و لانفعا الا ماشاءالله لکل امه اجل، اذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه و لایستقدمون؛ بگو: من برای خود زیان و سودی در اختیار ندارم مگر آنچه را که خدا بخواهد. هر امتی را اجلی محدود است که وقتی اجلشان به سر رسید، نه ساعتی از آن تأخیر کنند و نه پیشی گیرند.» (یونس/ 49)
3- در حدیثی چنین وارد شده است، هنگامی که دومین آیه بر پیامبر نازل شد، از اجل و مدت امت اسلامی سؤال شد، حضرت در پاسخ سؤال کننده چنین گفت: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم؛ اگر امت من راه صلاح پیش گیرند، اجل آنان یک روز و اگر راه فساد در پیش گیرند، اجل آنان نیم روز خواهد بود.» (فرائد ابوالفضل گلپایگانی، ص 17)
عناصر منطقی این شبهه
1- مسلمانان بر اساس آیات قرآن و روایات ادعا می کنند که آئین اسلام ابدی و احکام آن تا روز رستاخیز باقی است.
2- اما آیات و روایات نشان می دهد که این درست نیست و بر اساس آیات قرآن و روایات دین اسلام هم مانند سایر ادیان عمر محدودی دارد.
3- نتیجه اینکه با توجه به آیات قرآن و روایت می توان به این نتیجه رسید که ادعای مسلمانان مبنی بر ابدی بودن آئین اسلام و احکام آن تا روز رستاخیز درست نیست.
پاسخ شبهه
با توجه به معنای آیه اول ناگفته پیداست که این آیه به هیچ وجه دلالت بر محدودیت و یا دوام و پیوستگی رسالت پیامبران ندارد، پس چه مانعی دارد که یکی از پیامبران خاتم پیامبران باشد، و شریعت او ابدی و همیشگی باشد، قرآن مجید هم تصریح می کند که رسول گرامی اسلام خاتم پیامبران و شریعت او خاتم شرایع آسمانی است چنانکه دلائلی بر خاتمیت ایشان در آیات و روایات اسلامی وجود دارد و به عبارت روشن تر مفاد آیه این است که: برای هر امتی پیامبری هست و اما این که عمر رسالت تمام پیامبران که تا وقت نزول این آیه بودند محدود است یا این که یکی از آنها دائمی و جاودانی است هرگز از آیه استفاده نمی شود.
با مراجعه به آیات دیگر قرآن می توان محدود بودن همه یا جاودانی بودن یکی از آنها را دریافت. و می توان پس از مراجعه به آیات دیگر دریابیم که رسالت پیامبر اسلام جاودانی و آیین او خاتم ادیان و خود او خاتم پیامبران است.
در حقیقت این آیه شبیه آیه 36 سوره نحل است: «و لقد بعثنا فی کل أمه رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطغوت فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلاله؛ و ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که (بگوید): خدا را بپرستید و از طغیانگر دوری کنید. پس برخی از آنان را خدا هدایت کرد و برخی نیز سزاوار گمراهی گشتند.» آیا از این آیه استفاده می شود که بعد از اسلام دین دیگری خواهد آمد؟ می بینیم که نه، بلکه فقط از این قبیل آیات استفاده می شود که هر امتی پیامبری داشته و موظف بوده اند که پیرور دستورات او باشند.
دیدگاه علامه طباطبایی در مورد این آیه
علامه می فرماید: «این آیات از سنتی الهی خبر می دهند که همواره در میان خلقش جاری است، و آن این است که خدای سبحان، با قضایی حق قضاء رانده و تقدیری کرده که نه رد می شود و نه تبدیل، و آن این است که به سوی هر امتی رسولی گسیل بدارد تا رسالت ها و پیامهایش را به آن امت برساند، آن گاه خودش بین آن رسول و آن امت حکم فصل کند، یعنی آن پیامبر و گروندگان به او را حفظ نموده منکرین را که نبوت آن پیامبر را تکذیب می کنند هلاک فرماید.
در این آیات بعد از بیان آن سنت، رسول گرامی خود (ص) را دستور که به امتش خبر دهد که آنچه در امت های گذشته جاری شده بود در این امت نیز جاری خواهد شد و این امت هیچگونه امتیاز و استثنایی از این کلیت ندارد. چیزی که هست رسول خدا (ص) در آنچه که خدای تعالی تلقینش کرده چیزی برای پاسخ از سؤال مشرکین که پرسیده بودند وقت عذاب کی است بیان نفرموده و تنها این را فرموده که قضای الهی حتمی است و این امت (نیز مانند سایر امت ها) عمر و اجلی دارد، همانطور که یک فرد از انسان عمری دارد و بعد از تمام شدن عمرش اجلش فرا می رسد.
«و لکل أمه رسول» این آیه شریفه از قضایی الهی خبر می دهد که به دو قضاء تقسیم می شود: یکی اینکه هر امتی از امت ها رسولی دارد، که حامل رسالت و پیامهای خدای تعالی به سوی ایشان است، و مامور است آن پیامها را به آنان ابلاغ نماید. و قضاء دوم این است که وقتی پیامبر هر امتی به سوی آن امت آمد و رسالت الهی را به آنان ابلاغ نمود، قهرا اختلاف راه انداخته گروهی تصدیقش و گروه دیگر تکذیبش کردند در آن زمان خدای تعالی بین آنان قضاء به حق و عدل.می راند، بدون اینکه به آنان ستم روا بدارد. این آن معنایی است که از آیه شریفه با کمک سیاق و زمینه گفتار استفاده می شود.و از آن برمی آید که در جمله فإذا جاء رسولهم کوتاه گویی و حذف به کار رفته و نیز به جای اسم ظاهر ضمیر به کار رفته، و تقدیر کلام چنین است: «فاذا جاء رسولهم الیهم و بلغ الرساله فاختلف قومه بالتکذیب و التصدیق قضی بینهم بالقسط؛ همین که رسولشان به سوی آنان آمد و رسالت خود را ابلاغ نمود، مردم در تکذیب او و تصدیقش دو دسته شدند، پس خدای تعالی به عدالت بین آن دو حکم کرد.»
دلیل بر اینکه آیه شریفه چنین تقدیری دارد، جمله "قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون" است، چون قضاوت در جایی درست است که پای اختلافی در میان باشد. و اما اینکه چرا نفرمود: «لکل امه نبی؟» در پاسخ باید گفت چون قضاوتی که در آیه مورد بحث سخن از آن رفته از خواص رسالت است، نه نبوت.»
نقد استدلال مربوط به آیه دوم
اما آیه دیگر که می فرماید: «لکل أمه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون؛ برای هر امتی مدت محدود مقرر شده است هنگامی که مدت آنها سپری گردد، نه ساعتی از آن تأخیر کنند و نه پیشی گیرند.» (یونس/ 49) برخی از افراد می گویند: از این آیه استفاده می شود که هر امتی پایانی دارد و منظور از امت دین و مذهب است بنابراین مذهب اسلام نیز باید پایانی داشته باشد و این با جاودانی بودن دین اسلام نمی سازد. چرا که با سرآمد و پایان این، دین جدیدی و پیامبر جدیدی خواهد آمد.
کلمه امت دارای معانی متعددی است. امت از کلمه ام به معنی مادر و یا به معنی هر چیزی که دیگری را به خود ضمیمه می کند آمده است، و از این رو به هر جماعتی که در میان آنها یک نوع وحدت، از نظر زمان یا مکان یا تفکر و یا هدف بوده باشد امت میگویند. از بررسی کتب لغت و همچنین موارد استعمال این کلمه در قرآن که بالغ بر 64 مورد می شود چنین استفاده می گردد که امت در اصل به معنی جمعیت و گروه است.
مثلا در داستان موسی می خوانیم «و لما ورد ماء مدین وجد علیه أمة من الناس یسقون؛ هنگامی که به آبگاه شهر مدین رسید، جمعیتی را مشاهده کرد که (برای خود و چهارپایانشان) مشغول آب کشیدن هستند.» (قصص/ 23) و نیز در مورد امر به معروف و نهی از منکر می خوانیم: «و لتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر؛ باید جمعیتی از شما باشند که دعوت به نیکیها کنند.» (آل عمران/ 104) و نیز می خوانیم: «و قطعناهم اثنتی عشرة أسباطا أمما؛ ما بنی اسرائیل را به دوازده قبیله و گروه تقسیم کردیم.» (اعراف/ 160)
و نیز می خوانیم: «و إذ قالت أمة منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم؛ جمعیتی (از ساکنان شهر ایله از بنی اسرائیل) گفتند: چرا اندرز می دهید افراد گناهکاری را که خداوند آنها را هلاک خواهد کرد.» (اعراف/ 164) از این آیات به خوبی روشن می شود که امت به معنی جمعیت و گروه است، نه به معنی مذهب و نه به معنی پیروان مذهب، و اگر می بینیم که به پیروان مذهب، امت گفته می شود، به خاطر آن است که آنها نیز برای خود گروهی هستند.
به طور کلی واژه امت در قرآن در دو معنا استعمال شده است:
1- جماعتی که با هم نقطه مشترکی داشته باشند.
2- دین و طریقه
تمام معانی دیگری که برای این کلمه ذکر شده است به همین دو معنا بر می گردد.
کلمه امت در این آیه به معنای جمعیتی است که در یک عصر و زمان زیست می کنند. وقتی دقت می کنیم می بینیم «امت» در این آیه نمی تواند به معنای طریقه و شریعت و دین باشد زیرا پس از آنکه می گوید: «لکل امة اجل؛ برای هر امتی اجلی مقرر شده است.» بلافاصله «ضمیر جمع» به کار می برد و می فرماید: «فاذا جاء اجلهم؛ هنگامی که اجل آنان رسید.» و اگر مقصود از «امت» طریقه و آئین بود لازم بود بفرماید «فاذا جاء اجلها» یعنی به جای ضمیر جمع ضمیر مفرد مونث بیاورد. از این رو معلوم می گردد که مقصود از «امت» در این آیه همان جمعیت و گروه است.
بنابراین معنای آیه این می شود: «هر دسته و جمعیتی از مردم هنگامی که عمرشان به سرآید، دیگر به آنها مهلتی داده نمی شود، و اجل آنان پس و پیش نمی گردد. فرشته هائی که مأمور قبض ارواح هستند می آیند و به حیات و زندگی آنان خاتمه می دهند.» پس آیه یک مطلب تکوینی و طبیعی که خدای جهان آن را مقرر ساخته است بیان می کند که «هر کسی چند روزه نوبت اوست» و چون هنگام مرگش رسید به هیچ وجه به او مهلت داده نمی شود. و هرگز این آیه در صدد این مطلب نیست که بگوید: همه شرایع الهی از نظر زمان محدود هستند، تا گفته شود از این آیه می فهمیم که عمر شریعت اسلام هم محدود است و پس از تمام شدن مدت آن، شریعت دیگری خواهد آمد.
ممکن است گفته شود مقصود از امت در این آیه گروهی است که وجه مشترک آنها دین باشد مانند امت موسی، عیسی و محمد (ص)؛ بنابراین از آیه فهمیده می شود که هر امتی برای خود عمر محدودی دارد و در این صورت باید گفت که امت اسلام هم حد و عمر معینی دارد و از اینکه عمر امت اسلامی محدود است می توان نتیجه گرفت که آئین آنان محدود است. ولی این گفتار صحیح نیست زیرا چنانکه گفته شد امت به جمعیتی گفته می شود که از نظر زمان و یا مکان و یا شغل و حرفه و یا ریشه و اصل و نسب یا آئین و غیره با همه مشترک باشند و تعیین یکی از اینها خصوصا گروهی که وجه مشترک آنان دین باشد، نیاز به قرینه و دلیل دارد و در آیه ی مورد بحث قرینه ای که بتواند این گفتار را تایید کد وجود ندارد. ولی استفاده ی معنایی که ما گفتیم با در نظر گرفتن آیاتی که مشابه این آیه است بسیار روشن است زیرا مضمون آیه ی مورد بحث در چند آیه از آیات وارد شده است و در هیچکدام از آن آیات مقصود از امت گروهی که وجه مشترک دینی داشته باشند نیست، مانند:
1- «و ما اهلکنا من قریة الا ولها کتاب معلوم؛ اهل هیچ قریه ای را هلاک نکردیم مگر این که اجل و مدت عمر آنها در کتابی نوشته شده بود.» (حجر/ 4)
2- «ما تسبق من امة اجلها و ما یستاخرون؛ اجل و عمر هیچ امتی پس و پیش نمی شود.» (حجر/ 5)
3- «ولن یوخر الله نفسا اذا جاء اجلها؛ هنگامی که عمر کسی به پایان رسید خدا مرگ او را به تأخیر نمی اندازد.» (منافقین/ 11)
در تمام این آیت که یکی از آنها هم آیه ی مورد بحث ما است منظور این است که عمر هر شخصی و جمعیتی که به سر آمد، فرشتگان قبض روح، روح آنان را قبض می کنند و مرگ آنان به تأخیر نمی افتد.
بنابراین معنی آیه مورد بحث این است که هر جمعیت و گروهی، سرانجامی خواهند داشت، یعنی نه تنها تک تک مردم، عمرشان پایان می پذیرد، بلکه ملتها هم می میرند و متلاشی می شوند و منقرض می گردند، اصولا در هیچ مورد امت، در معنی مذهب به کار نرفته است، و به این ترتیب آیه مورد بحث هیچگونه ارتباطی به مسأله خاتمیت ندارد.
دیدگاه علامه طباطبایی
امت ها همچون افراد اجل و پایانی دارند و امم پیشین بعد از ارسال رسل و پیدایش اختلاف در میان مردم، با قضاء الهی معذب و منقرض شده اند. خداوند می فرماید: «لکل أمه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون» (یونس/ 49) اینکه چرا در پاسخ، حتمیت وقوع آن را ذکر کرد؟ برای این بود که حتمیت وقوع آن عذاب مصداقی بود از یک حقیقت، که خود از نوامیس عامه و سنت های جاری در عالم است، در نتیجه با ذکر حتمیت وقوع هم پاسخ را داده و هم به حقیقتی اشاره کرده تا در نتیجه عقده ای که موجب این سؤال شده حل و شبهه دفع گردد، و آن حقیقت این است که در عالم کون برای هر امتی أجلی است که به هیچ وجه از آن أجل تخطی نمی کند، و آن أجل هم از آن امت تخطی نمی کند، و خواه ناخواه آن أجل خواهد رسید و هنگام رسیدن نه در واقع شدنش در موقعی که معین شده اشتباه می کند، و نه در لحظه وقوع، ساعتی جلوتر و یا عقب تر واقع می گردد.
بیانگر این حقیقت جمله «لکل أمه أجل إذا جاء أجلهم فلا یستأخرون ساعه و لا یستقدمون» است، یعنی و شما مسلمین نیز امتی هستید از امم، و خواه ناخواه شما نیز مانند سایر امتها اجلی دارید، وقتی اجلتان رسید نمی توانید آن را پس و پیش کنید. مشرکین وقتی این کلام را بشنوند، و در آن تدبر کنند قهرا برایشان روشن می گردد که درخواست بیجایی کرده اند، چون هر امتی حیاتی اجتماعی و وراء حیات فردی که مخصوص تک تک افراد است دارد، و حیات اجتماعی هر امتی از بقاء و عمر آن مقداری را دارد که خدای سبحان برایش مقدر کرده. و همچنین از سعادت و شقاوت و تکلیف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمی را دارد، که خدای تعالی برایش معین فرموده و این حقیقت از چیزهایی است که تدبیر الهی عنایتی به آن دارد، هم چنان که در تک تک انسانها طابق النعل بالنعل چنین تقدیراتی را مقدر فرموده. بعد از تدبر و درک این حقیقت آن وقت به یاد شواهد تاریخی می افتند که آثار باستانی و خرابه های عهد کهن و کاخهای خالی از سکنه با زبان بی زبانی برایشان شرح می دهد، هم چنان که قرآن کریم اخبار بعضی از این امت ها از قبیل: قوم نوح و عاد، قوم هود و ثمود قوم صالح و کلده و قوم ابراهیم (ع) و اهل سدوم، و سائر مؤتفکات (قوم لوط) و قبطیان (قوم فرعون) و اقوامی دیگر را برای آن مشرکین آورده.
پس، این همه اقوام که منقرض شدند، و سر و صدا و آوازه شان به خاموشی گرائید جز در اثر عذاب الهی و هلاکت دسته جمعی منقرض نشدند، و معذب نگشتند مگر بعد از آنکه پیامبرانشان با آیات و معجزاتی روشن بیامد، و هیچ رسولی به سوی آنان گسیل نشد مگر آنکه در باره دین حقی که او آورده بود اختلاف کردند، بعضی ایمان آوردند و جمعی که همیشه اکثر مردم بوده اند دعوت او را تکذیب کردند. این داستانها، مؤمنین را نیز راهنمایی می کند به اینکه امت معاصر پیامبر اسلام نیز (که درباره دین حقی که آن جناب آورده بود اختلاف کردند) به زودی دچار همان سرنوشتی خواهند شد که آن امت ها دچار شدند، و آن این است که به زودی خدای تعالی بین آنان و بین فرستاده خودش قضاوت عملی خواهد کرد، یعنی به همان علتی که آن امت ها را عذاب کرد، اینان را نیز عذاب خواهد فرمود، و خدای تعالی در کمین آنان است.
یک سؤال
فرض کنید که قبول کردیم که معنای آیه اینست که هر امتی از امتهای پیامبران اجل و عمر محدود و معینی دارند که با فرا رسیدن اجل آنان عمر شریعت آنان هم سپری می گردد، اکنون جای این پرسش است که استدلال کننده از کجا فهمیده است که عمر و اجل اسلام به سر آمده زیرا ممکن است بگوئیم اسلام اجل محدود و معینی دارد اما آن اجل با اجل انسانها امتداد دارد یعنی با از بین رفتن همه انسانها و برپا شدن قیامت شریعت اسلام هم عمرش به پایان می رسد.
و به بیان دیگر اگر از این آیه استفاده شود که اسلام هم عمر و اجل معینی دارد به ضمیمه آیه «ولکن رسول الله و خاتم النبیین» و آیات دیگر می فهمیم که مدت عمر اسلام با عمر نسل انسان امتداد دارد و هنگامی که اجل نسل انسان به سرآمد اجل اسلام هم به سر خواهد آمد.
نقد استدلال مربوط به حدیث پیامبر (ص)
صاحب فرائد می نویسد: هنگامی که آیه «لکل امة اجل...» (یونس/ 49) نازل شد یاران رسول اکرم (ص) از آن حضرت پرسیدند: «اجل امت اسلامی تا چه زمانی خواهد بود؟» حضرت در جواب فرمودند: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم؛ اگر مسلمانها صلاح و شایستگی داشته باشند «یک روز» و اگر فساد و تباهی را پیشه کنند «نصف روز» عمر خواهند کرد.» (فرائد ابوالفضل گلپایگانی)
خوب است از این شخص پرسیده شود که این روایت را که به پیامبر اسلام نسبت داده اید با این خصوصیات که ذکر کرده اید در کدام مدرک از مدارک اسلامی دیده اید؟ ایشان این مطلب را از کتاب «الیواقیت و الجواهر شعرانی» نقل کرده است و اتفاقا وقتی که به آن کتاب مراجعه می کنیم می بینیم درآن کتاب فقط جمله «ان صلحت امتی....» آمده است و جمله های قبل، یعنی جمله ها «هنگامی که آیه «ولک امة اجل...؛ نازل شد یاران پیامبر از اجل امت اسلامی پرسیدند پیامبر در جواب آنان گفت...» همه از اضافاتی است که صاحب فرائد افزوده است.
فرض کنید که این جمله «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» روایت بوده و پیامبر نیز این جمله را به عنوان تحدید اجل امت اسلامی بیان کرده باشد جای این سوال است که بپرسیم «یوم» و «نصف یوم» یعنی چه؟ ایشان از شعرانی و او از تقی الدین نقل می کند که منظور از «یوم» هزار سال است به دلیل آیه: «و ان یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون؛ همانا یک روز نزد پروردگار تو مانند هزار سال از سالهائی است که شما می شمارید.» (حج/ 47)
در این موقع نتیجه می گیرد که عمر شریعت اسلام فقط هزار سال است. واضح است که تفسیر «یوم» به هزار سال ادعای بی دلیل است زیرا اگر آیه: «وان یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون» (حج/ 47) دلیل بر این باشد که منظور از «یوم» هزار سال است پس آیه «تعرج الملائکة والروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة؛ فرشتگان در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند.» (معارج/ 4) هم دلیل این می شود که منظور از «یوم» پنجاه هزار سال است به چه دلیل شما به آن آیه تمسک می کنید و این آیه را نادیده می گیرید؟! و نیز جای این سوال است که بر فرض این که منظور از «یوم» هزار سال باشد مبدا این هزار سال چه سالی خواهد بود؟
واضح است که مبدأ آن باید سال بعثت یا هجرت و یا وفات رسول اکرم (ص) و یا سالی باشد که این حدیث را به عقیده ی آنها رسول اکرم (ص) فرموده است چنانکه خود تقی الدین که این حدیث از او نقل شده است همینطور معنا کرده است نه سالی که غیبت امام زمان (ع) شروع شد ولی آنان برای این که پایان هزار سال را با خروج «باب» تطبیق دهند آغاز آن را غیبت آن حضرت (260 هجری) حساب کرده اند تا با سال 1260 هجری که «علی محمد باب» ادعای خود را آغاز کرده است تطبیق نماید تا شاید بتوانند با این مغالطه کاری به ادعای «باب» سر و صورتی بدهند.
گذشته از این جای این پرسش است که به نظر شما منظور از صلاح و فساد در جلمه ی «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم» چیست؟ آیا مسلمانها در این هزار سال صالح و شایسته بودند؟ آیا فسق و فجور و فساد بین آنان حکم فرما نبود؟ با مختصر تامل در تاریخ اسلام معلوم می شود که پس از رحلت رسول اکرم (ص) ظلم و ستم و حق کشی و فساد بین مسلمانان رائج بود کدام فسادی بالاتر از اینکه حق اهل بیت پیامبر را پایمال کردند. کدام فسادی بالاتر از این که پس از رحلت پیامبر اسلام، به نام اسلام، اسلام کوبیده شد و مقام خلافت به دست کسانی چون خلفای بنی امیه و بنی عباس افتاد که جز ظلم و ستم و فسق و فجور کاری نداشتند و... بنابراین، طبق این حدیثی که شما به آن اعتقاد دارید، عمر امت اسلام باید پانصد سال باشد نه هزار سال پس چگونه با سال ادعای «باب» تطبیق می شود؟
اما مطلبی که علامه مجلسی از کعب الاحبار نقل کرده است که او می گوید: «امت اسلامی «یک روز» یا «نصف روز» عمر خواهد کرد و منظور از «یک روز» هزار سال می باشد.» (بحارالانوار، ج51، ص66) اولا کعب الاخبار این مطلب را به پیامبر نسبت نداده است و از گفته های خود اوست و واضح است که گفتار غیر پیامبر و امام برای ما حجیت ندارد.
و ثانیا بر فرض این که به پیامبر نسبت داده باشد باز ارزشی نخواهد داشت زیرا همانطور که علمای «رجال» نوشته اند کعب الاخبار مردی دروغگو و جاعل حدیث بوده است که قسمتی از «اسرائیلیات» و مطالب خرافی هم به وسیله او در روایات اسلامی وارد شده است و اصولا می توان گفت این مرد مسلمان نما در واقع هنوز یهودی بوده و مقصدی جز نشر روایات دروغ و خرافی نداشته است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 10 صفحه 106
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 6 صفحه 159-160
جعفر سبحانی- خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل- ترجمه رضا استادی- صفحه 114-125
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها