موارد جواز غیبت
فارسی 3871 نمایش |علماى اخلاق و همچنین فقها در این نکته اتفاق نظر دارند که مواردى پیش مى آید که غیبت کردن در آن جایز و حتى گاهى واجب است و این به خاطر عوارض خاصى است که بر غیبت مترتب مى شود. به تعبیر دیگر، غیبت به عنوان اولى بى شک حرام و از گناهان کبیره است و همه علماى اسلام در آن اتفاق نظر دارند ولى عناوین ثانویه و عوارض حاصله ممکن است عنوان ذاتى را تحت الشعاع قرار دهد و در موارد خاصى غیبت مجاز یا واجب شود و این موضوع در مواردى است که پاى مصلحت مهمترى در میان است، که حفظ آن مصلحت بر مفاسد عظیم غیبت غلبه مى کند، لذا در هفت مورد غیبت کردن جایز است:
1- دادخواهى: اگر انسان براى دادخواهى در نزد کسى که مى تواند حق او را بگیرد از دیگرى که بر او ظلم نموده به گونه اى تظلم و دادخواهى کند که مستلزم ذکر نام او باشد اشکال ندارد. خداوند تعالى مى فرماید: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم؛ خدا دوست نمى دارد که سخن زشت آشکار شود مگر در مورد کسى که ظلمى دیده.» و رسول گرامى اسلام (ص) مى فرماید: صاحب حق، حق سخن دارد. «لصاحب الحق مقال» و مى فرماید: امروز و فردا کردن غنى (یعنی توانگر) ظلم است. «مطل الغنى ظلم». و مى فرماید: کسى که قادر است دینش را اداء کند و نمى کند عرضش حلال و عقوبتش جایز است. «لى الواجد ظلم یحل عرضه و عقوبته». این دو حدیث در صدد اثبات این هستند که این گونه برخوردها ظلم هستند و بیان آنها در نزد قاضى یا کسى که مى تواند حق او را بگیرد جایز است.
2- استفتاء: "یعنى سؤال از مجتهد مفتى براى به دست آوردن فتواى او": مثل اینکه کسى از مجتهدى سؤال کند پدرم یا برادرم به من ظلم کرده راه خلاصى من از دست او چیست؟ ولى بهتر است در این صورت هم با کنایه سخن بگوید و نام آن شخص را ذکر نکند.
3- بر حذر داشتن مؤمنین از خطر و نصیحت مشورت کننده: هنگامى که انسان مى بیند شخصى بى لیاقت ادعاى فقاهت مى کند و متصدى امورى مى شود که اهلیت و صالحیت آنها را ندارد، مى تواند مردم را به نواقص او توجه دهد. همینطور اگر کسى براى خرید مملوکى یا ازدواج با زنى با انسان مشورت کند و انسان در آن زن یا مملوک عیبى سراغ دارد باید تذکر دهد. زیرا کسى که ادعاى فقاهت مى کند بدعت گذار است و غیبت او جایز است و کسى که طرف مشورت قرار گرفته مورد اطمینان است.
4- جرح شاهد یا راوى، "جرح در اصطلاح فقه عبارت است از ذکر دلایل فسق": هنگامى که انسان ببیند شخص فاسقى در دادگاه بر امرى شهادت مى دهد یا روایتى نقل مى کند براى حفظ حقوق مسلمین و احکام شرع باید هر چه درباره او مى داند بیان کند.
5- اگر آنچه را که انسان پشت سر کسى مى گوید به گونه اى در آن شخص ظاهر باشد که دیگران از او آگاه باشند اشکال ندارد، مثلا فاسقى که تظاهر به فسق مى کند ذکر فسقش جایز است. امام صادق (ع) مى فرماید: اگر فاسقى فسقش را اظهار کند، نه احترام دارد نه غیبت. «اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غیبة له». امام باقر (ع) مى فرماید: سه گروهند که احترامى ندارند: کسانى که به متابعت هواى نفس در دین بدعت مى نهند، پیشوا و رهبر ظالم، فاسقى که فسقش را اظهار مى کند. «ثلاثة لیس لهم حرمة صاحب هوى مبتدع و الامام الجابر و الفاسق المعلن بالفسق». نبى اکرم (ص) مى فرماید: کسى که پوشش حیاء را از صورت خود برداشت غیبت ندارد. «من القى جلباب الحیاء عن وجهه فلا غیبة له». و مى فرماید: فاسق غیبت ندارد. (غیبت فاسق در مورد فسق و فجورش یقینا جایز است ولى در غیر مورد فسق محل اشکال است زیرا از طرفى ادله جواز از غیبت فاسق نفى حرمت مى کنند و از طرفى ممکن است ادعا شود که در غیر مورد فسق عنوان فاسق بر او صادق نیست و قدر متیقن از دلیل استثناء مورد فسق است). از ظاهر این روایات شریف استفاده مى شود که غیبت فاسق در هر صورت جایز است حتى اگر خودش از شنیدن آن ناراحت شود. «لیس لفاسق غیبة».
6- اگر کسى به اسم یا لقبى معروف باشد که حاکى از عیب اوست و براى شناساندن او راه دیگرى نباشد گفتن آن اسم یا لقب اشکال ندارد مثل اعرج، اعمش، اشتر. (اعرج: کسى است که به علت نقص پا در هنگام راه رفتن به چپ و راست متمایل مى شود. اعمش: کسى که چشمش ضعیف است و غالبا اشک مى کند. اشتر: کسى که لب پائینش شکافته است، کسى که پلک چشمش برگشته یا شکافته شده یا به پائین آویزان است.) و در حدیثى از حضرت صادق است که ایشان فرمودند: زینب عطاره حولاء نزد زنان نبى اکرم (ص) آمد...«جاءت زینب العطارة الحولاء إلى نساء النبى (ص) و سلم..». (حولاء: زنى که چشمش لوچ (چپ) است). از اینکه امام (ع) زینب عطاره را با این لقب یاد کرده است استفاده مى شود که ذکر این گونه القاب حرام نیست.
7- هنگامى که دو نفر یا گروهى معصیتى را از دیگرى خبر دارند اگر آن را براى هم نقل کنند اشکال ندارد زیرا شنیدن آن چیزى بر علم سامع نمى افزاید البته جواز این قسم به وضوح ثابت نیست.
ترک غیبت حتی در موارد جایز:
اگر چه غیبت کردن در موارد هفتگانه فوق جایز است ولی با وجود این امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث فصلی را اختصاص داده اند به این که در موارد جایز نیز باید انسان سعی کند مرتکب غیبت نشود چرا که حیله های نفس مکار انسان بسیار پیچیده است و تا آنجا که میشود نباید زمینه را برای فعالیت او مساعد کنیم لذا در این قسمت مطالب حضرت امام را به عینه نقل می کنیم:
فصل در بیان آنکه ترک غیبت در موارد جایز اولى است:
بدان که علما و فقها، مواردى را از حرمت غیبت استثنا فرمودند که در کلمات بعضى بالغ بر ده موضوع مى شود و ما در صدد شمردن آنها نیستیم، زیرا که این اوراق موضوع براى بحث فقهى نیست. آنچه لازم است در این مورد ذکر کنیم این است که انسان باید در همه موارد از مکاید نفس ایمن نباشد و با کمال دقت و احتیاط تام مشى کند و در صدد عذر تراشى نباشد که یکى از موارد استثنا را به دست آورده به عیب جویى و بذله گویى سرگرم شود.
مکاید نفس بسیار دقیق است. ممکن است انسان را از راه شرع مموه (نموده) گول زند و وارد در مهالک کند. مثلا غیبت متجاهر به فسق گرچه جایز است. بلکه در بعض موارد که موجب ردع او شود واجب است و از مراتب نهى از منکر به شمار مى آید، ولى انسان باید ملاحظه کند که داعى نفسانى او در این غیبت آیا همین داعى شرعى الهى است، یا داعى شیطانى و محرک نفسانى در آن مدخلیت دارد.
اگر داعى الهى دارد، از عبادات به شمار مى آید، بلکه غیبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصى از اوضح مصادیق احسان و انعام به اوست، گرچه خودش نفهمد. ولى اگر مشوب به فساد و هواهاى نفسانى است، در صدد تخلیص نیت برآید و از اعراض مردم بدون قصد صحیح اعراض کند بلکه عادت دادن نفس را به غیبت در مورد جایز نیز مضر به حال آن است، زیرا که نفس مایل به شرور و قبایح است، ممکن است به واسطه احتراز ننمودن از آن در موارد جایز، کم کم وارد شود به مرحله دیگر که آن موارد محرمه است. چنانچه ورود در شبهات با آنکه جایز است ولى نیکو نیست، چون آنها حماى محرمات است و ممکن است انسان به واسطه ورود در آنها در محرمات نیز وارد شود. انسان باید حتى الامکان نفس را پرهیز از این امور دهد و از چیزهایى که احتمال سرکشى نفس در آنها مى رود احتراز کند.
بلى، در مواردى که غیبت واجب مى شود، مثل مورد سابق و بعضى موارد دیگر که علما ذکر فرموده اند، البته باید اقدام نمود، ولى نیت را از هواى نفس و متابعت شیطان باید تخلیص نمود. ولى در موارد جواز ترک آن اولى و احسن است. هر امر جایزى را انسان نباید مرتکب شود و خصوصا این طور از امور که مکاید نفس و شیطان در آن خیلى کارگر است. در روایت است که حضرت عیسى (س) با حواریون به مردار سگى گذشتند. حواریین گفتند: چه قدر بوى این مردار بد است حضرت عیسى (ع) فرمود: «چه قدر دندان هاى او سفید است» البته مربى نوع بشر باید صاحب چنین نفس تزکیه شده اى باشد. راضى نشد از مصنوع حق تعالى ذکر سوء شود. آنها نقص او را دیدند، آن حضرت کمال آن را گوشزد آنها کرد. شنیدم در حدیث است از حضرت عیسى (ع) که فرموده: «مثل مگس که بر قاذورات مى نشیند نباشید که به موارد عیوب مردم متوجه باشید.» و از حضرت رسول اکرم (ص) روایت شده، «قال: طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس؛ خوشا به حال کسی که مشغول بودن به عیوب خودش او را از عیوب مردم باز داشته است.» انسان خوب است که همان طور که تفحص از عیوب مردم مى کند، قدرى از عیوب خود تفحص کند. چه قدر زشت است که انسان داراى هزاران معایب از خود غفلت کند و به معایب دیگران بپردازد و آن را سربار معایب خود کند. اگر انسان قدرى در حالات و اخلاق و اعمال خود سیر کند و به اصلاح آنها بپردازد. کارهایش اصلاح مى شود. و اگر خود را خالى از عیب بداند، از کمال جهل و نادانى او است. و هیچ عیبى بالاتر از آن (نیست) که انسان عیب خود را نفهمد و از آن غافل باشد و با آنکه مجموعه عیوب است به عیوب دیگران بپردازد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن
سید روح الله خمینی- چهل حدیث
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها